این مطلب از مجموعه مطالب شمارهٔ ۱۶۸ رسانهٔ همیاری مورخ ۱۶ سپتامبر ۲۰۲۲ است که بهدلیل آغاز اعتراضات داخل ایران بهکشتهشدن مهسا امینی با تأخیر روی وبسایت رسانهٔ همیاری قرار میگیرد. کامران قوامی – ونکوور در تاریخ سهشنبه ششم سپتامبر ۲۰۲۲، کارگاه داستاننویسی ونکوور تحت نظر استاد محمد محمدعلی، میزبان پرتو نوریعلا، نویسندهٔ ساکن لس آنجلس بود. این جلسه از طریق زوم برگزار شد و حدود ۵۰ نفر در آن شرکت داشتند. هماهنگیهای لازم برای…
بیشتر بخوانیدادبیات
پنجرهٔ رو به متل* – داستان کوتاهی از پرتو نوریعلا
این مطلب از مجموعه مطالب شمارهٔ ۱۶۸ رسانهٔ همیاری مورخ ۱۶ سپتامبر ۲۰۲۲ است که بهدلیل آغاز اعتراضات داخل ایران بهکشتهشدن مهسا امینی با تأخیر روی وبسایت رسانهٔ همیاری قرار میگیرد. تقدیم به: اردشیر محصص پرتو نوریعلا – آمریکا عصا را از کنار تخت برمیدارم و لنگلنگان میآیم بهطرف پنجرهٔ رو به متل. چشماندازم یک ردیف اتاق توسریخورده با در و پنجرههای فَکَسنیِ صورتیرنگ است که بهارتفاع چندپله از سطح زمین بالاتر قرار گرفته است….
بیشتر بخوانیدشعری از بیتا ملکوتی برای مهسا (ژینا) امینی
بیتا ملکوتی – جمهوری چک ژینا! تو روزی، تو صبحی تو خاکی، تو آبی همان آوایی از قعر شب گندمی روییده بر دهان چاه طعم خونی بر رسم تن ژینا! تو تنی، چشمی آئینی، وطنی رگی، پنجرهای همان صدای مرثیهٔ تهمینهای لالایی ترسناک مادری از لبان بستهاش ژینا! تو ردایی، تو فرودی تو انتهایی، «تو بستری» تو استخوانی، تو مرگی حلقوم همان دختری که مرده بود و میخواند مرده بود و گیسهایش میبارید ژینا!…
بیشتر بخوانیددر جستوجوی بهشت – استیصال
داستانهایی بر مبنای واقعیت از انسانهایی که تنها به رفتن فکر میکنند آرام روانشاد – ایران زن جوان که لباسش بسیار شیک و متفاوت است، میپرسد: «تابهحال استیصال را با عمق وجودت حس کردهای؟ استیصال بهمعنای واقعی کلمه. نه حسی که یک لحظه میآید و سپس میرود. واقعاً مستأصلم.» جواب میدهم معلوم است که حس کردهام. کدام آدمی است که استیصال را حس نکرده باشد. اصلاً من معتقدم ما آدمها بیشتر اوقات مستأصلیم. یعنی آنچه بر…
بیشتر بخوانیدآن استاد نقشینچشم
مژگان قاضیراد – آمریکا همهٔ ما کتاب یا کتابهایی از عباس معروفی خواندهایم و کیست که این سالها از او نشنیده باشد. مثل خیلیها من عباس معروفی را در دوران نوجوانی با سمفونی مردگان شناختم و با اینکه نوجوانی ۱۵ یا ۱۶ ساله بودم از زیبایی نثر و موقعیتهای تازهای که در صحنههای داستان آفریده بود، حیرت کردم. دوست داشتم بقیهٔ کتابهایش را هم بخوانم، اما بهجبر رشتهٔ پزشکی از خواندن کتابهای دیگرش تا سالها…
بیشتر بخوانیددر جستوجوی بهشت – نمیخواهم سالهای طلایی زندگیام را از دست بدهم
داستانهایی بر مبنای واقعیت از انسانهایی که تنها به رفتن فکر میکنند آرام روانشاد – ایران یادم است چندی پیش نقلقولی را از یک روانپزشک خواندم که گفته بود در یک جامعهٔ بیمار، هر چقدر هم که آدمها تلاش کنند برای اینکه به سلامت روحی و روانی برسند، باز هم وقتی از خلوت شخصی خود بیرون آمده و در مواجهه با جامعه قرار میگیرند، خیلی از آن تمرینها و تلاشها و جلسات رواندرمانی عملاً کارایی خودش…
بیشتر بخوانیدسعی کن دیوانه بمانی – داستان کوتاهی از ثنا رحیم محتسبزاده
همراه با زندگینامهٔ این نویسندهٔ جوان افغانستانی ثنا رحیم محتسبزاده – پاکستان ابر جلوی ماه را گرفت و اتاق در تاریکی فرو رفت. به فراسوی باغ یخزده و دورافتادهای چشم دوخته بودم که مدتها بود تنها ساحهٔ دیدم را تشکیل میداد. سایهها سر در گریبان فرو میبردند تا به خواب روند، خورشید کمکم بیدار میشد و گوش تیز میکرد؛ ابرها تکهپاره میشدند و زیباترین مروارید آسمان بهمرور نقش میبست. بهآرامی پرندگان چشم میگشودند و بیگمان…
بیشتر بخوانیددر جستوجوی بهشت – چرا این خاک رؤیاهایت را از تو میستاند؟
داستانهایی بر مبنای واقعیت از انسانهایی که تنها به رفتن فکر میکنند آرام روانشاد – ایران آزادی چیست؟ آیا تعریف درست و دقیق و جهانشمولی برای آزادی وجود دارد؟ در بیشتر جاها تعریفی که از آزادی میشود، این است: «اگر انسان بتواند همهٔ تصمیمهایی را که میگیرد، عملی کند و کسی یا سازمانی اندیشه و گفتار و کردار او را محدود نکند و در قید و بند درنیاورد، دارای آزادی مطلق، یعنی آزادی بیحدومرز است.» اما…
بیشتر بخوانیدسایهٔ روزگار ما
فرناز جعفرزادگان – ایران آنچه سروده را زیبا و عریان از لودگی میسازد، نوعی توجه به جان کلمه، «من و آن شاعرانه» است که خود وجهی ازلی و قدسی دارد. شاعر، نویسنده یا هنرمند، بهاندازهٔ توانایی، موفقیت و تأثیرگذاریاش در هنر مورد انتقاد قرار میگیرد، و همواره به انتقاد نیز میپردازد. ابتهاج در «پیر پرنیاناندیش»، گفتههای فراوانی در موارد بسیاری بیان کرد، و همین سبب شد تا بسیاری را بر علیه خود بشوراند. انتقاد سازنده، حرفی…
بیشتر بخوانیدچند چامه از خالد بایزیدی (دلیر)؛ در رثای هوشنگ ابتهاج (سایه)
خالد بایزیدی (دلیر) – ونکوور ۱ سیگار بهمن را که پک میزنم در اتاق بوی ایران بوی غربت و تنهایی میپیچد و با هر پکی میدان انقلاب را قدم میزنم ۲ سپیدهدم چگونه بگذرد!؟ سایه نیست کبوترانِ خسته زیر کدام سایه بیاسایند و مرغان عشق چگونه سرود ارغوان بخوانند ۳ غمگین آن چکاوکیام که چگونه بیسایه سرود ارغوان میخواند ۴ گالیا چراغها را خاموش کن و برو… این کلبهٔ تاریک من با هیچ چراغی…
بیشتر بخوانید