یک تناقض خوش‌طعم؛ معرفی مجموعه‌داستان «شام کریسمس؛ خورش قیمه‌بادنجان» نوشتهٔ نوشا وحیدی

عاطفه اسدی – آلمان

«شام کریسمس؛ خورش قیمه‌بادنجان»* عنوان اشتهابرانگیز مجموعه‌داستانی‌ست نوشتهٔ «نوشا وحیدی». عبارتی‌ متناقض، کوتاه و عمیق که بر اساس اسم یکی از داستان‌های مجموعه انتخاب شده است و به‌زیبایی تناقض زنده در آدم‌های مهاجر را نمایندگی می‌کند. آدم‌هایی که اگرچه در محیط تازهٔ خود ‌جا افتاده‌اند و تا حد زیادی از سد نوستالژی عبور کرده‌اند، اما همچنان تناقضات گوناگون درونی و فرهنگی خودشان را در بستر جامعهٔ جدید میزبان با خود حمل می‌کنند. و باید ذکر کرد که کلمهٔ «تناقض» اینجا بار منفی ندارد. انسان با همین تضادها و تناقضات درونی است که تبدیل به خود واقعی‌اش می‌شود؛ خودی که می‌تواند زنی باشد که در شب کریسمس، دستور پخت خورش قیمه‌بادنجان را به زن غیرایرانیِ شوهر سابقش می‌دهد…

اما بدون ورود به فضای داستان‌ها، تنها با خواندن اسم کتاب و دانستن این خلاصه که نویسنده، خارج از ایران می‌نویسد و منتشر می‌کند، می‌شود حدس زد در دل این مجموعه چه خبر است. اما آیا وحیدی، در مسیر کلیشه‌های ادبیات مهاجرت باقی مانده و تکرارشان کرده یا دست به تجربه‌هایی تازه زده است؟

این‌ها را باید با خواندن کتاب فهمید. 

کتاب که در سال ۲۰۲۳ از سوی نشر «رها» در ونکوور کانادا منتشر شده و نُه داستان را در برمی‌گیرد، دومین مجموعهٔ نوشا وحیدی است؛ نویسنده‌ای که نوشتن را در کارگاه‌های «حسین آبکنار» و «محمد محمدعلی» به‌طور حرفه‌ای دنبال کرده و کتاب اولش را به‌عنوان ناشرمؤلف تحت عنوان «هفت ترانهٔ شاد و غمین» در سال ۲۰۱۸ از طریق خدمات انتشارات «پان‌به» در ونکوور به چاپ رسانده است.

نوشا وحیدی
نوشا وحیدی

داستان‌های این مجموعه به‌ترتیب «چند گرم ماری‌جوآنا»، «جشن تولد»، «روز پاتریک مقدس»، «شام کریسمس؛ خورش قیمه‌بادنجان»، «دگردیسی»، «شبی در بوستون‌بار»، «پری‌رو در پاریس»، «سکوت» و «اصفهان در قاب‌ها» نام دارند.

به‌عقیدهٔ من، یکی از تفاوت‌های این مجموعه با بسیاری از آثار فارسی‌زبان که در ردهٔ ادبیات مهاجرت قرار می‌گیرند، کم‌رنگ‌بودن ردّپای نوستالژی در آن است؛ این را بدون ارزش‌گذاری روی استفاده از نوستالژی می‌گویم و آن را ویژگی‌ای منحصربه‌خود برای این کتاب در نظر می‌گیرم. البته که در تمام داستان‌های نوشا وحیدی، ایران و عناصری مربوط به آن کمابیش حضور دارند و حتی گاهی تبدیل به لوکیشن اصلی داستان می‌شوند، اما این حضور، غالباً در پس‌زمینه اتفاق می‌افتد. انگار که شخصیت‌های خلق‌شده توسط نویسنده، از تروماها و بحران‌هایی که زیست در جغرافیایی جدید به آدم مهاجر می‌دهد، گذر کرده باشند و با وجودی که هرکدام همچنان غم و شادی‌ها و زخم‌هایی از گذشته را با خود حمل می‌کنند، آدم‌هایی جاافتاده در محیط جدیدشان‌اند. بنابراین می‌توان گفت آثار مربوط به ادبیات مهاجرت، بدون مستقیم‌گویی از نوستالژی هم می‌توانند حرف برای گفتن داشته باشند و پدیدهٔ زندگی یک مهاجر را از زوایایی دیگر هم تماشا کنند.

وحیدی در این مجموعه، با الهام از رویدادهای عادی زندگی، تلاش می‌کند بستر داستان‌هایش را بسازد. او بیش از آنکه بخواهد شیطنت‌های فرمی و تکنیکی و… انجام بدهد، گویی می‌کوشد قصه‌هایی بنویسد که در عین سادگی، شخصیت‌محورند و از نگاهی روان‌شناسانه برخوردارند. در اغلب داستان‌ها، اگرچه به سمت‌وسوی اتفاق‌محوربودن هم نزدیک می‌شویم اما آنچه بیشتر حائز اهمیت است، به‌عقیدهٔ من درونیات شخصیت اصلی است. در این قصه‌های ساده اما وحیدی از جزئیات غافل نمی‌شود و توجه ویژه به آن‌ها و به کارکردگرفتن از آن‌ها دارد. از خال‌کوبی روی بازوی زن گرفته تا سس ماسیدهٔ دور دهان بچه‌ها، عطر تنی که با سال‌ها پیش فرق کرده و بوی دود و آتشی که در فضا پیچیده، همه نشانگر این است که نویسنده مشاهده‌گر خیلی خوبی‌ست و توانایی فوق‌العاده‌ای در ثبت جزئیات و ساختن توصیف‌های زنده دارد. علاوه بر به‌خوبی تماشا‌کردنِ جزئیات و اشیاء، به‌نظر من وحیدی آدم‌ها را هم به‌خوبی تماشا می‌کند و به حرکات ظریف آن‌ها توجهی ویژه دارد. نثر او، نثر روانی است که تصویر و فضا می‌سازد و خواننده را به دل عطر و بو و مزه و سرما و گرما می‌کشاند. من در برخوردی سلیقه‌ای، می‌توانم بگویم بعضی جاها با انتخاب کلمات یا عبارت‌هایی که به متنی امروزی، جنبه‌ای آرکائیک می‌دادند، زیاد موافق نبودم. می‌توانم به‌عنوان نمونه به «لمحه» یا «سری پرهوش» و «هوش‌ربا» اشاره کنم. و این ریزبینی‌ها هم اتفاقی است که موقع خواندن یک کتاب خوب در خواننده رخ می‌دهد؛ نثر همواره‌خوب نویسنده، خواننده‌‌ای را که در متن غرق شده سخت‌گیر می‌کند و سطح توقعش را می‌برد بالا. همان‌طور که نوشتم، کتاب این امکان را به خواننده می‌بخشد که بتواند خود را در محیطی که قصه درونش اتفاق می‌افتد، حس کند، با شخصیت‌ها مست شود، برقصد، هم‌سفر شود، اشک بریزد و بخندد و ملغمه‌ای از حس‌های مختلف را در آن واحد تجربه کند.

جلد کتاب «شام کریسمس؛ خورش قیمه‌بادنجان»

اما از کلمات «اشک» و «حس» استفاده کردم، یادم آمد بگویم که به‌لحاظ بار حسی، داستان‌های این مجموعه از نظر من کاملاً متعادل‌اند؛ نه می‌کوشند در انتقال حس غم به خواننده در موقعیت‌های تلخ، غلوآمیز باشند، و نه آن طنز تلخی را که خیلی زیرپوستی در پس‌زمینهٔ بیشترشان وجود دارد، به‌طور اغراق‌شده و مستقیم مطرح می‌کنند.

بیشتر داستان‌های این مجموعه از راوی اول‌شخص برخوردارند، که به‌اعتقاد من برای کتاب مثل تیغی دولبه عمل کرده است. در بسیاری از موارد، راوی اول‌شخص و آن «من» گوینده می‌تواند هم‌حسی خوبی با مخاطب ایجاد کند و او را فوراً درون قصه بکشد و امکان همذات‌پنداری عمیق ایجاد کند. اما از سوی دیگر، وقتی از ظرفیت‌هایی که راوی اول‌شخص در اختیار نویسنده می‌گذارد، به‌طور متنوع و خلاقانه استفاده نشود، ممکن است انتخاب آن در همهٔ کارها، جواب ندهد. برای مثال، ممکن است در جاهایی تصور شود که مرز میان مؤلف و راوی از بین رفته است و شخصیت‌ها قدری شبیه به‌هم شده‌اند؛ در بعضی داستان‌ها ما «من»‌هایی را داریم که تا حد زیادی مشابه یکدیگر حرف می‌زنند و مثلاً دایرهٔ کلمات یکسانی دارند حتی اگر از نظر اندیشه، با یکدیگر متفاوت باشند. چیزی که در این مجموعه من دوست داشتم بیشتر ببینم، لحن‌سازی بود و توجه به صداهای مختلف. وحیدی در دیالوگ‌نویسی‌ها تا حد زیادی توانسته لحن بسازد و صداها را از هم تفکیک کند، اما شخصیت‌ها اغلب به‌سبب همان انتخاب راوی اول‌شخص که اشاره کردم، لحن‌هایی یکسان دارند. غالباً بیانی شاعرانه دارند، علاقه‌مند به ادبیات‌اند، و حتی وقتی غر می‌زنند این بیان شاعرانه زیاد شکسته نمی‌شود. در برخوردی سلیقه‌ای، من دوست دارم از نوشا وحیدی داستان‌هایی به‌زبان محاوره بخوانم، یا اگر از سطح زبان فراتر برویم، دوست دارم داستان‌هایی از او بخوانم که با محوریت راوی‌ها و شخصیت‌های مرد، کودک، و حتی حیوانات و اشیاء نوشته شده‌اند؛ داستان‌هایی که به‌لحاظ فرم و انتخاب ژانر، جسورتر و خلاق‌ترند؛ تجربه‌هایی نزدیک به داستان «چند گرم ماری‌جوانا» که در آن ماجرایی عشقی و به‌عبارت بهتر، یک زندگی از سه زاویه‌دید مختلف نمایش داده می‌شود و عدم قضاوت و چندصدایی در آن پررنگ است. و امیدوارم همان‌طور که در ابتدای این کتاب اشاره شده، از نوشا وحیدی رمان نیز بخوانیم. چرا که او قصه‌گوی خوبی‌ست و بسیاری از داستان‌های همین مجموعه هم پتانسیل این را دارند که ایده‌ای برای یک رمان یا داستان بلندتر باشند؛ برای خود من داستان «اصفهان در قاب‌ها» چنین حس و حالی را ایجاد می‌کرد و دوست داشتم کار مفصل‌تری بخوانم.

این کتاب را به مخاطبان جدی ادبیات که دنبال لذت‌بردن از خواندن‌اند و علاقه‌مند به نقد، و به آن‌ها که صرفاً قصه‌خواندن دوست دارند، و به آن‌ها که داستان‌نویس‌اند و باید یک‌عالمه داستان کوتاه بخوانند و مشق کنند و یاد بگیرند، پیشنهاد می‌کنم.


*برای خرید نسخه‌‌های الکترونیک و چاپی این کتاب به‌صورت آنلاین از لینک زیر استفاده کنید:

https://bit.ly/RahaaBookstore

ارسال دیدگاه