ترجمه و تلخیص: زهرا آهنبر– ایران بهدنبال حملهٔ اخیر روسیه به اوکراین، واکنش و حمایتهای شدید دولت، احزاب سیاسی مختلف و مردم کانادا برخی مهاجران ملیتهای دیگر را شگفتزده کرد. احزابی که در مورد کوچکترین مسائل با هم اختلافاتی جدی دارند، در مورد پذیرش مهاجران جنگزدهٔ اوکراینی و حمایت قاطع از این کشور در مقابل تهاجم روسیه اتحادی بیسابقه را نشان دادند. تعدادی از سیاستمداران کانادا در پاسخ به انتقاداتی از تبعیض بین اوکراینیها با…
بیشتر بخوانیدمهاجرت
پروژهٔ اجتماعی (۶۶) – کار اجباری
مژده مواجی – آلمان همکارم با کلافگی وارد اتاق کارمان شد. تماس تلفنی طولانی با مرکز کاریابی خستهاش کرده بود. – سر در نمیآورم، چرا کارمند مرکز کاریابی اصرار دارد به مراجعم کاری بدهد که او اصلاً به آن علاقه ندارد. رو به او کردم و پرسیدم: – چه کاری؟ – کار در انبار. چون در حال حاضر نیاز به اشتغال در این کار زیاد است. مراجعم در سوریه سالها تجربهٔ کار حسابداری را دارد. هر…
بیشتر بخوانیدسلسله داستانهای مهاجرت به کانادا – دریافت مجوز تحصیل در داخل خاک کانادا
دکتر امیرحسین توفیق – ونکوور علاوه بر تبدیل ویزای توریستی به مجوز کار که البته از پیچیدگیهای خاصی برخوردار است، تبدیل ویزای توریستی به مجوز تحصیل نیز از راههای پیش روی هر متقاضیای است که با ویزای توریستی وارد کانادا شده و علاقهمند باشد تا در کانادا اقامت قانونی داشته باشد. پیچیدگیهایی که گرفتن مجوز کار در کانادا دارد، شامل این موارد است: متقاضی میبایستی کارفرمایی واجد شرایط داشته باشد و بتواند از او پیشنهاد شغلی…
بیشتر بخوانیدپروژهٔ اجتماعی (۶۵) – سیگنال فلافلهای ترد و تند
مژده مواجی – آلمان از وقتی که زبان آلمانی را تا مقطع ب-۲ تمام کرده بود، خانهنشینشدن کلافهاش میکرد. سالها مغازهداری در سوریه و قبل از آن کار گارسونی، وقت سرخاراندن برایش نگذاشته بود. از روزی که او را میشناسم، تردید داشت که در آلمان مشغول به چه کاری شود. مدتی از کار در انبار حرف میزد. به محل کارمان میآمد تا برایش درخواست بنویسم. درخواستنوشتن را کاری پر دردسر میدید و فلسفهاش این بود: «والله،…
بیشتر بخوانیدسلسله داستانهای مهاجرت به کانادا – دریافت مجوز کار یا تحصیل در مرز ورودی زمینی
دکتر امیرحسین توفیق – ونکوور نظر به اینکه زمان بررسی و پردازش پروندههای تحصیلی و کار در داخل خاک کانادا اغلب طولانی است (زمان بررسی و پردازش پروندههای کاری در حال حاضر ۱۳۴ روز و پروندههای تحصیلی ۹ هفته است)، بسیاری از متقاضیان ترجیح میدهند تا این روند را کوتاهتر کنند و با حضور در مرز زمینی، که به Flagpole معروف است، نسبت به دریافت مجوز کار یا تحصیل خود اقدام کنند. به تمامی افرادی که…
بیشتر بخوانیدسلسله داستانهای مهاجرت به کانادا – آیا هیچ زمانی آخرین شانس وجود دارد؟ – قسمت آخر
دکتر امیرحسین توفیق – ونکوور در شمارهٔ گذشته خواندید که ریمبا، تبعهٔ اندونزی و از اقلیت مسیحی ساکن جاکارتا پایتخت این کشور، بهدلیل مذهبش در شهر خودش با مشکلات زیادی مواجه بود. صاحبکاران او که متوجه مسیحیبودنش میشدند، بارها او را از کار اخراجش کرده بودند و حتی همسایههای او در شهر جاکارتا هم تلاش میکردند که او از آن محل برود. شبها که از کار به خانه بازمیگشت، بارها در مسیر کار تا خانه و…
بیشتر بخوانیدپروژهٔ اجتماعی (۶۴) – دوشنبۀ دلگیر
مژده مواجی – آلمان اولین روز هفته در حالت معمولی چنگی به دل نمیزند. بعد از دو روز تعطیلی آخر هفته، روز کاری شروع میشود و باید یواشیواش وارد هفتۀ جدید شد، مانند گرمشدنِ آهستهآهستهٔ موتور ماشین در زمستان، این اولین روز هفته طور دیگری شروع شد. به سراغ ایمیلهای انباشهشدۀ دوشنبه رفتم. ایمیلهایی که چند روز گذشته به صندوق ایمیل سرازیر شده بودند. مشغول خواندن آنها که شدم، تلفن زنگ زد. اسمش را روی صفحۀ…
بیشتر بخوانیدسلسله داستانهای مهاجرت به کانادا – آیا هیچ زمانی آخرین شانس وجود دارد؟ – قسمت اول
دکتر امیرحسین توفیق – ونکوور «من متقاعد نشدهام که به کشور خود باز میگردید.» «من متقاعد نشدهام که امکان انجام این شغل را دارید.» «من متقاعد نشدهام که الزامات این برنامهٔ مهاجرتی را برآورده کردهاید.» متقاضیانی که برای یکی از برنامههای مهاجرتی موجودِ تحصیلی، گردشگری، کار یا مهاجرتی، اقدام کردهاند و احتمالاً درخواستشان مردود شده است، با یکی از جملات بالا برخورد داشتهاند و این جملات برایشان آشناست. پیش از این در نوشتههای متعددی به این…
بیشتر بخوانیدپروژهٔ اجتماعی (۶۳) – بار دیگر اروپا
مژده مواجی – آلمان علیرغم آشفتگیاش سر وقت به برنامهٔ کوچینگ شغلی رسید. آشفتگیاش را در چشمهای آبیِ نگرانش میشد دید. موهای بلندِ صافِ بلوندش را که روی پُلیور صورتیرنگش ریخته بود، مرتب کرد و روی صندلی نشست. موبایلش را با کمی تردید از توی کیف دستیاش درآورد و روی میز گذاشت. قبل از اینکه کارمان را شروع کنیم، از او پرسیدم: «چه خبر از اوکراین؟ امروز تمام اخبار در این مورد است.» دستهایش را در…
بیشتر بخوانیددر جستوجوی بهشت – دور، دور و دورتر
داستانهایی بر مبنای واقعیت از انسانهایی که تنها به رفتن فکر میکنند آرام روانشاد – ایران آینهام را از توی کیفم درمیآورم و به خودم نگاه میکنم. چشمهایم پف کرده است. چند شب است اصلاً نخوابیدهام. یک شب خوابم کم و زیاد شود، قیافهام چنان بههم میریزد که انگار تمام غمهای دنیا را به صورتم دوختهاند. همان رژ لب کمرنگی را هم که هر روز صبح میزدم، نزدهام و رنگم پریده است. کیف لوازم آرایشم را…
بیشتر بخوانید