سمیه شیخی – آمریکا از غم روزنامهها پیداست پای اخبار خوب میلنگد شب به چشم زمانه سنجاق است آسمان با طلوع میجنگد خانهام سالهاست ناامّید بر گسلهای درد خوابیده مرزهایش غریب، از هر سو دور دیوار رنج پیچیده سوزش زخمهای تحمیلی رد انگشتهای تاتاری هی نشسته به جان این خانه وای از این سرنوشت اجباری! شهر در هر بهار بیلبخند بغض شد بیصدا کمانه گرفت عاقبت با تمام بیرحمی تیرهایش مرا…
بیشتر بخوانیدستاره های سربی
اسماعیل؛ شعری از عباس اصغرپور
عباس اصغرپور – ایران توو زندگی، هر پنجره دیواره اسماعیل توو ریههات انباری از سیگاره اسماعیل وقتی نمونده واسهٔ بازی و خوشحالی اسباببازیمون همین آواره اسماعیل ما کارگر، ما کارگر، ما کارگر بودیم ما کارگر هستیم و این اجباره اسماعیل تاریخ ما یعنی همین دلمردن و بودن این زندگی، از زندگی بیزاره اسماعیل وقتی تمومِ شهر با زیرِ کمر خوابه بابات با اشکای تو بیداره اسماعیل هرچی لگد خوردیم کافی نیست! انگاری رو صورتت کلّی…
بیشتر بخوانیدتا «سپیدهای بتراود»؛ شعری از اعظم اسعدی
اعظم اسعدی – ایران دهان باز میکند و بشارتی نوین بر عرصهٔ سکوت مینوازد شمالش رأسالسرطانِ ویرانههای باختری جنوبش رأسالجدی خرابههای خاوری انقلابش آتشفشان تفتانیست بر کمربند استوایی شرابش برگرفته از خوشههای پروین نصفالنهاری عروسی مردگان است و ظهور مدینهای فاضله رقص کودکان طلسمشده و همبستری مردان و زنان گمشدهٔ آتلانتیس سنگها دوباره بههم ساییده و الههها آبستن ربّالنوع خورشید میشوند آمون دوباره متولد و اهرام ثلاثه قتلگاه سربازان اندیشه میشود مژدهای برمیخیزد دوباره…
بیشتر بخوانیدرادیو بندر – داستان کوتاهی از شبنم کاظمی
از مجموعهداستان «مورچههای دوستداشتنی»* شبنم کاظمی – ایران این بیست و سومین نامهایست که مینویسم. دیوانه شدم سالومه. کجایی آخر؟ به هر چیزی باربط و بیربط بند میکنم، شاید خبری از تو بشنوم. رادیو، تلویزیون، اینترنت، اخبار داخل و خارج، غریبه، آشنا، تازهوارد؛ به هرکسی بگویی رو انداختم. از تو خبری نیست که نیست. کجایی سالومه؟ چرا نیامدی؟ قرار بود بعد از مرز همدیگر را ببینیم. بیست و یکم هر ماه میروم به محل قرارمان….
بیشتر بخوانید