مروری بر رمان «خنش»* نوشتهٔ رعنا سلیمانی، نویسندهٔ ایرانی ساکن سوئد امیرحسین یزدانبُد – ادمونتون از اواخر دههٔ هشتاد، درست وقتی که جریان روزِ ادبیات تلاش میکرد بر پوست چروکیدهٔ روایت فارسی که سانسور فردی و ساختاری و وزارتی، همهجایش را آبلهگون کرده بود، طرحی تازه بزند، باوری جمعی شکل گرفت که کار ادبیات رئالیستی تمام است. تو گویی همه به این نتیجه رسیده بودند که همهٔ گفتنیهای ممکن گفته شده و حالا نوبتِ بههمریختن…
بیشتر بخوانیدادبیات
میدونستی؟ – داستان کوتاهی از رعنا سلیمانی
رعنا سلیمانی – سوئد – میدونستی؟ – میدونستی؟ – سرتو از اون زیر بیار بیرون ببینم چی میگی! – سردمه. من یه زمانی شعر میگفتم، یه دفتر شعر داشتم با چندتا دستخط… نستعلیق، شکسته، تحریری… بیشتر از دهتا دستخط داشتم و یهعالمه شعرای قشنگ… – آره؟ – خندیدی؟ – اصلاً به تو نمیاد که اهل این حرفا باشی. بیا نزدیکتر تا گرمت کنم. – نه نه… تکونم نده؛ نباید تکون بخورم. پاهام باید رو به…
بیشتر بخوانیدگزارشی از مراسم یادبود استاد محمد محمدعلی در نورث ونکوور
ترانه وحدانی – نورث ونکوور بعدازظهر روز یکشنبه، اول اکتبر ۲۰۲۳، مراسم گرامیداشت یاد و خاطرهٔ زندهنام استاد محمد محمدعلی در هالیدی این (Holiday Inn) واقع در شرق بخش نورث ونکوور برگزار شد. در این مراسم که جمعیتی بیش از ظرفیت سالن در آن شرکت کرده بودند، ابتدا مجید میرزایی، شاعر ساکن ونکوور و عضو کانون نویسندگان در تبعید، به شرکتکنندگان در این مراسم خوشامد گفت و پس از نامبردن از سخنرانان و مرور برنامه،…
بیشتر بخوانیدبرای پدر
این مطلب در شمارهٔ ۱۹۵ رسانهٔ همیاری، یادنامهٔ استاد محمد محمدعلی، منتشر شده است. برای خواندن سایر مطالب این یادنامه اینجا کلیک کنید. امیرحسین یزدانبُد – ادمونتون یعنی خیال کن از همان چند داستان اول که توی کلاس بخوانی… دستهاش را که ستون میکرد و سرش را تکیه میداد بهش، انگار کن که آدمی روشنضمیر، سقوط کرده در اعماق جهانی که ما نمیشناسیمش… داستان که تمام شود… کمی همانجا بماند… طول بکشد تا آن تأخیر ذهن و…
بیشتر بخوانیدرکوئیم، شربت سینه و اجنه
این مطلب در شمارهٔ ۱۹۵ رسانهٔ همیاری، یادنامهٔ استاد محمد محمدعلی، منتشر شده است. برای خواندن سایر مطالب این یادنامه اینجا کلیک کنید. نوشا وحیدی – ونکوور همهچیز برای سوگ تو آماده میشد و من نمیفهمیدم. سفر به کالیفرنیا برای بدرقهٔ دوستی، و دیداری که همانجا تصادفاً با دو یار دلبند دبستانی رخ داد و شرحهشرحهٔ دلم را پیوند زد تا روزهای در راه را تاب آورم. برگشتم و فهمیدم بستری هستی. از همان روز شروع کردم…
بیشتر بخوانیددریغ از هر سو – در سوگ محمد محمدعلی
این مطلب در شمارهٔ ۱۹۵ رسانهٔ همیاری، یادنامهٔ استاد محمد محمدعلی، منتشر شده است. برای خواندن سایر مطالب این یادنامه اینجا کلیک کنید. علی نگهبان – ونکوور با اندوه و دریغ فراوان ناباورانه در سوگ محمد محمدعلی نشستهایم؛ او که دوستی یگانه، فرزانهای فروتن، آموزگاری بخشنده، پیونددهندهٔ جانهای پراکنده در تبعید، خوشبین به آینده، و گنیجینهٔ ادبیات و استورههای* کهن ایرانی بود. زندهیاد محمدعلی نزدیک به نیم سده در سپهر ادبیات داستانی زبان فارسی آفرینندگی کرد و…
بیشتر بخوانیددر باغ سبز خاطرهها؛ برای آموزگار و دوست، تجلی مهر و فرزانگی، محمد محمدعلی عزیز
این مطلب در شمارهٔ ۱۹۵ رسانهٔ همیاری، یادنامهٔ استاد محمد محمدعلی، منتشر شده است. برای خواندن سایر مطالب این یادنامه اینجا کلیک کنید. مجید میرزایی – ونکوور در آستانهٔ پاییز در زیر بارش باران و برگ و تگرگ بر پرتگاه مرگ ایستادهایم باد از هزار روزنه میتوفد و رنگ و عطر خاطره میروبد «ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد»؟؟* بر برگهای پاییزی اینجا اگرچه قشقرق گامهای ویرانیست یک خوشهٔ سپید اقاقی در باغ…
بیشتر بخوانیدآن صدای مهربان و آن نگاه شیرین
این مطلب در شمارهٔ ۱۹۵ رسانهٔ همیاری، یادنامهٔ استاد محمد محمدعلی، منتشر شده است. برای خواندن سایر مطالب این یادنامه اینجا کلیک کنید. آذر منش – آمریکا برای استاد عزیز محمد محمدعلی برای استاد عزیز مینویسم. محمد محمدعلی، برای انسانی که باید در کنار ما بود و نیست. برای آن نگاه مهربان و شوخطبعی که دوستداشتنی بود. از آن روزی مینویسم که برای اولین بار در کلاس ایشان شرکت کردم. از پشت مانیتور در زدم. استاد با…
بیشتر بخوانیدهفت درس عشق از زبان محمد محمدعلی؛ در کتاب «خطابههای راهراه: داستانی ناتمام»، آخرین کتاب منتشرشدهٔ او
این مطلب در شمارهٔ ۱۹۵ رسانهٔ همیاری، یادنامهٔ استاد محمد محمدعلی، منتشر شده است. برای خواندن سایر مطالب این یادنامه اینجا کلیک کنید. دکتر سعید ممتازی – ونکوور این ذرهذره گرمی خاموشوار ما یک روز بیگمان سر میزند جایی و خورشید میشود تا دوست داریام تا دوست دارمت تا اشک ما به گونه هم میچکد ز مهر تا هست در زمانه یکی، جان دوستدار کی مرگ میتواند نام مرا بروبد از یاد روزگار؟ ~ سیاوش کسرایی همواره…
بیشتر بخوانیداز حسرت و ملامت راه به جایی نخواهم برد
این مطلب در شمارهٔ ۱۹۵ رسانهٔ همیاری، یادنامهٔ استاد محمد محمدعلی، منتشر شده است. برای خواندن سایر مطالب این یادنامه اینجا کلیک کنید. آتوسا مشعشعی – نیومارکت استاد نازنینم، اولین نوشتهای که برایت فرستادم، مربوط به یک روز خاص بود، روزی که چشمان ریرا را توصیف کردم، و تو گفتی من ذهن منسجم یک داستاننویس را دارم. آمدم به کلاست. داستانی را نوشتم که تا ابد برایم عزیز خواهد ماند. هنوز لطافت بیرحمش را حس میکنم. مهمتر…
بیشتر بخوانید