شصت‌ویک – شعر جدیدی از بنفشه حجازی

شصت‌ویک – شعر جدیدی از بنفشه حجازی

شصت‌ویک بنفشه حجازی – ایران ستــاره می‌بارد چترت را ببنــد آهــــو هنوز به هوایی تــازه هجرت می‌کند بــرج دریایی می‌افتد بر آب و مــاه به‌قدری پایین از صخره که من به حصار قلعه‌ات. از برج بیـــا به ابرها نمی‌رسی افســانه نچین چوپان هنوز گلّــه را هِی می‌کند به آغُــل هر روز سایه‌ها جنگل می‌سازند و من در انتهای پلکانی که شصت‌وهفت بار بالا می‌رود شصت‌ویک بار پایین می‌روم. تاریکی و تاریکی از پیچ کوچه  نمی‌رود….

بیشتر بخوانید

انگشتر

انگشتر

دکتر فرشته وزیری‌نسب بهش گفته بودم وقتی می‌ری بیرون درِ پشت این غارغارک رو ببند، قبول نمی‌کنه. حالا اومدن بیرون دارن همه‌جا رو زیرورو می‌کنن. دنبال طلا می‌گردن حتماً. بهشون گفتم که ندارم. دخترم هم نداره. بعد دختره انگشتاشو نشونم می‌ده، به هر کدومش یه انگشتره، می‌گه: «به نامزدم گفتم همهٔ این انگشترایی که آوردی کافی نیست، من یک انگشتر زمردِ نگین‌درشت می‌خوام، اونو پیدا کن تا باهات عروسی کنم. حالا اومده دنبالش بگرده.» می‌گم:…

بیشتر بخوانید

آشفتگی‌های حق‌خواه عبوس

آشفتگی‌های حق‌خواه عبوس

مسعود لطفی – ایران کافکا، در نامه‌ای به فلیسه بائر، از داستانی نام می‌بَرَد که آن‌را «به‌راستی، با خلوصِ نیت» می‌خوانَد. سخن از میشائیل کُلهاس (Michael Kohlhaas) است؛ داستانی پیشاکافکایی، مُعلق میانِ قانون و عدالت و جنون و پریشانی. هاینریش فون کلایست (Heinrich von Kleist)، نویسندهٔ کم‌حرف و شکنندهٔ آلمانی، این داستان را یک سال قبل از مرگش (۱۸۱۰) منتشر کرد. او که سی‌وپنج سال بیشتر تاب و توانِ آوارگی و پریشانی را نیافت، متنفر…

بیشتر بخوانید

دنیای من و آدم کوچولوها – پیراهن صورتی گل‌دار

دنیای من و آدم کوچولوها – پیراهن صورتی گل‌دار

رژیا پرهام – ادمونتون، کانادا آن‌روز صبح وقتی پدر دخترک او را به مهدکودک آورد گفت، دخترش پیراهن زیبای تولدش را آورده و می‌خواهد آن‌را تنش کند. گفتم چه خوب! بعد از خداحافظی با پدر، هم‌زمان که دخترک چکمه‌ها و کاپشن و شلوارِ مخصوصِ برفش را درمی‌آورد، از من پرسید: Razhia, you can’t wait to see my pink beautiful fancy dress, right?‎ (رژیا، نمی‌تونی صبر کنی تا پیراهن صورتی قشنگ و رویایی‌ام رو ببینی، درسته؟)…

بیشتر بخوانید

سروِ قامت ستودنی ادب و فرهنگ ایران

سروِ قامت ستودنی ادب و فرهنگ ایران

حمیدرضا یعقوبی «… در این سفرها یکی پیش می‌افتاد و به دورترین نقطه راهنمایی‌ام می‌کرد. یکی مرا تعزیه‌خوان می‌دانست، دیگری گنج‌گیر می‌خواند، چهارمی می‌گفت که برای خرید زیرخاکی آمده است، پنجمی مرا مأمور ادارهٔ اوقاف می‌دید و از کمیِ زائر و نذر و نیاز می‌نالید… خلاصه که «هر کسی از ظن خود شد یار من». دو سه بار کار به گفت‌وگو و مجادله و مخامصه کشید، به ژاندارمری پناه بردم… در سفر قلعه‌ رودخان از…

بیشتر بخوانید

مفاهیم بنیادین موسیقی کلاسیک ایرانی (بخش اول)

مفاهیم بنیادین موسیقی کلاسیک ایرانی (بخش اول)

امیرحسین اسلامی میرآبادی* حتماً واژه‌هائی مانند «موسیقی اصیل ایرانی»، «موسیقی سنتی ایرانی»، «موسیقی ردیفی»، «موسیقی دستگاهی» و… به گوشتان خورده و یا حتی شما نیز بارها به‌کار برده‌اید. اما هیچ‌وقت فکر کرده‌اید که آیا: ۱) این واژه‌ها صحیح‌اند و معنای مورد نظر را دربرمی‌گیرند؟ ۲) و این نوع و گونهٔ موسیقی شامل چه چیزهائی می‌شود؟ در ابتدا باید متذکر شد تا به‌مرور واژهٔ «موسیقی کلاسیک ایرانی» جایگزین عناوینی چون «سنتی»، «اصیل»، «دستگاهی» یا «ردیفی» شود….

بیشتر بخوانید

جوالدوز – خودزنی

جوالدوز – خودزنی

قسمت اول «جوالدوز» را در اینجا بخوانید. دوستان عزیز، جوالدوز هستم، دامت برکاته! خانجونم که معرف حضور هستن؟! حالا ممکنه بگید: چه خبره؟… همه‌ش تبلیغ خانجونشو می‌کنه. نترسید، ایشون به رحمت خدا رفته و قصد نداریم بندازیمش به کسی. اصلاً به‌قول «مش قاسم»، این بی‌ناموسیا تو مملکت ما سابقه نداره. گفتم مملکت ما، منظورم ایران نیست ها! یعنی هم هست و هم نیست. آخه واقعیتش اینه که من نمی‌تونم بگم کجایی هستم. پدرم ارتشی بود…

بیشتر بخوانید

مودیلیانی، این نقش‌آفرینِ سرگشته

مودیلیانی، این نقش‌آفرینِ سرگشته

حمیدرضا یعقوبی این نقاش یهودی یكی از بااستعدادترین نقاش‌های نیمهٔ اول قرن بیستم بود. می‌خوارگی افراطیِ نوشیدنِ ابسنت، همان مشروبی که ون‌گوگ را به نابودی کشاند، برندی تقلبی و ارزان‌قیمت و مصرف مواد مخدر مودیلیانی را در جوانی به موازات مرگ زودهنگام قرار داد و تأسف اهل هنر را رقم زد که چرا بیشتر عمر نکرد و آفریدگارِ سهم بیشتری از شاهکارهای ذهن طنازش نبود. شاید اگر اندی گارسیا نبود، هیچ‌وقت این رقیبِ پابلو پیکاسو…

بیشتر بخوانید

یوما- شعر جدیدی از کافیه جلیلیان

یوما- شعر جدیدی از کافیه جلیلیان

کافیه جلیلیان – تورنتو یوما*، هنوز شهرتف‌زده از مويه‌های تو بی‌تاب است آن روزِ سياه عبا به سر کشيدی سرمه به چشم کل زدی حجله بستی تن‌های سرد سه سروِ جوانت را زيرِ نخل‌های سربريده چال کردی يوما، غرش تانک‌ها کاتيوشاها تک‌تيرهای دور و سايه‌های ترسناک اجنبی بر خانه‌ها ضجهٔ «يا ولدی»ات کمر شهر را شکست يوما، بی‌زمان، بی‌روايت مرگ زندگی درچشم خونی‌ات، فرياد شد غزل، ترانه نوحه‌کنان، بر درگاه خانهٔ گِلی‌ات باريد يوما، ديگر…

بیشتر بخوانید

دنیای من و آدم کوچولوها – حساسیت

دنیای من و آدم کوچولوها – حساسیت

رژیا پرهام ادمونتون – کانادا خواهر دوازده‌سالهٔ دخترک در یکی از گردش‌های مدرسه به مکانی رفته بود که سگ‌های بی‌سرپرست را نگهداری می‌کنند. چند روز بعد، پدر دخترک زودتر از معمول به‌دنبالش آمد و گفت، یک «سورپرایز» برای او دارد. یک سگ یک‌سالهٔ خوشگلِ سفید و مشکی! موضوع صحبت دخترک تغییر کرد. دائم از عضو جدید خانواده می‌گفت. از کارها و شیطنت‌هایش. از خوشحالی خواهرش که یک کار خوب انجام داده و … اواسط ماه…

بیشتر بخوانید
1 122 123 124 125 126