مروری بر رمان «خنش»* نوشتهٔ رعنا سلیمانی، نویسندهٔ ایرانی ساکن سوئد امیرحسین یزدانبُد – ادمونتون از اواخر دههٔ هشتاد، درست وقتی که جریان روزِ ادبیات تلاش میکرد بر پوست چروکیدهٔ روایت فارسی که سانسور فردی و ساختاری و وزارتی، همهجایش را آبلهگون کرده بود، طرحی تازه بزند، باوری جمعی شکل گرفت که کار ادبیات رئالیستی تمام است. تو گویی همه به این نتیجه رسیده بودند که همهٔ گفتنیهای ممکن گفته شده و حالا نوبتِ بههمریختن…
بیشتر بخوانیدهنر و ادبیات
میدونستی؟ – داستان کوتاهی از رعنا سلیمانی
رعنا سلیمانی – سوئد – میدونستی؟ – میدونستی؟ – سرتو از اون زیر بیار بیرون ببینم چی میگی! – سردمه. من یه زمانی شعر میگفتم، یه دفتر شعر داشتم با چندتا دستخط… نستعلیق، شکسته، تحریری… بیشتر از دهتا دستخط داشتم و یهعالمه شعرای قشنگ… – آره؟ – خندیدی؟ – اصلاً به تو نمیاد که اهل این حرفا باشی. بیا نزدیکتر تا گرمت کنم. – نه نه… تکونم نده؛ نباید تکون بخورم. پاهام باید رو به…
بیشتر بخوانیدایمان صفائیان: تفکر برپایی این جشنواره ریشه در اندیشهٔ پاکِ هنرمندانی دارد که دل در گروی وطن دارند و در این راه مال و جان خویش را فدا کردهاند
گفتوگو با ایمان صفائیان، مدیر اجرایی «جشنوارهٔ بینالمللی فیلم و هنرهای تجسمی زن، زندگی، آزادی»، بهمناسبت آغاز اولین دورهٔ این جشنواره مسعود سخاییپور، LJI Reporter – ونکوور باخبر شدیم مراسم افتتاحیهٔ «جشنوارهٔ بینالمللی فیلم و هنرهای تجسمی زن، زندگی، آزادی» روز ۳۱ اکتبر بهصورت مجازی برگزار شده و این جشنواره رسماً آغاز به کار کرده است. با توجه به اینکه مراسم اختتامیهٔ جشنواره قرار است در ونکوور برگزار شود، فرصتی یافتیم تا با ایمان صفائیان،…
بیشتر بخوانیدکوچهپسکوچههای ذهن من – گوش مجانی
مژده مواجی – آلمان نزدیک مرکز شهر بودم که موبایلم زنگ زد. قبل از اینکه قطع بشود باعجله آن را از کیفم بیرون آوردم. با صدای بلند همیشگیاش پرسید: «سلام. چطوری؟» بیآنکه منتظر جوابم بماند، ادامه داد: «مرکز شهرم و تمام کارهایم را انجام دادهام. بیا تا با هم در کافه قهوهای بنوشیم و گپ بزنیم.» همیشه میخواست که خودش زمان دیدار را تعیین کند. از راه دور میآمد و انتظار داشت با هر بار آمدنش…
بیشتر بخوانیدمروری بر زندگی هنری داریوش مهرجویی
مسعود سخاییپور، LJI Reporter – ونکوور «مشحسن بلوریها ریختند اینجا. میخوان منو بدزدن. میخوان منو بندازن تو چاه، میخوان سر من رو ببرن.» ~ از دیالوگهای فیلم «گاو» ساختهٔ داریوش مهرجویی داریوش مهرجویی نویسنده، کارگردان و تهیهکنندهای بود که با فیلم سینمایی «گاو» در اواخر دههٔ ۴۰ جایگاه سینمای ایران را در عرصهٔ جهانی تغییر داد. او از معدود کارگردانهای ایرانی بود که بیشتر فیلمهایش اقتباس از آثار ادبی بوده است. او علاوه بر کارگردانی،…
بیشتر بخوانیدمروری بر واکنشهای نهادهای صنفی فرهنگی و هنری ایران و افغانستان به قتل فجیع داریوش مهرجویی و وحیده محمدیفر
مسعود سخاییپور، LJI Reporter – ونکوور قتل داریوش مهرجویی کارگردان نامدار سینمای ایران و همسرش وحیده محمدیفر با ضربات متعدد کارد، جامعهٔ ایران و بهویژه جامعهٔ فرهنگی و هنری ایرانیان در سراسر جهان را در بهت فرو برد. این فاجعه هنرمندان و فرهنگیان افغانستان را نیز متأثر کرد. در این مطلب گزیدهای از واکنشهای نهادهای صنفی، هنرمندان و سینماگران به کشتهشدن این دو هنرمند از نظر شما میگذرد. * * * * * بیانیهٔ مشترک…
بیشتر بخوانیدکوچهپسکوچههای ذهن من – قرار در میان گوجهفرنگیها
مژده مواجی – آلمان زن وارد سوپرمارکت شد. سوپرمارکتی نزدیک به خانهاش. معمولاً بعد از کار یا آخرِ هفته برای خرید به آنجا میرفت. بهطرف قسمتی که چرخدستیها قرار داشتند، رفت و با انداختن سکهٔ یکیورویی چرخ اولی را از چرخهای درهمفرورفتۀ ردیفچینشده به بیرون کشید. لیست خرید را از کیف دستیاش بیرون آورد. اول بهطرف قسمت سبزیجات رفت. کیسۀ نایلونی نازکی از رولی که آنجا بود، کَند. چند تا فلفلدلمۀ سبز برداشت و توی کیسه…
بیشتر بخوانیدمعرفی فیلم و سریال: بلفاست – Belfast
مسعود سخاییپور، LJI Reporter – ونکوور بلفاست، فیلمی بهکارگردانی کِنِت برانا (Kenneth Branagh) است که برندهٔ جایزهٔ منتخب مردم در جشنوارهٔ بینالمللی فیلم تورنتو ۲۰۲۱ شد. این فیلم که برانا خود آن را نوشته، بر اساس دوران کودکیاش است، و بازیگران بسیار خوبی در آن ایفای نقش میکنند که از میان آنها میتوان به کایتریونا بالف، جیمی دورنان، کیران هایندز، جودی دنچ (برندهٔ جایزه اسکار) و جود هیل، بازیگر نهساله اما درخشان در این اثر،…
بیشتر بخوانیدبرای پدر
این مطلب در شمارهٔ ۱۹۵ رسانهٔ همیاری، یادنامهٔ استاد محمد محمدعلی، منتشر شده است. برای خواندن سایر مطالب این یادنامه اینجا کلیک کنید. امیرحسین یزدانبُد – ادمونتون یعنی خیال کن از همان چند داستان اول که توی کلاس بخوانی… دستهاش را که ستون میکرد و سرش را تکیه میداد بهش، انگار کن که آدمی روشنضمیر، سقوط کرده در اعماق جهانی که ما نمیشناسیمش… داستان که تمام شود… کمی همانجا بماند… طول بکشد تا آن تأخیر ذهن و…
بیشتر بخوانیدرکوئیم، شربت سینه و اجنه
این مطلب در شمارهٔ ۱۹۵ رسانهٔ همیاری، یادنامهٔ استاد محمد محمدعلی، منتشر شده است. برای خواندن سایر مطالب این یادنامه اینجا کلیک کنید. نوشا وحیدی – ونکوور همهچیز برای سوگ تو آماده میشد و من نمیفهمیدم. سفر به کالیفرنیا برای بدرقهٔ دوستی، و دیداری که همانجا تصادفاً با دو یار دلبند دبستانی رخ داد و شرحهشرحهٔ دلم را پیوند زد تا روزهای در راه را تاب آورم. برگشتم و فهمیدم بستری هستی. از همان روز شروع کردم…
بیشتر بخوانید