داستانهایی بر مبنای واقعیت از انسانهایی که تنها به رفتن فکر میکنند آرام روانشاد – ایران خاطرهای در درونم است چون سنگی سپید درونِ چاهی سر ستیز با آن ندارم، توانش را نیز برایم شادی است و اندوه. در چشمانم خیره شود اگر کسی، آن را خواهد دید. غمگینتر از آنی خواهد شد که داستانی اندوهزا شنیده است. میدانم خدایان انسان را بدل به شیء میکنند، بیآنکه روح را از او بگیرند. تو نیز بدل…
بیشتر بخوانیدادبیات
در جستوجوی بهشت – میخواهم دور شوم
داستانهایی بر مبنای واقعیت از انسانهایی که تنها به رفتن فکر میکنند آرام روانشاد – ایران اولین چیزی که در او توجهم را جلب میکند، چشمهای کشیدهاش است. مثل چشمهای آهوست. اجازه میگیرد که سیگاری روشن کند. سیگارش را پُک میزند. دودش را از شیشهٔ باز ماشین بیرون میدهد و از کاغذبازیهای مهاجرت ابراز تنفر میکند. میگوید دردسر قانونی رفتن از غیرقانونیاش بیشتر است. هر روز یک چیز میخواهند. خب همان روز اول بگویند. حیف که…
بیشتر بخوانید«آواستان» تحقق رؤیاهایی است که همیشه داشتهایم
گفتوگو با مرال دهقانی و نسیم حاجیبیک، پایهگذاران نشر شنیداری «آواستان» رسانهٔ همیاری – ونکوور مرال دهقانی برای دوستداران ادبیات در شهر ونکوور چهرهای آشناست. او چند سالی است در برگزاری جلسات باشگاه کتابخوانی دانشگاه سایمون فریزر با عنوان «کافه راوی» همراه با تنی چند از دوستانش فعال است. باخبر شدیم که مرال همراه با چند تن دیگر از دوستانش که در کشورهای مختلف زندگی میکنند، نشر شنیداری «آواستان» را ابتدا در قالب وبسایت (www.awastan.com)…
بیشتر بخوانیددر جستوجوی بهشت – به جرم زن بودن
داستانهایی بر مبنای واقعیت از انسانهایی که تنها به رفتن فکر میکنند آرام روانشاد – ایران دو هفته همهجا را تعطیل کردهاند و ما هم خانهنشین شدهایم. کرونا دارد یکی پس از دیگری جان میگیرد و آنچه بهعنوان آمار میخوانیم، جانهای عزیزی است که یکی پس ازدیگری میروند. در این میان، خبر میرسد که دخترخالهام دارد کارهایش را برای رفتن انجام میدهد. برادرم به من تلفن میزند و میگوید خبر داری فلانی هم دارد میرود آلمان؟…
بیشتر بخوانیددر جستوجوی بهشت – شروع دوباره
داستانهایی بر مبنای واقعیت از انسانهایی که تنها به رفتن فکر میکنند آرام روانشاد – ایران همیشه هم اینطور نیست که مسافری سوار شود و حکایت رفتنش، حکایت غموغصه باشد. بعضی وقتها هم حکایتها شیرین است و خنده بر لب مینشاند. مثل خانم تقریباً پنجاهسالهای که آن روز صبح بهعنوان اولین مسافر سوار ماشینم شد. کمی که گذشت خندید و با لحن شیرینی گفت: «سر پیری و معرکهگیری!» گفتم شما که هزار ماشالله خیلی جواناید و…
بیشتر بخوانید«آریا»، رمانی دربارهٔ همدردی، درک مصیبتها و گرفتاریهای دیگر انسانها
گفتوگو با نازنین حُضّار، نویسندهٔ رمان «آریا» سیما غفارزاده و مجید سجادی تهرانی – ونکوور نازنین حُضّار، نویسندهٔ جوان ساکن ونکوور، با اولین رمان خود یعنی «آریا» خوش درخشیده است. رمانی که ما را از لحظهٔ تولد قهرمان داستان، آریا، با زندگی پرفرازونشیب او همراه میکند و حدود سه دهه پیش از انقلاب در ایران و دو سال پس از وقوع آن یعنی از ۱۹۵۳ تا ۱۹۸۱ را به تصویر میکشد. «آریا» خیلی زود در…
بیشتر بخوانیدمحمد محمدعلی: رمانهای اسطورهای–پژوهشی، چندصدایی است
متن سخنرانی استاد محمد محمدعلی در برنامهٔ «شبهای روشن» دانشجویان ایرانی دانشگاه استنفورد باخبر شدیم استاد محمد محمدعلی، نویسندهٔ ساکن ونکوور، در چهل و پنجمین برنامهٔ ماهانهٔ انجمن دانشجویان ایرانی دانشگاه استنفورد (شبهای روشن) که در تاریخ ۲۹ اکتبر ۲۰۲۰ از طریق زوم برگزار شد، سخنرانیای دربارهٔ رمانهای اسطورهای–پژوهشی داشتهاند. با سپاس از ایشان که متن این سخرانی را در اختیار ما قرار دادند، توجه دوستداران ادبیات را به آن جلب میکنیم. – رسانهٔ همیاری…
بیشتر بخوانیددر جستوجوی بهشت – زورق اُزیریس
داستانهایی بر مبنای واقعیت از انسانهایی که تنها به رفتن فکر میکنند آرام روانشاد – ایران اینبار قرار نیست قصهٔ مسافری را که صندلی عقب ماشینم مینشیند برایتان روایت کنم. اینبار میخواهم از مسافران بهشتی بگویم که الان داستانشان را تمام مردم دنیا میدانند. مسافرانی که بهجای سوار شدن به ارابهای که آنان را بهسوی بهشت ببرد، سوار زورق اُزیریس* شدند. خبر کوتاه بود و جانکاه: «زن و مرد و سه کودکی که در آبهای کانال…
بیشتر بخوانیددر جستوجوی بهشت – بوی پاییز
داستانهایی بر مبنای واقعیت از انسانهایی که تنها به رفتن فکر میکنند آرام روانشاد – ایران بعضی مسافرها خیلی گرم و صمیمیاند. هیچ نیازی نیست که دنبال بهانه بگردی تا سر صحبت را با آنها باز کنی. او هم همینطور بود. وقتی سوار ماشین شد، سلام گرمی کرد. نمنم باران تازه شروع شده بود. اولین باران پاییزی در غروب تهران. بوی پاییز را میشد کاملاً حس کرد. چند لحظه بعد از اینکه سوار شد، نگاهی به…
بیشتر بخوانیددر جستوجوی بهشت – شاید آن دنیا بهشتی منتظرمان نباشد
داستانهایی بر مبنای واقعیت از انسانهایی که تنها به رفتن فکر میکنند آرام روانشاد – ایران میگوید که بعد از ۳۹ سال دارد به دیدن برادرش میرود. کارمند شرکت نفت بوده است. اما حکایت رفتن برادرش حکایتی است شنیدنی. مرا «دخترم» خطاب میکند. خودش میگوید هفتاد سال دارد. مهربان است. از آن دسته پیرمردهایی که چشمهایشان میخندد. با پسرش عازم است. میگوید «داریم میرویم که اگر بشود بمانیم. همه در جوانی میروند. من هفتاد سالگی تصمیم…
بیشتر بخوانید