گفتوگو با امیر صالحی کارگردان فستیوال تئاتر سهگانهٔ لینِین سیما غفارزاده – نورث ونکوور برخلاف اغلب کارگردانان تئاتر ساکن ونکوور که در چند سال گذشته با آنها گفتوگو داشتهام، این شانس را نداشتهام که پیش از این کاری از امیر صالحی دیده باشم. جمعهٔ گذشته سر تمرین یکی از نمایشهای سهگانهٔ لینِین یعنی نمایش «ملکهٔ زیبایی لینِین» حاضر شدم و شاهد بخشی از تمرینات بازیگران این نمایش که از قضا خود امیر صالحی نیز در…
بیشتر بخوانیدهنر و ادبیات
شمسیداموس و گوی بلورینش – تروتازگیِ همهچیز بر اثر نشان عوض کردنِ سیارات!
طالعبینی دوهفته! سلام و صد سلام به همۀ فرزندان گلم. میدانم که بیصبرانه منتظرید بروم سراغ گوی بلورینم. مادر جان، این دو هفته خیلی مهم است چون ونوس نشان عوض میکند، اورانوس نشان عوض میکند، خورشید نشان عوض میکند. سال جدید هم در راه است. وقتی سیارات نشان عوض میکنند، یعنی چرخهای را تکمیل میکنند. خود ماه کامل هم انرژی تکمیل شدن دارد و ما آمادۀ تکمیل شدن دورهای از زندگی برای ورود به انرژی…
بیشتر بخوانیدپروژهٔ اجتماعی (۷) – امید و آرزو
مژده مواجی – آلمان صبح زود بود که با همکارانم به جلسه رفتیم. جلسهای در ساختمان کالج دانشگاه هانوفر، ادارهای که برای رسیدگی به امور متقاضیان خارجی ورود به دانشگاه است و در محوطه دانشگاه قرار دارد. هر بار که به آن محوطه میروم، برایم یادآور دوران دانشجویی و جوانی است. محلهای زنده که از همهطرف پر از تردد دانشجو و غیردانشجوی دوچرخهسوار است. در آنجا تجمع جمعیت در ساختمانهای قدیمی فشرده بههم و محدودیت جای…
بیشتر بخوانیددنیای من و آدم کوچولوها – یه جای دور
رژیا پرهام – تورنتو دور میز نشسته بودیم و از برنامههای تعطیلات میگفتیم که دخترک ششساله گفت: «ما قراره بریم …» گفتم: «کجا؟» سه بار تکرار کرد و من فقط بهش زل زدم. امیدوار بودم کلمهٔ آشنایی باشه که ربطش بدهم به استخری، سینمایی چیزی… دخترک کلافه از عکسالعمل من با عشوه گفت: «نمیدونی کجاست! روستای محل تولد مادربزرگمه، یه جایی دور توی آمریکا!» جمله اش که تمام شد، رو کردم به بچهها و گفتم: «من…
بیشتر بخوانیددر جستوجوی بهشت – مسافر بهشت در سرزمین چشم بادامیها
داستانهایی بر مبنای واقعیت از انسانهایی که تنها به رفتن فکر میکنند آرام روانشاد – ایران با هیجان میگوید: «اگر خدا بخواهد، دارد کارم درست میشود. وااای، دل توی دلم نیست. شما تا بهحال ژاپن تشریف بردهاید؟» ته دلم میگویم من تا همین کشورهای بغل گوش خودمان هم نرفتهام، ژاپن پیشکش. اما سینمای ژاپن را دوست دارم و نویسندههایش را! جواب میدهم که نرفتهام. میگوید: «وااای. وااای. خانم آب دستت داری، بگذار و برو ژاپن را…
بیشتر بخوانیدمعرفی فیلم برای آخر هفته: سوگلی (The Favourite)، محصول ۲۰۱۸
آرام روانشاد – ایران نویسندگان: دبورا دیویس، تونی مکنامارا کارگردان: یورگوس لانتیموس ملکه آن استوارت، در قرن هجدهم میلادی بر تخت سلطنت انگلستان، اسکاتلند و ایرلند نشست. دوران سلطنت او همواره با مشکلات فراوانی از جمله اختلافات مالی و سیاسی با اشرافزادگان و اهالی دربار همراه بود. مشکلات سلطنت ملکه آن بهحدی بالا بود که او ناتوان از مدیریتشان بود و گفته میشود که وی اغلب، پیوسته گریه میکرد و در افسردگی کامل به سر میبرد….
بیشتر بخوانیدهوشنگ توزیع: فرخزاد برای فرار از جهنم انسانی به آغوش مرگ پناه برد
گفتوگو با هوشنگ توزیع، نویسنده، کارگردان و بازیگر نمایش شاعر نقرهای دربارهٔ زندگی فریدون فرخزاد سیما غفارزاده – ونکوور اواخر ماه اکتبر امسال به تماشای تئاتر «شاعر نقرهای» که در سالن سنتنیال نورث ونکوور برگزار شد، رفتم. واقعیتش چندان راجع به این نمایش نمیدانستم، هرچند، همینکه نمایش دربارهٔ زندگی فریدون فرخزاد بود و آن را هنرمند شناختهشدهای چون هوشنگ توزیع نوشته، کارگردانی و بازی کرده بود، و همچنین دوست هنرمند عزیزم، آزیتا صاحبجمع، برنامهگذار این…
بیشتر بخوانیدشمسیداموس و گوی بلورینش – طالع شما تحتِ تأثیرات رفتن ماه به نشان قوچ!
طالعبینی دوهفته! درود و هزاران درود به فرزندان عزیزتر از جانم. مادر جان، من آنقدر این روزها غصۀ ایران را میخورم که گلویم اندازۀ گردو ورم کرده است. هی توی گوی بلورینم میبینم، هی غصه میخورم. گوی بلورین داشتن اینش بد است. اما بخش خوبش دیدن طالع شما بچههای نازنینم است. در این دو هفته، ماه در نشان قوچ است. این یعنی اینکه دو هفتهٔ پر کار و تلاش را در پیش خواهید داشت. تنبلها…
بیشتر بخوانیدخانم معلمی که منم! – از روز دانشآموز و باقی ماجراها (۲)
فرزانه بابایی – ایران خم شدم روی زانوهایم تا حیاط مدرسه را از زاویهٔ چشمهای رادین ببینم، بلکه بفهمم چرا آنقدر مضطرب و پریشان است. خانم مدیر از پشت بلندگو بچهها را به گوشهٔ حیاط دعوت میکرد تا فضای زمین فوتبال خالی شود. پدر یکی از بچهها در قامت مربی، توپ به زیرِ بغل، مشغول یارکشی و مقدمات تشکیل دو تیم بود. خانم ناظم در اطراف زمین، بچهها را به بیرون از خطوط زردی که حدود…
بیشتر بخوانیدپروژهٔ اجتماعی (۶) – نسیمه
مژده مواجی – آلمان با تئو، همکار کامرونی، سوار ماشین شدیم تا به محل کارمان در وِدِمارک، شهرکی اطراف هانوفر، برویم. مانند همیشه همینکه با ماشین از مسیر سنگفرشی کنار محل کار عبور کردیم، تئو شروع به غُرغُر کرد: «از خیابانهای سنگفرشی خوشم نمیآید. مخصوصاً اینجا که خیلی ناهموار است و احتیاج به تعمیر دارد.» به وِدِمارک که رسیدیم، پارکینگ روبروی محل کار پر شده بود. دوباره تئو غُرغُر کرد. چرخی زد و روبروی ادارهٔ پست…
بیشتر بخوانید