مژده مواجی – آلمان صبح با شروع کار مثل همیشه وقتی که کامپیوتر را روشن کردم، اول به سراغ خواندن ایمیلهایم رفتم. اولین ایمیل را که خواندم، باورم نشد. چشمهایم را بازتر کردم و دوباره آن را خواندم. جواب ایمیلی بود که روز قبل به ادارۀ کار نوشته بودم. در ایمیل نوشته بودم، مراجعِ افغان، زنی است تشنهٔ یادگیری و نیاز به حمایت دارد تا در جامعۀ جدید، در آلمان، خودش را پیدا کند. یعنی به…
بیشتر بخوانیدمهاجرت
سلسله داستانهای مهاجرت به کانادا – تناقض در ارائهٔ مدارک و اطلاعات و حواشی آن – قسمت اول
دکتر امیرحسین توفیق – ونکوور محمود سال ۲۰۱۶ با ویزای توریستیای که با دعوتنامهٔ دخترش دریافت کرده بود، وارد کانادا شد. سالها پیش، دختر محمود بههمراه مادربزرگش که مادر محمود میشد، به کانادا مهاجرت و در شهر تورنتو اقامت کرده بودند. محمود در ایران در یک پست حساس دولتی شاغل بود و در طول تمام دوران خدمتش، بهدلیل تفاوت دیدگاه مشکلات زیادی با مدیران و مسئولان داشت و حتی زمانی که قصد گرفتن مرخصی برای ملاقات…
بیشتر بخوانیددر جستوجوی بهشت – نمیدانم آنهایی که میمیرند کجا میروند، اما میدانم که کجا میمانند
بهیاد جانباختگان پرواز ابدی ۷۵۲ آرام روانشاد – ایران بامداد ۱۸ دی ماه ۹۸ بود، شهر هنوز بیدار نشده و بسیاری از ما در خواب ناز بودیم. نمیدانستیم که بهزودی قرار است یکی از هولناکترین خبرهای زندگیمان را بشنویم. هنوز بعد از دو سال از یادآوری آن روز صبح چنان بر خودم میلرزم که هیچچیز نمیتواند مرا گرم کند. خبری جانکاه که پس از آن قرار نبود دیگر هیچچیز شبیه قبل از آن باشد. ما خواب…
بیشتر بخوانیددر جستوجوی بهشت – رفتن، گریزگاه امنِ آدمها
داستانهایی بر مبنای واقعیت از انسانهایی که تنها به رفتن فکر میکنند آرام روانشاد – ایران از لحظهای که سوار ماشین میشود، دستمال دستش است و دارد گریه میکند. اشکهایش بیآنکه بند بیایند همینطور جاریاند. هر چند ثانیه یکبار میگوید ببخشید و توی دستمالش فین میکند. سر و وضع بسیار شیکی دارد. پالتو و چکمههایش جار میزند که از برندهای معروف و گراناند. وسط هقهقهایش میگوید: «ببخشید. حالم خیلی خیلی بد است. نمیتوانم. دست خودم نیست….
بیشتر بخوانیدپروژهٔ اجتماعی (۵۹) – دیدگاه مثبت و منفی زندگی در آلمان
مژده مواجی – آلمان وقتی چیزی برای ازدستدادن نداری، به سختترین کارها دست میزنی بیآنکه به عاقبتش فکر کنی. راه میافتی و با نُه تا فرزند از کردستان عراق از اسکانهای پناهجویان کشورهای مختلف گذر میکنی تا به آلمان برسی. او هم هیچی برای ازدستدادن نداشت. فقط و فقط میخواست که از دست داعش فرار کند. با نُه تا فرزند که کمسنترینشان شش ساله و بزرگترینشان بیست و شش ساله بود. مانند تیمی یکدست و منسجم…
بیشتر بخوانیدتغییرات در سازمان ناظر بر عملکرد مشاوران مهاجرت کانادا
آغاز به کار کالج مشاوران مهاجرت و شهروندی کانادا (CICC) دکتر امیرحسین توفیق – ونکوور انجمن مشاوران مهاجرت کانادا CSIC که در تاریخ ۳۱ اکتبر سال ۲۰۰۳ توسط وزیر وقت مهاجرت و شهروندی کانادا (CIC)، آقای دنیس کودر (Denis Coderre)، معرفی شده بود پس از هشت سال فعالیت، با ایجاد سازمان جدیدی تحت نام شورای تنظیم مقررات مشاوران مهاجرت کانادا (ICCRC) و در سال ۲۰۱۱، با شرایط و قوانین جدید، جای خود را به این سازمان…
بیشتر بخوانیددر جستوجوی بهشت – عاشق ایرانام، ولی میروم
داستانهایی بر مبنای واقعیت از انسانهایی که تنها به رفتن فکر میکنند آرام روانشاد – ایران منشی آژانس صدایم میزند: «یک سرویس هست که کسی قبول نمیکند. شما حاضری بروی؟ یک خانمی هست که سگ کوچکی دارد. هیچکدام از رانندهها حاضر نشدهاند بروند. بنده خدا خیلی اصرار کرد. سمت قلهک است. گفت حتی کرایهٔ اضافه میدهد.» میخندم و میگویم معلوم است که میروم. کرایهٔ اضافه هم نمیخواهم. من با سگها هیچ مشکلی ندارم. بقیهٔ رانندهها میخواهند…
بیشتر بخوانیدپروژهٔ اجتماعی (۵۸) – از اندازهٔ پا تا نگهبانی
مژده مواجی – آلمان اندازهٔ پاهای مردمان قندوز را مثل کف دستش میشناخت. ۲۸ سال اندازهٔ پاها را روی چرم برش داده، دوخته، شکل داده بود و شاهد چموخم پاهای نسل در نسل شده بود. پاهایی که درازا و پهنای قندوز را طی کرده بودند. او به آدمها که نگاه میکند، ناخودآگاه چشمش به فرم پای آنها میافتد و کفشهایشان را سبک سنگین میکند. خودش میگفت: «از بچگی بهجای رفتن به مدرسه شروع به کار کردم….
بیشتر بخوانیدسلسله داستانهای مهاجرت به کانادا – گروه پنجنفرهٔ اسپانسر پناهندگان
دکتر امیرحسین توفیق – ونکوور بیش از شش سال از اقامت لیلا در کشور ترکیه و بیش از چهار سال از قبولیاش بهعنوان پناهنده از سوی کمیساریای عالی پناهندگان مستقر در سازمان ملل گذشته بود و او همچنان منتظر مشخصشدن کشور اسپانسرکنندهاش مانده بود. لیلا با برادرش که در شهر تورنتو اقامت دائم کانادا را دارد، تماس گرفت و گفت: «علی جان، شرایط در ترکیه واقعاً سخت است. شش سال گذشته که اینجا ساکن بودهایم و…
بیشتر بخوانیددر جستوجوی بهشت – سکوتت را بشکن
داستانهایی بر مبنای واقعیت از انسانهایی که تنها به رفتن فکر میکنند آرام روانشاد – ایران «خدا را شکر که توانستم ویزا بگیرم. خیلی میترسیدم. میگفتند بهخاطر کرونا خیلی سخت ویزای توریستی میدهند. خواهرم هلند است. دعوتنامه فرستاد برایم. اصلاً امید نداشتم که بتوانم ویزا بگیرم. وکیل میگفت با شرایطی که من دارم احتمالش کم است. اما معجزه شد. دلم میخواهد هر چه میتوانم از اینجا دور شوم. بیحرف پیش، اگر بشود دیگر برنمیگردم. دلم میخواهد…
بیشتر بخوانید