برای یک روز هم که شده… – دو شعر از زینب فرجی

برای یک روز هم که شده… – دو شعر از زینب فرجی

زینب فرجی – ایران  ۱ ما کودکان را به دنیا می‌آوریم که زیبایی داشته باشیم زنان را به آغوش می‌کشیم بعد موهای رهاشده در بادشان را گره می‌زنیم شاید چرخهٔ این زندگی از کار نیفتد ما در باران قدم می‌زنیم قهوه می‌خوریم و وقتی از اتوبوس پیاده می‌شویم تکهٔ شکسته‌ای از آینهٔ جیبی‌مان را در می‌آوریم به راننده می‌دهیم راننده خودش را در آن نمی‌بیند حتی در فصل‌های چهارگانهٔ خواب من هم، ما گاهی زندانی…

بیشتر بخوانید

جغرافیای ویرانی؛ شعری از سمیه شیخی

جغرافیای ویرانی؛ شعری از سمیه شیخی

سمیه شیخی – آمریکا   از غم روزنامه‌ها پیداست پای اخبار خوب می‌لنگد شب به چشم زمانه سنجاق است آسمان با طلوع می‌جنگد   خانه‌ام سال‌هاست ناامّید بر گسل‌های درد خوابیده مرزهایش غریب، از هر سو دور دیوار رنج پیچیده   سوزش زخم‌های تحمیلی رد انگشت‌های تاتاری هی نشسته به جان این خانه وای از این سرنوشت اجباری!   شهر در هر بهار بی‌لبخند بغض‌ شد بی‌صدا کمانه گرفت عاقبت با تمام بی‌رحمی تیرهایش مرا…

بیشتر بخوانید

اسماعیل؛ شعری از عباس اصغرپور

اسماعیل؛ شعری از عباس اصغرپور

عباس اصغرپور – ایران توو زندگی، هر پنجره دیواره اسماعیل توو ریه‌هات انباری از سیگاره اسماعیل وقتی نمونده واسهٔ بازی و خوشحالی اسباب‌بازی‌مون همین آواره اسماعیل ما کارگر، ما کارگر، ما کارگر بودیم ما کارگر هستیم و این اجباره اسماعیل تاریخ ما یعنی همین دل‌مردن و بودن این زندگی، از زندگی بیزاره اسماعیل وقتی تمومِ شهر با زیرِ کمر خوابه بابات با اشکای تو بیداره اسماعیل هرچی لگد خوردیم کافی نیست! انگاری رو صورتت کلّی…

بیشتر بخوانید

تا «سپیده‌ای بتراود»؛ شعری از اعظم اسعدی

تا «سپیده‌ای بتراود»؛ شعری از اعظم اسعدی

اعظم اسعدی – ایران   دهان باز می‌کند و بشارتی نوین بر عرصهٔ سکوت می‌نوازد شمالش رأس‌السرطانِ ویرانه‌های باختری   جنوبش رأس‌الجدی خرابه‌های خاوری انقلابش آتشفشان تفتانی‌ست بر کمربند استوایی  شرابش برگرفته از خوشه‌های پروین نصف‌النهاری عروسی مردگان است و ظهور مدینه‌ای فاضله  رقص کودکان طلسم‌شده و هم‌بستری مردان و زنان گمشدهٔ آتلانتیس  سنگ‌ها دوباره به‌هم ساییده و الهه‌ها آبستن ربّ‌النوع خورشید می‌شوند  آمون دوباره متولد و اهرام ثلاثه قتلگاه سربازان اندیشه می‌شود مژده‌ای برمی‌خیزد دوباره…

بیشتر بخوانید

مدامِ خالیِ این روزها؛ دو شعر از فرناز جعفرزادگان

مدامِ خالیِ این روزها؛ دو شعر از فرناز جعفرزادگان

فرناز جعفرزادگان – ایران   ۱ از رفتن  از مدامِ خالیِ این روزها که دلگیر می‌آید و می‌رود و شدن‌های تموز  به ماندگاری بَرَد در جهانِ برده  از فراوانیِ دست‌ها  چهره‌هایی مدفون در برف  و برف  برف  که مرا به خویش می‌خواند تو همرنگ شب دلباختهٔ آسمان بودی  که ستاره‌های زیادی را در خود جا دادی ما تداعیِ آغازیم در خلسهٔ اکنون  رفتن همیشه رفتن نیست  گاهی ایستادن است  با قامتی نشسته  ۲ پوست از پوست…

بیشتر بخوانید

گزارشی از دو نشست شعرخوانی انجمن فرهنگی پرسش با موضوع «نه به جنگ»

گزارشی از دو نشست شعرخوانی انجمن فرهنگی پرسش با موضوع «نه به جنگ»

ترانه وحدانی – ونکوور انجمن فرهنگی پرسش که ژوئیهٔ امسال از سوی گروهی از فعالان عرصه‌های مختلف فرهنگی فعالیت‌های خود را آغاز کرد، چهارمین برنامه‌اش را در دو نشست مجازی در تاریخ‌های ۴ و ۱۱ نوامبر ۲۰۲۳ برگزار کرد. عنوان این جلسات شعرخوانی «نه به جنگ» بود و گردانندگی آن‌ها را شوکا حسینی، شاعر ساکن ونکوور، بر عهده داشت. متأسفانه به‌دلیل کمبود فضا، در شمارهٔ گذشته موفق به چاپ این گزارش نشدیم. برنامهٔ اول که به…

بیشتر بخوانید

آن‌سوی جنگل انسان – شعری از از مهرخ غفاری مهر

آن‌سوی جنگل انسان – شعری از از مهرخ غفاری مهر

مهرخ غفاری مهر – ونکوور   آنجا که تو به دنیا آمدی نامش چه بود؟  آمدی با لبخندت شیرین و تلخ با چشم‌هایت گریان و خندان با دست‌هایت کوچک و بزرگ با گیسوانت کوتاه و بلند با رؤیایت پاره‌پاره  میان زن بودن یا مرد بودن گذر از زن بودن، گذر از مرد بودن دیگری بودن، بیشتر بودن،  همه با هم با بودن، هیچ نبودن آنجا شب هم سیاه نبود سفیدِ سفیِد سفید با چشم‌های تو که نابینا شد…

بیشتر بخوانید

غمگنامه‌هایی برای استاد محمد محمدعلی که ما را تنها گذاشت و به‌تنهایی آسمانی شد

غمگنامه‌هایی برای استاد محمد محمدعلی که ما را تنها گذاشت و به‌تنهایی آسمانی شد

این مطلب در شمارهٔ ۱۹۵ رسانهٔ همیاری، یادنامهٔ استاد محمد محمدعلی، منتشر شده است. برای خواندن سایر مطالب این یادنامه اینجا کلیک کنید. خالد بایزیدی (دلیر) – ایران ۱- به‌ جای پای رفتنت زل می‌زنم بارانی یک‌ریز تمام تنهایی‌هایم را خیس می‌کند ۲- رفته‌ای و هر شب با مرگ تانگو می‌رقصم جهانم، گورستانِ خاطرات…  ۳- زندگی را چقدر زندگی کرده‌ایم که هر صبح سایهٔ مرگ بر ما سنگینی می‌کند؟ ۴- می‌خواستم به زندگی بیندیشم اما مرگ‌های…

بیشتر بخوانید

از ژرفای برزخ تا شهر پنج‌ضلعی آزادی

از ژرفای برزخ تا شهر پنج‌ضلعی آزادی

به یاد استاد واصف باختری که «مرگ وام‌دار او خواهد ماند، تا هنوز تا همیشه» مسعود سخایی‌پور، LJI Reporter – ونکوور محمدشاه واصف باختری، از شاعران فارسی‌زبان بنام افغانستان، نوزدهم ماه گذشتهٔ میلادی (۱۹ ژوئیهٔ ۲۰۲۳) در سن هشتادسالگی در کالیفرنیا درگذشت. دختر وی، منیژه باختری، نویسنده، روزنامه‌نگار و سفیر پیشین افغانستان در کشورهای شمال اروپا، در صفحهٔ رسمی فیس‌بوکش ضمن تأیید این خبر، نوشت: «استاد واصف باختری پدر ما، پیر ما، دانای ما، جان…

بیشتر بخوانید

چند شعر از خالد بایزیدی (دلیر) – به فرزندان مام میهنم ایران که با فقر و تورم دست‌وپنجه نرم می‌کنند و سفره‌هایشان خالی است 

چند شعر از خالد بایزیدی (دلیر) – به فرزندان مام میهنم ایران که با فقر و تورم دست‌وپنجه نرم می‌کنند و سفره‌هایشان خالی است 

خالد بایزیدی (دلیر) – ونکوور ۱ دیر کردیم نان از دهانمان قاپیدند چه جنگلی‌ست این جهان دیگر جایی برای زندگی نیست ۲ پل‌ها را جلو چشمان من و تو خراب کردند حال، واعظان شهر برایمان از پل صراط‌المسقیم می‌گویند ۳ کاسهٔ خالی تعارف می‌کنند و دست‌هایشان سوی سفره دراز گرسنگی را با نگاه‌های سیر می‌میرند ۴ از قوم گرفتار نوح را بگو تا کشتی دیگری بسازد رسولان سرشکسته به‌جز نماز ریا چیزی نمی‌خوانند ۵ روی بال…

بیشتر بخوانید
1 2 3 14