داستانهایی بر مبنای واقعیت از انسانهایی که تنها به رفتن فکر میکنند آرام روانشاد – ایران همیشه هم اینطور نیست که مسافری سوار شود و حکایت رفتنش، حکایت غموغصه باشد. بعضی وقتها هم حکایتها شیرین است و خنده بر لب مینشاند. مثل خانم تقریباً پنجاهسالهای که آن روز صبح بهعنوان اولین مسافر سوار ماشینم شد. کمی که گذشت خندید و با لحن شیرینی گفت: «سر پیری و معرکهگیری!» گفتم شما که هزار ماشالله خیلی جواناید و…
بیشتر بخوانیدادبیات
«آریا»، رمانی دربارهٔ همدردی، درک مصیبتها و گرفتاریهای دیگر انسانها
گفتوگو با نازنین حُضّار، نویسندهٔ رمان «آریا» سیما غفارزاده و مجید سجادی تهرانی – ونکوور نازنین حُضّار، نویسندهٔ جوان ساکن ونکوور، با اولین رمان خود یعنی «آریا» خوش درخشیده است. رمانی که ما را از لحظهٔ تولد قهرمان داستان، آریا، با زندگی پرفرازونشیب او همراه میکند و حدود سه دهه پیش از انقلاب در ایران و دو سال پس از وقوع آن یعنی از ۱۹۵۳ تا ۱۹۸۱ را به تصویر میکشد. «آریا» خیلی زود در…
بیشتر بخوانیدمحمد محمدعلی: رمانهای اسطورهای–پژوهشی، چندصدایی است
متن سخنرانی استاد محمد محمدعلی در برنامهٔ «شبهای روشن» دانشجویان ایرانی دانشگاه استنفورد باخبر شدیم استاد محمد محمدعلی، نویسندهٔ ساکن ونکوور، در چهل و پنجمین برنامهٔ ماهانهٔ انجمن دانشجویان ایرانی دانشگاه استنفورد (شبهای روشن) که در تاریخ ۲۹ اکتبر ۲۰۲۰ از طریق زوم برگزار شد، سخنرانیای دربارهٔ رمانهای اسطورهای–پژوهشی داشتهاند. با سپاس از ایشان که متن این سخرانی را در اختیار ما قرار دادند، توجه دوستداران ادبیات را به آن جلب میکنیم. – رسانهٔ همیاری…
بیشتر بخوانیددر جستوجوی بهشت – زورق اُزیریس
داستانهایی بر مبنای واقعیت از انسانهایی که تنها به رفتن فکر میکنند آرام روانشاد – ایران اینبار قرار نیست قصهٔ مسافری را که صندلی عقب ماشینم مینشیند برایتان روایت کنم. اینبار میخواهم از مسافران بهشتی بگویم که الان داستانشان را تمام مردم دنیا میدانند. مسافرانی که بهجای سوار شدن به ارابهای که آنان را بهسوی بهشت ببرد، سوار زورق اُزیریس* شدند. خبر کوتاه بود و جانکاه: «زن و مرد و سه کودکی که در آبهای کانال…
بیشتر بخوانیددر جستوجوی بهشت – بوی پاییز
داستانهایی بر مبنای واقعیت از انسانهایی که تنها به رفتن فکر میکنند آرام روانشاد – ایران بعضی مسافرها خیلی گرم و صمیمیاند. هیچ نیازی نیست که دنبال بهانه بگردی تا سر صحبت را با آنها باز کنی. او هم همینطور بود. وقتی سوار ماشین شد، سلام گرمی کرد. نمنم باران تازه شروع شده بود. اولین باران پاییزی در غروب تهران. بوی پاییز را میشد کاملاً حس کرد. چند لحظه بعد از اینکه سوار شد، نگاهی به…
بیشتر بخوانیددر جستوجوی بهشت – شاید آن دنیا بهشتی منتظرمان نباشد
داستانهایی بر مبنای واقعیت از انسانهایی که تنها به رفتن فکر میکنند آرام روانشاد – ایران میگوید که بعد از ۳۹ سال دارد به دیدن برادرش میرود. کارمند شرکت نفت بوده است. اما حکایت رفتن برادرش حکایتی است شنیدنی. مرا «دخترم» خطاب میکند. خودش میگوید هفتاد سال دارد. مهربان است. از آن دسته پیرمردهایی که چشمهایشان میخندد. با پسرش عازم است. میگوید «داریم میرویم که اگر بشود بمانیم. همه در جوانی میروند. من هفتاد سالگی تصمیم…
بیشتر بخوانیددر جستوجوی بهشت – این وطن هرگز برای من وطن نبود
داستانهایی بر مبنای واقعیت از انسانهایی که تنها به رفتن فکر میکنند آرام روانشاد – ایران چند روزی بود که ماشینم خراب شده بود. گذاشته بودمش تعمیرگاه. این روزها بیشتر توی آژانس کار میکنم. اوایل بهخاطر خرج دانشگاه بود. الان با این تورم و گرانی و قیمت سرسامآور دلار برای خرج غذا و پوشاک هم باید کار کرد. حقوق بازنشستگی پدرم کفاف نمیدهد و ماه به نیمه نرسیده تمام شده است. آمار زنهایی که مسافرکشی میکنند،…
بیشتر بخوانیدمعرفی کتاب «گفتگوی من و فرزانه» نوشتهٔ مهدی حبیبالله
رسانهٔ همیاری – ونکوور کتاب «گفتگوی من و فرزانه» نوشتهٔ مهدی حبیبالله، نویسندهٔ ساکن ونکوور، ژوئیهٔ امسال منتشر شده و از طریق وبسایت آمازون در دسترس علاقهمندان قرار گرفته است. این کتاب کوششی است برای طرح مسائل فلسفی بهشکلی متفاوت و در قالب گفتوگو و پرسش و پاسخ دربارهٔ مباحث فلسفی از ایدئولوژی گرفته تا هستیشناسیِ عشق، زیباییشناسی و موارد دیگر به بحث میپردازد. نویسنده در پیشگفتار این کتاب چنین مینویسد: در این کتاب سعی…
بیشتر بخوانیدسروها، سپیدارها، صنوبرها – شعری از سعید جاوید
سعید جاوید – آمریکا من مردمام، همان جماعت خاموش، همان مردم عوامالناس، میروم… و میآیم، میبینیام… و نمیبینی، آن گوشه ایستادهام، در حواشی همان میدانها که با جراثقالهای سازندگیتان، سپیدارها را، و سروها را، و صنوبرها را، بر دار میکنید، من در آن کنار ایستادهام، میبینیام… و نمیبینی، من راه میروم و از پیشانیام جنون میریزد، و قدمهایم سنگفرش خیابان را، شخم میزند و تخم میپاشد، سروها، سپیدارها، صنوبرها، میبینیام و میگویی: «اَه باز این…
بیشتر بخوانیدجهانِ بینوید شعری از اصلان قزللو
اصلان قزللو – ایران همین که تکهتکه نکردند خبر را زندگی دق کرد فکرهایی جهان را سبز میخواست من که در تیربارانها در اعدامها خوابم میپرد دستهگلی به گور زندگی میگذارم هر روز و درست در همین هنگام که نویدی نیست جهان خوابش میبرد مرگ را در افغانستان با طالبان قسمت میکنند تا شهر بخوابد شیراز بهارنارنجهایش را به کرونا میبخشد و داودیها در رحمتآباد حراج میشوند بیا این گریههای آخر را به پای الوکهای…
بیشتر بخوانید