تا «سپیده‌ای بتراود»؛ شعری از اعظم اسعدی

تا «سپیده‌ای بتراود»؛ شعری از اعظم اسعدی

اعظم اسعدی – ایران   دهان باز می‌کند و بشارتی نوین بر عرصهٔ سکوت می‌نوازد شمالش رأس‌السرطانِ ویرانه‌های باختری   جنوبش رأس‌الجدی خرابه‌های خاوری انقلابش آتشفشان تفتانی‌ست بر کمربند استوایی  شرابش برگرفته از خوشه‌های پروین نصف‌النهاری عروسی مردگان است و ظهور مدینه‌ای فاضله  رقص کودکان طلسم‌شده و هم‌بستری مردان و زنان گمشدهٔ آتلانتیس  سنگ‌ها دوباره به‌هم ساییده و الهه‌ها آبستن ربّ‌النوع خورشید می‌شوند  آمون دوباره متولد و اهرام ثلاثه قتلگاه سربازان اندیشه می‌شود مژده‌ای برمی‌خیزد دوباره…

بیشتر بخوانید