نیکی فتاحی – ونکوور داستان کوتاه «بهار آبی کاتماندو» (این داستان را در اینجا بخوانید) داستانی است پرابهام و نمادین که در سطح نخست، بخشی از زندگی یک زن را روایت میکند و در سطوح زیرین، موضوعاتی را که از طریق نشانهها و نمادها به مخاطب ارائه میگردد. راوی داستان خودِ زن است و از زاویهٔ دید اولشخص به بیان ماجرا میپردازد. ابهامات، استعارات و نمادهایی که در این داستان وجود دارد، آن را به اثری…
بیشتر بخوانیدادبیات
بهار آبی کاتماندو* – داستان کوتاهی از شهرنوش پارسیپور
شهرنوش پارسیپور – آمریکا پنجرهٔ اتاق من رو به یک باغ بزرگ قدیمی باز میشود که قنات دارد؛ یک پهنهٔ سبز پر از گل اطلسی و شقایق. گاهی صاحب باغ را میبینم که علفهای هرز را میچیند؛ از دور پیر به نظر می آید، یک لباس آبی سرتاسری میپوشد و با دستهای دستکشپوشیده به سراغ گلها میرود، سر شمشادها را میزند، علفهای هرز را میکند و چمن را آب میدهد. وقتی کارش تمام میشود، دستکشهایش…
بیشتر بخوانیدپگاه صبح آزادی – شعری از آستاره صبح
آستاره صبح – ونکوور نماند ماه، پنهان در پس ابر شود لبریز، ظرف طاقت و صبر چو خورشیدی در این سرمای جانسوز خروش خشم مردم، آتشافروز بسوزانَد بن تزویر و نیرنگ بگیرد عاقبت دامانشان ننگ ز خون پاک یاران، لاله سر زد به قلب و ریشهٔ دشمن تبر زد پگاه روز آزادی عیان است به مسلخبردن اهریمنان است…
بیشتر بخوانیدالوداع شادمانه – شعری از حسن حسام برای پهلوان مجیدرضا رهنورد
الوداع شادمانه۱ برای پهلوان مجیدرضا رهنورد حسن حسام – فرانسه مرگ گفت: هیبت من هر جنبندهای را در چنبرهٔ هراس، مچاله میکند! با نامِ پُرصلابتم آشفته میشوند خلایق! بههوش باش جوان! مجیدرضا گفت: من اما زندگیام؛ سرشار از بهارِنارنج و شکوفهٔ گیلاس تو دروغی دور شو از من! مرگ گفت: اگر با شلاق وُ باتوم وُ آتش تیرِ خلاص طنابِ دار در هم آمیزم؛ پایانِ تو آغاز میشود! چشمانت، تاریک قلبت، بیتپش وَ سرت،…
بیشتر بخوانیداعدامیان پائیز – شعری از سعید جاوید
سعید جاوید – آمریکا در عصر خستهٔ نیمهٔ پائیز، از پشت پنجره، خیره میشوم به آشوب برگ و باد، و مرگ برگها، که فرو میریزند، یک به یک، اعدامیان بیفرجام، (پشت پنجره انگار دشت خاوران) و صبر میکنم، تا آخرین نفر، آخرین برگ، وقت میکُشم، و وقت میکُشدَم، وقت میکُشم، و وقت، میکُشدَم.
بیشتر بخوانیدجوزف رودیارد کیپلینگ
نامی ماندگار در ادبیات جهان و ورای آن ویرایش و بازنویسی: مسعود سخاییپور، LJI Reporter – ونکوور جوزف رودیارد کیپلینگ (Joseph Rudyard Kipling) در ۳۰ دسامبر سال ۱۸۶۵ در بمبئی هندوستان بهدنیا آمد. او روزنامهنگار، نویسندهٔ داستانهای کوتاه، شاعر و رماننویس بود و اصالتی بریتانیایی داشت. از کتابهای معروف وی میتوان به «کتاب جنگل»، ۱۸۹۴، «کیم»، ۱۹۰۱، «مردی که میخواست سلطان باشد»، ۱۸۸۸ و از اشعار وی میتوان به «ماندالای»، «گانگادین»، «مسئولیت انسان سفید» و…
بیشتر بخوانیددههٔ هشتادیها – شعری از عباس سماکار
عباس سماکار – سوئد خاطرههای من به رؤیا بدل میشوند رؤیاهای من به شعر و من از همینجا که ایستادهام تو را با آرزوها و رؤیاهایت بازمیشناسم سخنگفتن بهزبان سبزه و آب پرسهزدن در خیال مه تو را یافتن و ترانههای شورشیات را بازخواندن مرا در شعر و رؤیای تو غرقه میسازد جانهای جوان با قامت بلند اراده ترانههایی که در سنگ طنین میافکند رؤیاهایی دوردست و پاک و خونی که بودن را…
بیشتر بخوانیدچشمخانه – شعری از دکتر فرشته وزیرینسب
دکتر فرشته وزیرینسب – آلمان چشمها در چشمخانه میرقصید دستها را میدید پرندههای گشوده بهسوی آسمان چشمهایم آفتابی بود قلبم پر از پروانه تفنگ دستت اما پر سایه از سوی سایهها هزار دانه انار پاشید بر چشمانم و دهانت پر از مرواریدهای زرد زهرخندی بر لب زد چشمهایم دیگر در چشمخانه نمیگردند ارواحی سرگرداناند در افقی که ماه در آن به محاق میرود. انگشتانت قرمز در هوا میچرخند پاهایت سرخ بر سر کُردی رقص میکوبند…
بیشتر بخوانیدتازهوارد – داستان کوتاهی از نیکی فتاحی
نیکی فتاحی – ونکوور – میدانی رفیق، خدا را شکر. و مقداری از گرد سفید را داخل قاشق ریخت و زیرش فندک گرفت. – خدا را شکر؟ برای چه؟ – اَه لعنتی. گازش تمام شد. بده آن فندکت را، رفیق. و دستش را بهسمت او دراز کرد. – دِ… زود باش دیگر. چقدر لفتش میدهی. اَه… رد کن گفتم. – ای بابا چقدر نَسَخی. بیا بگیر. زود بزن حالت جا بیاید، ننهمرده. با این اخلاقت. فندک…
بیشتر بخوانیدمهرنوش مزارعی: نخستین اعتراض همگانی علیه جمهوری اسلامی را زنان انجام دادند
گفتوگو با مهرنوش مزارعی، نویسندهٔ ساکن آمریکا، بهمناسبت انتشار نسخهٔ فارسی رمان «انقلاب مینا» سیما غفارزاده – ونکوور «انقلاب مینا» اولین رمان مهرنوش مزارعی است که زبان روایی ساده و جذابی دارد. کلمات در فصل آغازین با توصیف فضایی جالبتوجه و با ذکر تاریخی فراموشنشدنی، تمام توجهتان را جلب و شما را درگیرِ خود میکند. اصل داستان در کمتر از ۲۴ ساعت اتفاق میافتد، هرچند همزمان شما را از منظر نگاه مینا و ذهن روشن…
بیشتر بخوانید