زرد و آبی – داستان کوتاهی از بنیامین عباسی

زرد و آبی – داستان کوتاهی از بنیامین عباسی

بنیامین عباسی – ترکیه زرد گفت: «تا کی می‌خوای به اون‌طرف میله‌ها نگاه کنی؟» آبی نوکش را به چوب وسط قفس کشید و جواب داد: «تا وقتی که بتونم راهی پیدا کنم.» – واقعاً؟ هنوز امید داری؟ بعد از این‌همه کله‌کوبیدن به میله‌ها، بعد از این‌همه نوک‌زدن به در، هنوز امید داری؟ – جز امیدداشتن، کاری از دستم برنمیاد. – شاید با بچه‌دارشدن رویهٔ زندگی‌ت عوض شد…  – آه، شروع نکن دوباره. رویهٔ زندگی من…

بیشتر بخوانید

می‌خواستم تو را برای یک نفر توصیف کنم – داستان کوتاهی از فاطمه اختصاری

می‌خواستم تو را برای یک نفر توصیف کنم – داستان کوتاهی از فاطمه اختصاری

فاطمه اختصاری* – نروژ با احترام به براتیگان و داستان «‌می‌خواستم تو را برای یک نفر توصیف کنم» چند روز پیش داشتم سعی می‌کردم تو را برای یک نفر توصیف کنم. تو شکل هیچ آدمی که من تا‌به‌حال دیده‌ام، نیستی. نمی‌توانستم بگویم «خب، اون عینهو استالینه، جز اینکه سیبیل نداره، دهنش هم یه‌ جور دیگه‌ست و البته از سیاست هم چیزی نمی‌فهمه.» نمی‌توانستم بگویم، چون تو اصلاً شکل استالین نیستی. دست آخر، چارهٔ کار را…

بیشتر بخوانید

دورماندگی – داستان کوتاهی از شهرزاد سلطان

دورماندگی – داستان کوتاهی از شهرزاد سلطان

دکتر شهرزاد سلطان – ونکوور – پسرتونه؟ چه مهربون! آب می‌ریزه پشت سرتون تا به سلامت برید و برگردید. آره، پسرم خیلی مهربونه! پسرم آب ریخت پشت سرم و من اشکام رو! پسرم، قول بده همیشه خوب باشی! زنده باش و زندگی کن!  – برادرمه. – به‌سلامتی خارج تشریف می‌برید؟ – بله، کانادا. – به‌به بهترین کارو می‌کنید. قبلاً هم اونجا بودید؟ – مامانم بوده، ولی من اولین بارمه دارم می‌رم. – خوشا به سعادتتون،…

بیشتر بخوانید

آزمایش علمی – داستان کوتاهی از محبوبه عموشاهی

آزمایش علمی – داستان کوتاهی از محبوبه عموشاهی

محبوبه عموشاهی – دانمارک آمپول بیهوشی را زده بود و تا چاقوی جراحی را برداشت، صدای گرومبی بلند شد. همه‌مان برگشتیم به طرف صدا و دیدیم سودابه نقش زمین شده است. خانم معلم، چاقوی جراحی را پرت کرد روی میز و دوید ته کلاس. یکی از بچه‌ها هم رفت ناظم و مدیر مدرسه را خبر کرد. سودابه را خواباندند روی زمین و پاهایش را بالا گرفتند و به‌زور آب‌قند ریختند توی حلقش. توی آن‌همه شلوغی…

بیشتر بخوانید

قوی سیاه – داستان کوتاهی از منصور علیمرادی

قوی سیاه – داستان کوتاهی از منصور علیمرادی

منصور علیمرادی۱ – ونکوور تذکر: خوانندگان گرامی لطفاً توجه داشته باشند که این متن حاوی محتوای اروتیک است. سینهٔ قایق که بر ساحل شنی نشست، رحمانِ ناخداعبدالله کُلتش را از پر شال بیرون کشید: «خلاص می‌کنم این ولدالزنا را.» ناخدا مچ دستش را گرفت: «باید زجرکُش شود به زهر.» دست‌هایم را باز کردید، سارُق را که نیم تای نان و یک بطرِ آب در آن بود، به دستم دادید و پرتم کردید توی ساحل. ناخداعبدالله صدا…

بیشتر بخوانید

دوازدهمین – داستان کوتاهی از زنده‌یاد استاد محمد محمدعلی

دوازدهمین – داستان کوتاهی از زنده‌یاد استاد محمد محمدعلی

محمد محمدعلی ما یازده تن که همه از یک تبار بودیم، حرف‌هایمان همه با هم بود و هم‌صدا بودیم. شاید همگی سرنشین یک قطار، یک اتومبیل یا کجاوه یا چیز دیگری بودیم: نمی‌دانم. ولی به‌قطع یقین در حال حرکت بودیم و می‌راندیم. آن هم به پیش. یادم می‌آید چند لحظه قبل از حادثه را که ما در جهان زنده‌ها، در دنیایی که هم‌اکنون به‌اسم کرهٔ ارض یا زمین معروف است، زندگی می‌کردیم. ما هم مثل…

بیشتر بخوانید

معرفی کوتاه سه نمایشنامه: شش شخصیت در جستجوی نویسنده، مجلس قربانی سنمار و اهانت به تماشاگر

معرفی کوتاه سه نمایشنامه: شش شخصیت در جستجوی نویسنده، مجلس قربانی سنمار و اهانت به تماشاگر

عاطفه اسدی – آلمان در این شماره به معرفی کوتاه سه نمایشنامه از سه نویسندهٔ متفاوت پرداخته‌ام که هرکدام به‌نوعی، منحصربه‌فرد، خلاقانه، پیشرو و دارای وجوه اجتماعی و انتقادی‌اند: ۱  «شش شخصیت در جست‌وجوی نویسنده» عنوان نمایشنامه‌ای است اثر لوئیجی پیراندللو، هنرمند ایتالیایی‌ برندهٔ نوبل ادبی ۱۹۳۴. این کتاب را که مشهورترین اثر اوست و در سطح جهانی به اجرا درآمده، نشر کتاب پنجره با ترجمهٔ بهمن فرزانه به چاپ رسانده است۱. در یک روز…

بیشتر بخوانید

یک تناقض خوش‌طعم؛ معرفی مجموعه‌داستان «شام کریسمس؛ خورش قیمه‌بادنجان» نوشتهٔ نوشا وحیدی

یک تناقض خوش‌طعم؛ معرفی مجموعه‌داستان «شام کریسمس؛ خورش قیمه‌بادنجان» نوشتهٔ نوشا وحیدی

عاطفه اسدی – آلمان «شام کریسمس؛ خورش قیمه‌بادنجان»* عنوان اشتهابرانگیز مجموعه‌داستانی‌ست نوشتهٔ «نوشا وحیدی». عبارتی‌ متناقض، کوتاه و عمیق که بر اساس اسم یکی از داستان‌های مجموعه انتخاب شده است و به‌زیبایی تناقض زنده در آدم‌های مهاجر را نمایندگی می‌کند. آدم‌هایی که اگرچه در محیط تازهٔ خود ‌جا افتاده‌اند و تا حد زیادی از سد نوستالژی عبور کرده‌اند، اما همچنان تناقضات گوناگون درونی و فرهنگی خودشان را در بستر جامعهٔ جدید میزبان با خود حمل…

بیشتر بخوانید

عبور چند مورچه از لابه‌لای خطوط – معرفی مجموعه‌داستان «مورچه‌های دوست‌داشتنی»؛ اثری از شبنم کاظمی

عبور چند مورچه از لابه‌لای خطوط – معرفی مجموعه‌داستان «مورچه‌های دوست‌داشتنی»؛ اثری از شبنم کاظمی

عاطفه اسدی – آلمان «مورچه‌های دوست‌داشتنی» عنوان مجموعه‌داستانی نوشتهٔ شبنم کاظمی است که انتشارات «سایه‌ها» به‌تازگی، در زمستان ۱۴۰۲، آن را منتشر کرده است. شبنم کاظمی، نویسنده و مترجم ایرانی است که پیش از این بسیاری از داستان‌هایش در مجلات مستقل ادبی، وب‌سایت‌های گوناگون و کتاب‌های آنتولوژی گروهی منتشر شده‌اند. او سرانجام بعد از حدود پانزده سال فعالیت جدی و کارگاهی ادبی، تصمیم به انتشار نخستین مجموعهٔ خود گرفته است. «مورچه‌های دوست‌داشتنی»، اولین مجموعهٔ شبنم…

بیشتر بخوانید

رادیو بندر – داستان کوتاهی از شبنم‌ کاظمی

رادیو بندر – داستان کوتاهی از شبنم‌ کاظمی

از مجموعه‌داستان «مورچه‌های دوست‌داشتنی»* شبنم‌ کاظمی – ایران این بیست و سومین نامه‌ای‌ست که می‌نویسم. دیوانه شدم سالومه. کجایی آخر؟ به هر چیزی باربط و بی‌ربط بند می‌کنم، شاید خبری از تو بشنوم. رادیو، تلویزیون، اینترنت، اخبار داخل و خارج، غریبه، آشنا، تازه‌وارد؛ به هرکسی بگویی رو انداختم. از تو خبری نیست که نیست. کجایی سالومه؟ چرا نیامدی؟ قرار بود بعد از مرز همدیگر را ببینیم. بیست و یکم هر ماه می‌روم به محل قرارمان….

بیشتر بخوانید
1 2 3 19