گزارشی از «کارگاه داستان‌نویسی ونکوور»، با حضور میهمان ویژه، سودابه اشرفی، نویسندهٔ ساکن آمریکا

نیکی فتاحی و نغمه فراهانی – ونکوور

در تاریخ ۸ مارس ۲۰۲۲، کارگاه هفتگی داستان‌نویسی تحت‌نظر استاد محمد محمدعلی، نویسندهٔ ساکن ونکوور، پذیرای مهمان ویژه‌ای از ایالت کالیفرنیای آمریکا بود؛ سودابه اشرفی نویسنده و مترجم ساکن اوکلند، که در نیمهٔ اول این جلسه داستان کوتاه خود را با عنوان «خانه‌پایی در بلیز» (این داستان کوتاه را در اینجا بخوانید)، و در نیمهٔ دوم جلسه، او بخشی از سفرنامه‌اش را با عنوان «کوبا جزیرهٔ بی‌تاب» برای شرکت‌کنندگان خواند. سپس شرکت‌کنندگان به اظهارنظر و طرح سؤالاتی دربارهٔ آنچه خوانده شد، پرداختند. این جلسه از طریق زوم برگزار شد و ۴۴ نفر در آن شرکت داشتند. هماهنگی‌های لازم برای برگزاری جلسه را کامران قوامی و گردانندگی آن را فریبا فرجام، از اعضای «کارگاه داستان‌نویسی ونکوور»، بر عهده داشتند.

در ابتدای جلسه، پس از احوالپرسی افراد، استاد محمد محمدعلی مطابق معمول برنامه‌های ویژهٔ کارگاه، طی مقدمه‌ای به معرفی اجمالی سودابه اشرفی و کارهای او پرداخت:

«نخست هشتم مارس روز جهانی زن را به تک‌تک عزیزان، خانم‌ها و آقایان تبریک می‌گویم. هم‌زمانی خجسته‌اش را هم با جلسهٔ امروز به فال نیک می‌گیرم. تبریک ویژه، همراه با خوشامدگویی صمیمانه دارم برای سودابه اشرفی.

دیگر اینکه کرونای منحوس به‌رغم مصیبت‌باربودن و جان‌گرفتنش یک روی خوش هم داشت، و آن جان‌بخشی به رواج و گسترش دیدار عزیزان هنرمند بود از راه‌های دور. تا قبل از کرونا کارگاه داستان‌نویسی ونکوور همواره چشم‌به‌راه عزیزان داستان‌نویس می‌ماند تا به‌تصادف یا به‌دعوت «انجمن هنر و ادبیات» در کارگاه داستان‌نویسی ونکوور شرکت کنند و اعضای کارگاه از تجربیات ناب آنان بهره‌مند شوند. نسیم خاکسار، مسعود نقره‌کار، منیرو روانی‌پور، امیرحسین یزدان‌بد، مریم رئیس دانا، فرخنده حاجی‌زاده، و این اواخر پس از شیوع کرونا، به‌دعوت خود ما و به‌مدد نرم‌افزار زوم، مهرنوش مزارعی، خسرو دوامی، ناصر زراعتی، از داستان‌نویسان خوب معاصر محبت کرده مهمان کارگاه بودند و حالا چشم ما روشن می‌شود به سودابه اشرفی عزیز و چه‌بسا در آیندهٔ نزدیک میزبان بهرام مرادی، داستان‌نویس خوب ساکن آلمان، باشیم.

سودابه اشرفی، متولد ۲۱ آذر ۱۳۳۸ تهران است. در ایران ازدواج کرده و یک دختر و یک پسر دارد. در سال ۱۹۸۵ به آمریکا مهاجرت کرد. پس از تکمیل تحصیلات خود در رشتهٔ روزنامه‌نگاری و کتابداری به شغل کتابداری روی آورد. حرفه و فن و هنر داستان‌نویسی را خودانگیخته با ترجمهٔ آثاری از کافکا و کاواباتا و چند نویسندهٔ مشهور دیگر شروع کرد، سپس به نوشتن داستان‌‌های خود پرداخت. از سال ۱۹۹۰ آثارش را اعم از ترجمه و تألیف در برخی مجله‌‌های ادبی ایران از جمله «کارنامه»، «زنده‌رود‌»، «هفت»، «چیستا»، «کلک» و«دنیای سخن» و در خارج از کشور، «سیمرغ» و «بررسی کتاب» آمریکا، «سنگ» آلمان، «فاخته» هلند و «آرش» فرانسه ادامه داد.

اولین مجموعه‌داستان سودابه اشرفی به‌نام «فردا می‌بینمت» در سال ۱۳۷۸ برابر ۱۹۹۹ در آمریکا به‌چاپ رسید. پنج سال بعد نیز اولین رمان کوتاهش «ماهی‌ها در شب می‌خوابند» در سال ۱۳۸۳ توسط انتشارات مروارید تهران و مقارن همان ایام مجموعه‌داستان «فردا می‌بینمت» توسط انتشارات ورجاوند در ایران چاپ شد. این دو اثر در ایران با استقبال خوانندگان و منتقدان رو‌به‌رو گردید و جوایزی برای او به‌ارمغان آورد که به آن خواهیم پرداخت.

در ادامهٔ این موفقیت‌ها، داستان «بیلی» از مجموعهٔ فردا می‌بینمت در کتاب سه‌جلدی (آنتولوژی) «هشتاد سال داستان‌نویسی ایران» (حسن میرعابدینی) به‌عنوان یکی از برگزیدگان داستان‌نویسان خارج از کشور در سال ۱۳۸۴، توسط انتشارات «کتاب خورشید» به‌چاپ رسید.

سودابه اشرفی بین سال‌های ۲۰۰۵ تا ۲۰۰۷ مدتی با «خانهٔ کودک شوش» که مؤسسه‌ای غیرانتفاعی بود، به‌طور داوطلبانه به کار پرداخت و علاوه بر قصه‌خوانی برای کودکان کار و خیابان، کتابخانهٔ کوچکی برای آن‌ها ایجاد کرد. کتاب «سیب‌های کابل شیرین است» حاصل کارگاه نویسندگی خلاق این کودکان بود که سودابه اشرفی مسئولیت ترجمهٔ این آثار را به انگلیسی به‌عهده گرفت. این کتاب را انتشارات «نقد افکار» به سه زبان فارسی، پشتو و انگلیسی در ۴۰۸ صفحه منتشر کرد. این کتاب هم‌اکنون در کتابخانه‌های اروپا و امریکا موجود است.

تاکنون از سودابه اشرفی چند داستان کوتاه از جمله داستان «دار قالی» به انگلیسی و داستان «کدام لحظه!» به زبان آلمانی ترجمه و در انتشاراتی‌‌های معتبر به‌چاپ رسیده است. رمان کوتاه «ماهی‌ها در شب می‌خوابند » نیز به ترکی ترجمه و در سال ۲۰۱۵ در استانبول منتشر شده است.

آنچه مسلم است، سودابه اشرفی از سال ۱۳۸۰ چهره‌ای شناخته‌شده برای علاقه‌مندان به داستان‌نویسی بوده است. جوایزی که دریافت کرده به‌ترتیب عبارت‌اند از:

  • جایزهٔ بهترین داستان کوتاه سال ۱۳۸۰، از بنیاد صادق هدایت برای داستان «اتاقی، خیالی»
  • جایزهٔ بهترین رمان سال ۱۳۸۳، از بنیاد مهرگان ادب، برای رمان «ماهی‌ها در شب می‌خوابند»
  • جایزهٔ بهترین رمان سال ۱۳۸۴، از بنیاد گلشیری، برای رمان «ماهی‌ها در شب می‌خوابند»
  • جایزهٔ بهترین تک‌داستان سال ۱۳۸۶، از بنیاد گلشیری برای داستان «بیلی»
  • نامزد جایزهٔ سال ۱۳۸۶، از بنیاد منتقدان و نویسندگان مطبوعات، برای مجموعهٔ «فردا می‌بینمت»

لازم به ذکر می‌دانم، سودابه اشرفی علاوه بر دریافت جوایز، خود نیز در سال ۱۳۹۷ جزو داوران جایزهٔ هفت‌اقلیم ایران و در سال ۲۰۱۹ جزو داوران مسابقهٔ داستان کوتاه بنیاد تیرگان تورنتو بوده است.

گزارشی از «کارگاه داستان‌نویسی ونکوور»، با حضور میهمان ویژه، سودابه اشرفی، نویسندهٔ ساکن آمریکا

آخرین اثر سودابه اشرفی «کوبا، جزیرهٔ بی‌تاب» نام دارد که حاصل سه سفر پژوهشی و ادبی اوست طی سال‌های ۲۰۱۵ تا ۲۰۲۰ که انتشارات باران سوئد آن را در ژانویهٔ ۲۰۲۲ منتشر کرده و به باور منتقدان این سفرنامهٔ ۲۱۰ صفحه‌ای حاوی تصویرپردازی و مشاهدهٔ دقیق، روایتگری شیرین و پرکشش، لحن و زبان خوش‌آهنگ و اطلاعات دست اول از سرزمینی است که روزگاری آرمان‌شهر بسیاری در سراسر جهان بوده است.

در پایان آنچه دربارهٔ خاستگاه عینی و ملموس داستان‌های سودابه اشرفی گفتنی است، اینکه شخصیت‌‌های داستان‌های کوتاه سودابه اشرفی علاوه بر دغدغهٔ مهاجرت، دوگانگی هویت و بی‌اعتمادی به شریک کار و زندگی و بیان اندیشه‌ها، همراه خاطرات تلخ و شیرین اوست از زندگی در ایران و معضلات زنان شرقی در آمریکا. به‌عبارت دیگر سودابه اشرفی، راوی مهاجران غریب و تنها، آدم‌های نادیده گرفته‌شده و دیگر اقلیت‌های قومی جامعهٔ آمریکا هم بوده است.

او هم‌اکنون در اوکلند کالیفرنیا زندگی می‌کند و دیگر چشم‌انتظار مجوز چاپ مجموعه‌داستان «اتاقی، خیالی» نیست. این مجموعه از سال ۱۳۹۷ توسط انتشارات مروارید به وزارت ارشاد سپرده شده و هنوزا هنوز مجوز چاپ و نشر نگرفته و هم‌اکنون چند داستان آن مجموعه اینجا و آنجا به‌صورت کاغذی یا اینترنتی منتشر شده است.

من صمیمانه به او خسته نباشید و بار دیگر خوشامد می‌گویم. همچنین به دیگر مهمانان که از شهرهای دور و نزدیک به ما پیوسته‌اند. جا دارد همین‌جا از سیما غفارزاده، مدیر مسئول و سردبیر مجلهٔ رسانهٔ همیاری و مدیر گروه همیاری ایرانیان ونکوور تشکر کنم که همواره یار و مددرسان ما بوده‌اند. همچنین از دوست عزیزم کامران قوامی، برنامه‌ریز اصلی و تنظیم‌کنندهٔ این جلسات و خانم فریبا فرجام که گردانندگی جلسات کارگاه را طی سال‌ها به‌عهده داشته و دارند تشکر کنم.»

پس از صحبت‌های استاد محمد محمدعلی، سودابه اشرفی داستان کوتاه «خانه‌پایی در بلیز» را برای افراد حاضر در جلسه خواند سپس نوبت به اظهارنظر و طرح سؤالات شرکت‌کنندگان رسید.

دکتر سعید ممتازی گفت که مهم‌ترین نکتهٔ داستان به‌نظرش خلاقیت در سبک آن است. داستان در جواب یک ایمیل نوشته شده است و شیوهٔ دیگری از زندگی را نشان می‌دهد. این انسان‌ها را تکان می‌دهد تا به زندگی شهری و روزمره‌ای‌ که به آن عادت دارند، نگاهی بیندازند و تجدیدنظری کنند. او گفت که داستان به‌گونه‌ای نوشته شده که به‌نظر اثری ترجمه‌ای می‌آید و این کاری هوشمندانه است، زیرا اطلاعات به‌قدری دقیق و محلی است که باورش سخت است شخصی غیرمحلی آن را نوشته باشد. 

سپس مرتضی مشتاقی گفت فرم داستان که به‌صورت آگهی است، قابل توجه است. اطلاعات و جزئیات داده‌شده نیز به‌قدری ظریف و دقیق است که خواننده احساس می‌کند در آن محل زندگی می‌کند. به‌نظر او داستان، زندگی یک فرد روستایی را نشان می‌دهد که با وجود فقر احساس ثروتمندی می‌کند.

در اینجا نیکی فتاحی گفت که فضای داستان نظر او را جلب کرده است. این فضا تداعی‌گر گونه‌ای بهشت است، بهشتی که در عین حال جهنمی را نیز در خود دارد. یک یوتوپیا همراه با همهٔ کمبود‌ها و چالش‌های طبیعی آن. در داستان نوعی فرار و انتقاد از دنیای مدرن و شلوغِ شهری دیده می‌شود. علاوه بر این، یک تم محیط‌‌زیستی هم در آن وجود دارد. قالب داستان نیز هوشمندانه انتخاب شده است. در ابتدا بعضی مظاهر مدرنیته را می‌بینیم: کامپیوتر، اینترنت، تلویزیون و پیتزا، ولی محتوای داستان کاملاً با این مظاهر در تضاد است، بنابر‌این چنینی قالبی مطلب‌ را گویاتر می‌کند. 

پس از او نوبت به مرال دهقانی رسید. او گفت سبک نامه‌نگاری به‌صورت نامهٔ سرگشاده با مخاطب عام، جالب است. او افزود که مالکان خانه پانزده سال است که به آنجا رفته‌اند و به‌نظر می‌رسد که از زندگی شهری به آن مکان پناه آورده‌اند. ‌اینکه در نامه تأکید می‌شود تنها به آنجا نروند، گویای این است که حتی در بهشت نیز بشر به معاشرت احتیاج دارد و بهشت وقتی کامل است که انسان تنها نباشد.

سپس جمال کردستانی گفت در داستان تعریف کلاسیکی را که از پِی‌رنگ داستان داریم، نمی‌بینم. این داستان نمونهٔ خوبی است برای فضاسازی در داستان‌نویسی. هم‌زمان با توصیفی که از فضا می‌شود گویی پی‌رنگی نیز شکل می‌گیرد و خواننده را همراه خود به آن فضا می‌برد. او در داستان طعنه‌ای نیز به روابط و ضوابط کار می‌بیند، زیرا کارفرما شرایط مناسب را فراهم نمی‌کند. او در آخر پیشنهاد داد که به‌جای عبارت «دروکردن» بهتر است از واژهٔ «چیدن» استفاده شود.

پس از او مهنوش ریاحی گفت که نویسنده توانسته با تمهید نامه‌نگاری از دو راوی استفاده کند. با این روش داستان به‌گونه‌ای نوشته‌‌شده که گزارش‌نویسی نیز تعبیر نشود. فضاسازی هم عالی است. او در آخر پیشنهاد کرد به‌جای عبارت «بعدالتحریر» از «پی‌نوشت» استفاده شود.

در اینجا نوبت به شیرین پارس رسید. او دو سؤال مطرح کرد. اول اینکه به‌نظرش داستان قصه‌ای در بر نداشته است، آیا نویسنده به حضور قصه در داستان اهمیت می‌دهد؟ دوم اینکه به‌زعم او این داستان با طرحی نو میان دو مکتب مدرن و پست‌مدرن سرگردان است. آیا این تعمدی بوده است؟

پس از او حمید غلامی‌پور گفت سبک داستان و شروع آن برای او مهیج و جالب بوده است و گمان می‌کرده که این بخشی از داستانی بلند است و ترجیح می‌داده که این‌گونه باشد. آیا نویسنده هیچ به ادامه‌دادن این داستان فکر کرده است؟

سپس پیمان مشکات گفت از داستان این‌گونه برداشت کرده که وقتی آگهی پیشنهاد می‌کند بهتر است با زوجتان بیایید، راوی می‌بیند که تنهاست و نمی‌تواند به این سفر برود و با بن‌بست مواجه می‌شود. آیا نویسنده می‌خواسته چنین برداشتی را در داستانش بگنجاند یا خیر؟ در ضمن او پیشنهاد داد از عبارت «مار سمی» به‌جای «مار زهری» استفاده شود.

در اینجا مهرخ غفاری‌مهر گفت که این داستان توانسته به‌راحتی دو راوی را در خود بگنجاند و از این نظر یک داستان مدرن جالب است. او پرسید مکان جغرافیایی داستان کجاست؟ و اینکه روایت با این حجم از جزئیات شبیه کارهای ناتورالیستی است اما این یک داستان کوتاه است و بیان این همه جزئیات در آن به چه علت است؟ او افزود که در این داستان به مسئلهٔ مهاجرت و مشکلات مهاجران نیز اشاره شده، مثل آب‌وهوا و خطرات بومی که قابل تعمیم به عرصه‌های دیگر است.

سپس سودابه رکنی گفت که داستان به‌نظرش طنزی اجتماعی در بر دارد و اینکه نویسنده با چنین نگاه انتقادی‌ای به زندگی آمریکایی‌ها پرداخته، قابل‌توجه است. او افزود که دنبال قصهٔ داستان نگشته است، زیرا قصه در همین انتقاد نهفته است.

پس از او سابرینا کلدانی گفت داستان جالب و رمزآلود است، و پرسید که نویسنده چگونه چنین موضوعی را انتخاب کرده است؟ به‌زعم او این داستان با وجود جزئیات و توضیحات، جواب بسیاری از سؤالات را نمی‌دهد و این آن را رمزآلود می‌کند. 

سپس حدیث علیزاده گفت که او ابتدا تنهایی انسان را تم اصلی داستان فرض کرده است، اما از آنجا که می‌داند نویسنده به مسئلهٔ مهاجرت علاقه‌مند است، گمان می‌کند در این داستان نیز تم اصلی مهاجرت باشد. در ضمن او در مورد راوی اول داستان سردرگم است و نمی‌داند موقعیت او در داستان چیست.

حمید مساح گفت به‌نظر او نیز تم داستان تنهایی و مهاجرت است و قصه نیز دارد، اگرچه چندان آشکار نیست. در این داستان اشاراتی شده به مثلاً همسایگان آمریکایی، یا خانهٔ مایایی، آیا این‌ها به چیزی دلالت دارند؟ 

پس از صحبت‌های حضار، محمد محمدعلی گفت داستان از نظر تکنیکی قوی است و او اسم آن را انعکاسی می‌گذارد. شخصی در نامه‌ای از محل زندگی‌اش می‌گوید و آن را برای مخاطب بازتاب می‌دهد. سبک داستان نامه‌نگاری‌ است، خطیب و مخاطبی وجود دارند، ولی در یک طرف کاملاً سکوت برقرار است. داستان تفسیرپذیر است. به‌نظر می‌آید مکان، یوتوپیایی است هشدارآمیز، یوتوپیایی در قرن ۲۱ و ۲۲. 

در اینجا سودابه اشرفی ضمن تشکر از توجه شنوندگان، شروع به پاسخ‌گویی به سؤالات و بیان نکاتی دربارهٔ داستان «خانه‌پایی در بلیز» کرد. او گفت:

  • باید بگویم برای من قصه در داستان خیلی اهمیت دارد، همین‌طور ایجاد دلهره، و فکر می‌کنم که در اینجا نیز قصه وجود دارد.
  • ساختن فضا با جزئیات به‌دلیل علاقه‌ای است که به سفر دارم. مکان این داستان بیشتر تخیلی‌ است تا واقعی. می‌خواستم فضایی را بسازم که سمبل زندگی باشد.
  • فضای اول داستان نشان‌دهندهٔ زندگی سرد تنهای مدرن است، راوی به‌دنبال زندگی دیگری‌ است ولی در نهایت دوباره با چالش‌هایی روبرو می‌شود.
  • هیچ‌وقت به فکر نوشتن ادامهٔ داستان نیفتاده‌ام.
  • مسئلهٔ مهاجرت در این داستان برایم مطرح نبود بلکه مسئله‌ٔ تنهایی انسان مطرح بود.
  • معتقدم که ادبیات جواب پرسش نیست، بلکه مطرح‌کردن پرسش است.
  • در ذهن من مکان داستان، «بلیز» کشوری کوچک در مکزیک بوده و اشاره به مایاها هم بیانگر همین است، اما اهمیتی ندارد که مکان کجاست، زیرا این فضا بیشتر در ذهن می‌گذرد، یک یوتوپیای فکری، و نه زمینی‌. 
  • اشاره به آمریکا برای این است که آن را سمبل زندگی مدرن در نظر گرفته‌ام.
  • در مورد مدرن یا پست‌مدرن بودن داستان باید بگویم من وقتی می‌نویسم به سبک‌های ادبی فکر نمی‌کنم.

پس از تنفسی ده‌دقیقه‌ای، سودابه اشرفی به خواندن بخش‌هایی از سفرنامهٔ «کوبا جزیرهٔ بی‌تاب» پرداخت. سپس در مورد محله‌هایی از کوبا که داستان در آن اتفاق می‌افتد، توضیحاتی داد، ازجمله محلهٔ فقیرنشینی که از دید توریست‌ها پنهان است و تظاهرات ۱۱ ژوئیهٔ سال گذشتهٔ کوبا از آنجا شروع شد، و همچنین بخش‌های ثروتمندتری که قصرهای قدیمی در آن واقع شده‌اند. بعد از توضیحات ارائه‌شده نوبت به پرسش و پاسخ رسید.

محمد محمدعلی: بحث بهداشت همگانی که می‌گویند از دیرباز در کوبا رواج داشته، چگونه است؟

سودابه اشرفی: پزشکی در کوبا فقیر است. تجربهٔ خودم را در بیمارستان آنجا نوشته‌ام. حتی آنجا هم باید پارتی داشته باشید.

حمید‌رضا مجتهدی: آیا دلیل خاصی دارد که در بخش دوم از افعال گذشته استفاده کرده‌اید؟ چرا با توجه به سفرنامه‌بودن کتاب، افعال مضارع نیستند؟

سودابه اشرفی: در کل زبان سفرنامه مضارع است، اما بخش دوم فلاش‌بک است و راوی در فضایی دیگر به یاد گذشته می‌افتد، به‌همین دلیل افعال گذشته‌اند.

مرتضی مشتاقی: آیا مطلبی در ارتباط با تحریم‌های کوبا و تأثیرات آن نیز نوشته‌اید؟

سودابه اشرفی: بله نوشته‌ام. حتی به اینکه چگونه این تحریم‌ها در کوبا مورد سوءاستفاده قرار گرفته‌اند نیز پرداخته‌ام.

مهرخ غفاری‌ مهر: این کتاب به زبان فارسی نوشته شده، آیا مخاطبان شما تنها ایرانی و فارسی‌زبان‌اند؟

سودابه اشرفی: در داستان‌های کوتاه مخاطب خاص ندارم، اما در مورد این سفرنامه مشخصاً مخاطب ایرانی را در نظر داشته‌ام.

جمال کردستانی: آیا نویسنده‌های فارسی‌زبان خارج‌ازایران هنگام نوشتن به ترجمهٔ آثارشان هم فکر می‌کنند؟ همچنین آیا در کتابتان به فیدل کاسترو هم پرداخته‌اید؟

سودابه اشرفی: من سعی دارم طوری بنویسم که هر انسانی با هر زبانی بتواند آن را بفهمد، پس ترجمه را در نظر می‌گیرم. از من پرسیده‌اند که در این صورت ما از کجا بفهمیم که نویسنده ایرانی است، برایم مهم نیست مگر اینکه بخواهم از تاریخ بنویسم، من قصهٔ خوب برایم مهم است. در مورد فیدل، چه گوارا، و حتی کسان دیگری که نمی‌شناختم و بعد از سفرهایم به کوبا شناخته‌ام نیز نوشته‌ام، آن هم از زبان مردم کوبا و قضاوت‌های شخصی خودم.

در اینجا به تقاضای مرتضی مشتاقی، سودابه اشرفی قسمتی از کتاب را که در مورد فیدل کاسترو بود، برای حضار خواند و چنین توضیح داد که این بخش ضمناً مقایسه‌ای بین انقلاب ایران و انقلاب کوبا نیز است، و در سرتاسر این سفرنامه این مقایسه وجود دارد. سپس پرسش و پاسخ ادامه یافت.

شهناز البرزی: سفرنامه را چطور می‌نویسید؟ آیا از یادداشت‌های روزانه استفاده می‌کنید؟

سودابه اشرفی: بعضی‌ها این کار را می‌کنند، من بعد از بازگشت از سفر، زمانی که به‌نظرم رسید نوشتن از کوبا در من سرریز می‌شود، شروع به کار کردم. تحقیق، رجوع به عکس‌ها و فیلم‌ها، احساسی که دربارهٔ مکان‌ها به من دست داده بود، راهنمای من در نوشتن و یادآوری بودند.

مرال دهقانی: با توجه به اینکه اخیراً در ایران سفرنامه‌های زیادی چاپ می‌شوند، ای‌کاش کتاب شما هم در ایران چاپ می‌شد تا علاقه‌مندان می‌توانستند آن را تهیه کنند.

سودابه اشرفی: متأسفانه سانسور و مجوزندادن مانع این کار می‌شود و به‌همین خاطر من دیگر به چاپ در ایران نمی‌اندیشم.

پس از اینکه به تمام پرسش‌ها پاسخ داده شد و داوطلبان نظراتشان را بیان کردند، نشست ویژهٔ کارگاه داستان‌نویسی ونکوور به پایان رسید.

ارسال دیدگاه