معرفی کوتاه سه نمایشنامه: شش شخصیت در جستجوی نویسنده، مجلس قربانی سنمار و اهانت به تماشاگر

معرفی کوتاه سه نمایشنامه: شش شخصیت در جستجوی نویسنده، مجلس قربانی سنمار و اهانت به تماشاگر

عاطفه اسدی – آلمان در این شماره به معرفی کوتاه سه نمایشنامه از سه نویسندهٔ متفاوت پرداخته‌ام که هرکدام به‌نوعی، منحصربه‌فرد، خلاقانه، پیشرو و دارای وجوه اجتماعی و انتقادی‌اند: ۱  «شش شخصیت در جست‌وجوی نویسنده» عنوان نمایشنامه‌ای است اثر لوئیجی پیراندللو، هنرمند ایتالیایی‌ برندهٔ نوبل ادبی ۱۹۳۴. این کتاب را که مشهورترین اثر اوست و در سطح جهانی به اجرا درآمده، نشر کتاب پنجره با ترجمهٔ بهمن فرزانه به چاپ رسانده است۱. در یک روز…

بیشتر بخوانید

یک تناقض خوش‌طعم؛ معرفی مجموعه‌داستان «شام کریسمس؛ خورش قیمه‌بادنجان» نوشتهٔ نوشا وحیدی

یک تناقض خوش‌طعم؛ معرفی مجموعه‌داستان «شام کریسمس؛ خورش قیمه‌بادنجان» نوشتهٔ نوشا وحیدی

عاطفه اسدی – آلمان «شام کریسمس؛ خورش قیمه‌بادنجان»* عنوان اشتهابرانگیز مجموعه‌داستانی‌ست نوشتهٔ «نوشا وحیدی». عبارتی‌ متناقض، کوتاه و عمیق که بر اساس اسم یکی از داستان‌های مجموعه انتخاب شده است و به‌زیبایی تناقض زنده در آدم‌های مهاجر را نمایندگی می‌کند. آدم‌هایی که اگرچه در محیط تازهٔ خود ‌جا افتاده‌اند و تا حد زیادی از سد نوستالژی عبور کرده‌اند، اما همچنان تناقضات گوناگون درونی و فرهنگی خودشان را در بستر جامعهٔ جدید میزبان با خود حمل…

بیشتر بخوانید

عبور چند مورچه از لابه‌لای خطوط – معرفی مجموعه‌داستان «مورچه‌های دوست‌داشتنی»؛ اثری از شبنم کاظمی

عبور چند مورچه از لابه‌لای خطوط – معرفی مجموعه‌داستان «مورچه‌های دوست‌داشتنی»؛ اثری از شبنم کاظمی

عاطفه اسدی – آلمان «مورچه‌های دوست‌داشتنی» عنوان مجموعه‌داستانی نوشتهٔ شبنم کاظمی است که انتشارات «سایه‌ها» به‌تازگی، در زمستان ۱۴۰۲، آن را منتشر کرده است. شبنم کاظمی، نویسنده و مترجم ایرانی است که پیش از این بسیاری از داستان‌هایش در مجلات مستقل ادبی، وب‌سایت‌های گوناگون و کتاب‌های آنتولوژی گروهی منتشر شده‌اند. او سرانجام بعد از حدود پانزده سال فعالیت جدی و کارگاهی ادبی، تصمیم به انتشار نخستین مجموعهٔ خود گرفته است. «مورچه‌های دوست‌داشتنی»، اولین مجموعهٔ شبنم…

بیشتر بخوانید

رادیو بندر – داستان کوتاهی از شبنم‌ کاظمی

رادیو بندر – داستان کوتاهی از شبنم‌ کاظمی

از مجموعه‌داستان «مورچه‌های دوست‌داشتنی»* شبنم‌ کاظمی – ایران این بیست و سومین نامه‌ای‌ست که می‌نویسم. دیوانه شدم سالومه. کجایی آخر؟ به هر چیزی باربط و بی‌ربط بند می‌کنم، شاید خبری از تو بشنوم. رادیو، تلویزیون، اینترنت، اخبار داخل و خارج، غریبه، آشنا، تازه‌وارد؛ به هرکسی بگویی رو انداختم. از تو خبری نیست که نیست. کجایی سالومه؟ چرا نیامدی؟ قرار بود بعد از مرز همدیگر را ببینیم. بیست و یکم هر ماه می‌روم به محل قرارمان….

بیشتر بخوانید

مرگِ تولد – داستان کوتاهی از زهره بختیاری‌زادگان

مرگِ تولد – داستان کوتاهی از زهره بختیاری‌زادگان

زهره بختیاری‌زادگان – ونکوور تقدیم به شورا   – جوخه! آماده! هدف! آتش! … و سکوت هشت‌ماهه بودم که با نعرهٔ فرماندهٔ جوخهٔ اعدام از خواب شیرین جنینی پریدم. با فرمانِ «آتش» و شلیک جوخهٔ اعدام، مرگ متولد شد. شب‌ها وقتی هیاهویی نبود، صدایش پر می‌شد در گوشم. شاید آوازی برایم می‌خواند. سرم پر می‌شد از صدای آرامَش، و تنم جان می‌گرفت از نوازش دست‌های جوانش. شلیک کردند، و صدای برخورد گلوله‌… جان داشتم هنوز…

بیشتر بخوانید

می‌دونستی؟ – داستان کوتاهی از رعنا سلیمانی

می‌دونستی؟ – داستان کوتاهی از رعنا سلیمانی

رعنا سلیمانی – سوئد – می‌دونستی؟ – می‌دونستی؟ – سرتو از اون زیر بیار بیرون ببینم چی می‌گی! – سردمه. من یه زمانی شعر می‌گفتم، یه دفتر شعر داشتم با چندتا دست‌خط… نستعلیق، شکسته، تحریری… بیشتر از ده‌تا دست‌خط داشتم و یه‌عالمه شعرای قشنگ… – آره؟ – خندیدی؟ – اصلاً به تو نمیاد که اهل این حرفا باشی. بیا نزدیک‌تر تا گرمت کنم. – نه نه… تکونم نده؛ نباید تکون بخورم. پاهام باید رو به…

بیشتر بخوانید

فرصت شکار – داستان کوتاهی از حمید مساح

فرصت شکار – داستان کوتاهی از حمید مساح

حمید مساح – ونکوور  قراری را که با خودت گذاشته بودی… «ترک تیراندازی» را می‌شکنی. بی‌فکر پیش، دوربین عکاسی را زمین می‌گذاری. تفنگ شکاری‌ای را که شاهرخ‌‌خان به طرفت گرفته، از دستش می‌گیری. با مهارت و سرعتی که برای او و برادرت هم غافلگیر‌کننده است، تفنگ را با فشنگ پر می‌کنی. فرصت فکرکردن را حتی به خودت هم نمی‌دهی. گلنگدن را می‌کشی، قنداق چوبی را روی شانهٔ چپت می‌گذاری و پای راست را حائل می‌کنی….

بیشتر بخوانید

سه داستان کوتاه از امیر حسن‌زاده

سه داستان کوتاه از امیر حسن‌زاده

امیر حسن‌زاده – ونکوور زل الان چند روزه که سر یه ساعتی میاد و منو سیر نگاه می‌کنه و می‌ره! اوایل فکر می‌کردم منتظر کسی هست، اما تا حالا کسی سراغش نیومده، همون‌طور ایستاده و به من زل زده! فکری شدم شاید زاغ سیامو چوب می‌زنه، یه شب با همدستاش، وقت رفتن، توی کوچه‌پشتی بریزن سرم و لختم کنن! راستش یه کم گرخیدم! امشب از یه ور دیگه می‌رم، آدم این روزا راحت به گا…

بیشتر بخوانید

چشم‌هایش – داستان کوتاهی از زهره بختیاری‌زادگان

چشم‌هایش – داستان کوتاهی از زهره بختیاری‌زادگان

زهره بختیاری‌زادگان – ونکوور با صدای گریه و نالهٔ دردناکش به خودم آمدم. با در اتاق بازی می‌کرد که انگشتش رفته بود لای آن. در آهنی برای خودش هیولایی بود، با یک دریچهٔ قفل‌دار در بالا، جایی روبه‌روی صورت یک آدم با قد معمولی و شکافی در پایین حدود صورت بچهٔ یک‌ساله. فقط به‌اندازهٔ جابه‌جاکردن یک بشقاب غذا. «شکاف در» برایش سرگرم‌کننده بود. وقتی مادر با او بازی نمی‌کرد، آنجا خودش را مشغول می‌کرد. با…

بیشتر بخوانید

بنای آزادی – داستان کوتاهی از نیکی فتاحی

بنای آزادی – داستان کوتاهی از نیکی فتاحی

نیکی فتاحی – ونکوور در شهر «ت»، مانند بسیاری از شهرها، ساختمانی وجود داشت به‌نام بنای آزادی. این بنا در مرکز شهر و در میدان نسبتاً وسیعی واقع بود که چمنی سبز و یکدست آن‌ را می‌پوشاند. خودِ بنا ظاهری تقریباً عجیب و تا حدودی نامتعارف داشت؛ قسمت باریک‌تر آن بر روی زمین واقع بود و قسمت عریض‌تر آن در بالا؛ و هر چه به سمت بالا می‌رفت پهن‌تر، و در نهایت به چهار شاخه‌ تقسیم…

بیشتر بخوانید
1 2 3 18