ترانه وحدانی – ونکوور انجمن فرهنگی پرسش که ژوئیهٔ امسال از سوی گروهی از فعالان عرصههای مختلف فرهنگی فعالیتهای خود را آغاز کرد، چهارمین برنامهاش را در دو نشست مجازی در تاریخهای ۴ و ۱۱ نوامبر ۲۰۲۳ برگزار کرد. عنوان این جلسات شعرخوانی «نه به جنگ» بود و گردانندگی آنها را شوکا حسینی، شاعر ساکن ونکوور، بر عهده داشت. متأسفانه بهدلیل کمبود فضا، در شمارهٔ گذشته موفق به چاپ این گزارش نشدیم. برنامهٔ اول که به…
بیشتر بخوانیدهنر و ادبیات
کوچهپسکوچههای ذهن من – لتوپارکردنِ شبانه
مژده مواجی – آلمان در جمعهبازارِ محله از کنار ترهبار، ماهیفروشها و پنیرفروشها گذشتم و رسیدم به نانوشیرینیفروشیِ سیاری که زیمونه در آن کار میکرد. از او نان و باگت سبوسدار و شیرینی دارچینی میگرفتم. اما علت اصلی خرید از او، تخممرغِ محلیِ تازه از مرغهای مزرعهاش بود. جمعهها به او سری میزدم و اگر دوروبرش خلوت بود و مشتری نداشت، با همدیگر گپ میزدیم. یکی از دوستهایم، او را کشف کرده بود. تخممرغهای او با…
بیشتر بخوانیددستنیافتنیها؛ بازتابِ بهدوراز ترحمِ تجربهٔ معلولیت بر پردهٔ سینما
روناک سالاروندیزاده – مونترآل وقتی از تنهایی اگزیستانسیال صحبت میکنیم، از نوعی از تنهایی سخن میگوییم که مختص ذات هستی ماست. در تجربهٔ هستی، تنها ادراککنندهٔ واقعی جهان درون و تجربهٔ زیستهمان، فقط خودمانیم و هیچ رابطهای، هرچقدر صمیمانه باشد، این تنهایی را از بین نخواهد برد. بهنظر میرسد این نوع تنهایی برای دستهای از سوژهها با شدت بیشتری حس میشود. مثلاً آنجا که پای «محدودیتها» به میان میآید. مانند محدودیتی از نوع محدودیت جسمی…
بیشتر بخوانیدآنسوی جنگل انسان – شعری از از مهرخ غفاری مهر
مهرخ غفاری مهر – ونکوور آنجا که تو به دنیا آمدی نامش چه بود؟ آمدی با لبخندت شیرین و تلخ با چشمهایت گریان و خندان با دستهایت کوچک و بزرگ با گیسوانت کوتاه و بلند با رؤیایت پارهپاره میان زن بودن یا مرد بودن گذر از زن بودن، گذر از مرد بودن دیگری بودن، بیشتر بودن، همه با هم با بودن، هیچ نبودن آنجا شب هم سیاه نبود سفیدِ سفیِد سفید با چشمهای تو که نابینا شد…
بیشتر بخوانیدکوچهپسکوچههای ذهن من – تا حدی عادی، تا حدی غیرعادی
مژده مواجی – آلمان شال را دور گردن و دهانم پیچیده بودم. گرمای تنفسم، از زیر شال روی تمام صورتم مینشست. با دوچرخه خیابانها را یکییکی پشت سر میگذاشتم. بهجز فانوسهای خیابانها، از تکوتوکی پنجرهها هم نور بیرون میزد. صبح زود در مسیر رفتن به کار، تاریکی سنگینی میکرد و شهر هنوز بیدار نشده بود. از خیابان به مسیر عبور دوچرخه در پیادهرو پیچیدم. راهی با پستی و بلندی ناشی از فشار ریشههای درختهای کنار خیابان….
بیشتر بخوانیددرگذشت ناباورانهٔ متیو پری، بازیگر نقش بهیادماندنی چندلر بینگ در سریالِ «دوستان»
مسعود سخاییپور، LJI Reporter – ونکوور «قانون نانوشتهای در صنعت سرگرمی وجود دارد که میگوید: برای بامزهبودن، یا باید قیافهٔ مسخره داشته باشی یا مسنتر باشی. اما آن طرف ما بودیم، شش تا آدم خوشچهره، همه در دههٔ بیست زندگیمان و همه در تمام شوخیها، میترکاندیم. آن شب، موقع رفتن به خانه انگار روی ابرها بودم. خبری از ترافیک نبود، همهٔ چراغها سبز بودند، مسیری که باید نیم ساعت طول میکشید، یک ربع طول کشید….
بیشتر بخوانیدگزارشی از «کارگاه داستاننویسی محمد محمدعلی» با حضور میهمان ویژه، رعنا سلیمانی، نویسندهٔ ساکن سوئد
درفشه جوادیان کوتنایی – ونکوور کارگاه هفتگی داستاننویسی در تاریخ ۳۱ اکتبر ۲۰۲۳، تحت نظارت شقایق محمدعلی و با یاد استاد عزیزمان، استاد محمد محمدعلی، میزبان مهمانی ویژه، رعنا سلیمانی، نویسندهٔ ساکن استکهلم سوئد، بود. این جلسه اولین جلسهٔ ویژه بدون حضور استاد عزیزمان بود که با هماهنگی و همیاری دوستان عزیز کارگاه و با یاد استاد گرانقدرمان برگزار شد. هماهنگیهای لازم برای برگزاری این جلسه را کامران قوامی و درفشه جوادیان انجام دادند، و گردانندگی…
بیشتر بخوانیدایدههایی حوالی خنش
مروری بر رمان «خنش»* نوشتهٔ رعنا سلیمانی، نویسندهٔ ایرانی ساکن سوئد امیرحسین یزدانبُد – ادمونتون از اواخر دههٔ هشتاد، درست وقتی که جریان روزِ ادبیات تلاش میکرد بر پوست چروکیدهٔ روایت فارسی که سانسور فردی و ساختاری و وزارتی، همهجایش را آبلهگون کرده بود، طرحی تازه بزند، باوری جمعی شکل گرفت که کار ادبیات رئالیستی تمام است. تو گویی همه به این نتیجه رسیده بودند که همهٔ گفتنیهای ممکن گفته شده و حالا نوبتِ بههمریختن…
بیشتر بخوانیدمیدونستی؟ – داستان کوتاهی از رعنا سلیمانی
رعنا سلیمانی – سوئد – میدونستی؟ – میدونستی؟ – سرتو از اون زیر بیار بیرون ببینم چی میگی! – سردمه. من یه زمانی شعر میگفتم، یه دفتر شعر داشتم با چندتا دستخط… نستعلیق، شکسته، تحریری… بیشتر از دهتا دستخط داشتم و یهعالمه شعرای قشنگ… – آره؟ – خندیدی؟ – اصلاً به تو نمیاد که اهل این حرفا باشی. بیا نزدیکتر تا گرمت کنم. – نه نه… تکونم نده؛ نباید تکون بخورم. پاهام باید رو به…
بیشتر بخوانیدایمان صفائیان: تفکر برپایی این جشنواره ریشه در اندیشهٔ پاکِ هنرمندانی دارد که دل در گروی وطن دارند و در این راه مال و جان خویش را فدا کردهاند
گفتوگو با ایمان صفائیان، مدیر اجرایی «جشنوارهٔ بینالمللی فیلم و هنرهای تجسمی زن، زندگی، آزادی»، بهمناسبت آغاز اولین دورهٔ این جشنواره مسعود سخاییپور، LJI Reporter – ونکوور باخبر شدیم مراسم افتتاحیهٔ «جشنوارهٔ بینالمللی فیلم و هنرهای تجسمی زن، زندگی، آزادی» روز ۳۱ اکتبر بهصورت مجازی برگزار شده و این جشنواره رسماً آغاز به کار کرده است. با توجه به اینکه مراسم اختتامیهٔ جشنواره قرار است در ونکوور برگزار شود، فرصتی یافتیم تا با ایمان صفائیان،…
بیشتر بخوانید