آرام روانشاد – ایران کارگردان و نویسندهٔ فیلمنامه بر اساس رمان «مردی بهنام اُوه» نوشتهٔ فردریک بکمن: هانس هولم تهیهکنندگان: آنیکا بلاندر و نیکلاس نیکاسترو مدیر فیلمبرداری: یوران هالبرگ تدوین: فردریک مورهدن موسیقی: گونه استوراس بازیگران: رولف راسگارد، بهار پارس و فیلیپ برگ فیلم مردی بهنام اُوه (A Man Called Ove) در پنجاه و یکمین جوایز گلدبگ نامزد شش جایزه، ازجمله بهترین فیلم، شد. این فیلم همچنین بهعنوان فیلم منتخب سوئد برای جایزهٔ اسکار بهترین فیلم…
بیشتر بخوانیدهنر و ادبیات
پروژهٔ اجتماعی (۶۳) – بار دیگر اروپا
مژده مواجی – آلمان علیرغم آشفتگیاش سر وقت به برنامهٔ کوچینگ شغلی رسید. آشفتگیاش را در چشمهای آبیِ نگرانش میشد دید. موهای بلندِ صافِ بلوندش را که روی پُلیور صورتیرنگش ریخته بود، مرتب کرد و روی صندلی نشست. موبایلش را با کمی تردید از توی کیف دستیاش درآورد و روی میز گذاشت. قبل از اینکه کارمان را شروع کنیم، از او پرسیدم: «چه خبر از اوکراین؟ امروز تمام اخبار در این مورد است.» دستهایش را در…
بیشتر بخوانیددر جستوجوی بهشت – دور، دور و دورتر
داستانهایی بر مبنای واقعیت از انسانهایی که تنها به رفتن فکر میکنند آرام روانشاد – ایران آینهام را از توی کیفم درمیآورم و به خودم نگاه میکنم. چشمهایم پف کرده است. چند شب است اصلاً نخوابیدهام. یک شب خوابم کم و زیاد شود، قیافهام چنان بههم میریزد که انگار تمام غمهای دنیا را به صورتم دوختهاند. همان رژ لب کمرنگی را هم که هر روز صبح میزدم، نزدهام و رنگم پریده است. کیف لوازم آرایشم را…
بیشتر بخوانیدپروژهٔ اجتماعی (۶۲) – وحشت از رسوایی
مژده مواجی – آلمان وارد اتاق کارم شد و چترش را که قطرههای باران از آن میچکید، گوشهای گذاشت. احوالپرسی کردیم. پالتوش را که آویزان میکرد، گفت: – چه هوای سرد و بارانیای. از پنجره نگاهی به آسمان یکدست خاکستری و تیره انداختم. – دلم نور خورشید میخواهد و گرما. خندید و با روحیهای خوب کیف دستیاش را باز کرد. دفتر یادداشت و تعداد زیادی کاغذ از کیفش بیرون آورد. با ذوق گفت: – ببینید چقدر…
بیشتر بخوانیدنگهداشت زبان زیبای فارسی – قسمت بیست و نهم
قسمت قبلی این مطلب را در اینجا بخوانید دکتر محمدرضا رخشانفر – ونکوور در شمارهٔ قبل خاطرهاى از شهر پاریس نوشتیم؛ اینکه چقدر به فرانسهزبانان برمىخورد کسى در آنجا به زبانى خارجى صحبت کند. حال، به چند خاطرهٔ دیگر از کشورهاى معروف اروپایى توجه نمایید که وضع مقابلهشان با زبانهاى غیربومى بههمان منوال است. من از پیش چند کلمه و دو سه جمله مورد نیازم را از هتلها یا از راهنماهاى تورها مىپرسیدم و مىنوشتم که راحت به…
بیشتر بخوانیداز مجموعهٔ «من نبودم، تو نبودی» قسمت سوم – قاصدک و درخت پیر مرداب
امید بهمنپور – ونکوور در مجموعهداستانهای کوتاه «من نبودم، تو نبودی» زمان و مکان داستان نامعلوم است. میتواند داستان در گوشهٔ دیگری از هستی اتفاق افتاده باشد؛ سرزمینی که در آن موجودات زندهاش فاقد جانوری به اسم انسان باشد، یا داستان زندگی جانورانی در آیندهای بسیار دور باشد؛ زمانی که زمین از جانوری به اسم انسان پاک شده، و رد پایی هم از آن بهجا نمانده باشد. راوی این داستانها صرفاً یک شبح ادراک است. *…
بیشتر بخوانیدمعرفی فیلم و سریال: من شیطان را دیدم – I Saw the Devil
آرام روانشاد – ایران کارگردان: کیم جی-وون محصول: ۲۰۱۰ بازیگران: لی بیونگ-هان، چویی مین-سیک، اوه سان-ها، چئون هو-جین، جئون گوک-هوآن، کیم یون-سئو جوایز: جایزهٔ بزرگ جوایز هنری بکسانگ، جایزهٔ بُلو دراگون برای بهترین موسیقی و بهترین فیلمبرداری، جایزهٔ گرند بِل برای بهترین نورپردازی، جایزهٔ فیلم آسیا برای بهترین تدوین، جایزهٔ انجمن حلقهٔ منتقدان فیلم آستین برای بهترین فیلم زبان خارجی، جایزهٔ جشنوارهٔ بینالمللی فانتاسپورتو برای بهترین فیلم و بهترین کارگردان، و جایزهٔ انجمن حلقهٔ منتقدان فیلم…
بیشتر بخوانیددیدار دوباره، دو دهه بعد (۱) – ولانتین و ژولی
مجید سجادی تهرانی – ونکوور فکرکردن به معنای زندگی و مرگ در چهل و اندی سالگی امر متداولی است؛ مرور خاطرات و حسرت موقعیتهای ازدسترفته و امید برای نوسازی. من هم چندی است به این خودآزاری روی آوردهام که زندگیام را بکاوم و ببینم چطور شد که اینطور شد! بهخصوص که چرخشهای عجیبی در زندگیام میبینم. من در خانوادهای مذهبی بهدنیا آمدم و به مدارس مذهبی رفتم و مذهب یگانهعامل شکلدهی به شخصیتم در کودکی بود….
بیشتر بخوانیدنگاهی نشانهشناختی به بوف کور اثر صادق هدایت – بهمناسبت ۲۸ بهمن ماه زادروز این نویسندهٔ نامی
مهرخ غفاری مهر – ونکوور ۱. مقدمه زندگی سرشار از نشانهها است. بهقول سیبیاک (Sebeok)، نشانهشناسی پیشفرض زندگی است و مسئلهٔ اصلی در تمام زندگی، نشانهشناسی است. انسان اندیشمند، از دوران ابتدایی زندگی خویش به رمزگشایی نشانهها پرداخته است. نشانههایی که در جهان هستی، حضور سیال خود را بهنمایش میگذارند و در تغییری دائمی، هر یک به دیگری تبدیل میشوند. انسان آن دوران، شاید بسیاری از این نشانهها را درک نمیکرد و شاید هم ما از…
بیشتر بخوانیددر جستوجوی بهشت – تاوانِ نه گفتن
داستانهایی بر مبنای واقعیت از انسانهایی که تنها به رفتن فکر میکنند آرام روانشاد – ایران ماهرخ دخترخالهٔ مادرم است. بعد از چهل و دو سال آمده است ایران. سال پنجاه و هشت، همان زمانی که حجاب را اجباری کردند، از ایران رفت آمریکا. بهسختی رفت. با مادرم خیلی صمیمی بودند و مدام در تماس. مادرم که مُرد، نتوانست بیاید. اما مدام با من و پدر در تماس بود. به من گفت دلم میخواهد بیایم، اما…
بیشتر بخوانید