سیما غفارزاده – ونکوور چندی پیش دوست گرامی، آقای اسحاق ثنا، جدیدترین کتابش یعنی مجموعه شعر«زمزمههای دل» را لطف نموده و برایم ارسال کرده بود. متأسفانه بهدلیل تراکم مطالب انتخابات و رفراندوم، فرصت معرفی این کتاب فراهم نشده بود. اسحاق ثنا، شاعر و ادیب افغان و ساکن ونکوور است. این کتاب، هشتمین مجموعه شعرش است. مجموعه اشعار پیشین وی به ترتیب «نالههای شب»، «دردها و سوزها»، «در انتظار سحر»، «برگهای سبز»، «برگهای احساس»، «یاد وطن»…
بیشتر بخوانیدهنر و ادبیات
کوچهپسکوچههای ذهن من – دلبری با طعم سماق و زردچوبه
مژده مواجی – آلمان سالها از شامی که ماریا مرا در آخرین روز سال دعوت کرد، گذشته است. ماریا در حالی که برای آبکش کردن برنج، ظرفی مناسب آماده می کرد، گفت: «پختن برنج به سبک ایرانی، هنر است. باید نسبت به برنج خیلی لطافت و احترام بهخرج داد. مثل رفتار یک مرد با زن. برنج را با آب ولرم که میشویی، باید با احتیاط چنگ بزنی تا خرد نشود، خصوصاً برنجی که از قبل خیس…
بیشتر بخوانیدروایتی از زندگی یک قاضی با ۴۰۰۰ حکم قصاص
تهیهشده در گروه نمایش فیلم پلان – ونکوور در یازدهمین جشنوارهٔ سینما، حقیقت مستندی به روی پرده رفت که بازخوردهای متفاوتی بههمراه داشت. مستند «قاضی و مرگ» ساختهٔ حسن خادمی روایتی است از زندگی واقعی قاضی «نورالله عزیزمحمدی» که یکی از مشهورترین قاضیان جنایی ایران است و عمدهٔ شهرتش از صدور ۴۰۰۰ حکم قصاص در طی ۴۵ سال فعالیت در دستگاه قضا است. مستند «قاضی و مرگ» به جایگاه مرگ در زندگی قاضی عزیزمحمدی نیز…
بیشتر بخوانیدپرینوش صنیعی: انسانها تشنهٔ دانستن در مورد شرایط زندگی یکدیگرند
گفتوگو با پرینوش صنیعی، نویسنده و محقق، به بهانهٔ حضورش در ونکوور سیما غفارزاده – ونکوور اوایل ماه اکتبر، پرینوش صنیعی، محقق، روانشناس و رماننویس شناختهشدهٔ ایرانی، سفری چندروزه به ونکوور داشت و با هماهنگی گروه کتابخوانی کتابخانهٔ نورث ونکوور برنامهٔ دیداری تدارک دیده شده بود که گزارش کوتاهی از این نشست در شمارهٔ ۶۶ رسانهٔ همیاری منتشر شد. با توجه به حجم کار بسیار سنگین نشریه بهدلیل انتخابات شهرداریها در ماه اکتبر و رفراندوم…
بیشتر بخوانیدبرگزاری نمایشگاه «نگاهی به پرسپولیس: دوربین در ایران، ۱۸۵۰ تا ۱۹۳۰» در نورث ونکوور
نمایشگاهگردان: پانتهآ حقیقی – ونکوور اسناد مصور از حفاریهای تخت جمشید در نزدیکی شیراز که بهعنوان شهری تاریخی که در آن جشن و مراسم تشریفاتی برگزار میشد و قدمت آن به ۵۱۵ سال پیش از میلاد مسیح باز میگردد، اهمیت ورود و معرفی دوربین در ایران را نشان میدهد. تصاویری از این کشور را میتوان به سال ۱۸۴۲، یعنی تنها سه سال پس از اختراع داگروئوتایپ، نسبت داد و در سالهای دههٔ ۱۸۵۰، ایران میزبان…
بیشتر بخوانیدکوچهپسکوچههای ذهن من – خیامخوانی بوشهر
مژده مواجی – آلمان صبح زودِ روزهای کار، نوع رانندگی خودروها در خیابانها نشانگرسطح استرس آنهاست. بهخصوص روز اول هفته، که بعد از دو روز آخر هفته و تعطیلات، استارت سختِ کار زده شده است. در راه دوچرخه نیز، که معمولاً استرس کمتری نمایانگر است، گاهی از این تلاطم مستثنا نمیماند. دوچرخهسوارهای کمحوصلهای که غُرغُر میکنند و زنگ میزنند تا راه را باز کنند و سریعتر به جلو حرکت کنند. با دوچرخه که به محل کارم…
بیشتر بخوانیددنیای من و آدم کوچولوها – مواظبت از راه دور
رژیا پرهام – تورنتو دخترک پرسید: «امروز مادرت مواظب توئه و میخواد خوشحال باشی؟» پرسیدم: «چطور؟» خیلی شمرده جواب داد: «آخه روی بلوزت عکس یه قلب هست.» با تعجب نگاهش کردم. ادامه داد که: «مادرم گفته هر وقت نمیتونیم کنار هم باشیم، کافیه من یه لباس با طرح قلب بپوشم و هر وقت دلم گرفت یا ناراحت بودم، قلب رو لمس کنم، بعد همهچی خوب میشه…» خواهرِ بزرگترِ دخترک گوشهای نشسته بود و گوش میداد. وقتی…
بیشتر بخوانیدتئاتر در حضور تماشاگر معنا پیدا میکند، رشد میکند و به بلوغ میرسد
گفتوگو با حسام انوری دربارهٔ تئاتر «سطان مار» سیما غفارزاده – ونکوور حسام انوری اردکانی، هنرمند جوان شهرمان، اواخر ماه نوامبر پس از اجرای چهار نمایش، کار تازهای با عنوان «سلطان مار» که از آثار قدیمی استاد بهرام بیضاییست، به روی صحنه خواهد برد. این نمایش در پنج شب در تاریخهای ۱۸، ۲۰، ۲۲، ۲۳ و ۲۴ نوامبر در محل The Dance Centre در دانتاون ونکوور اجرا خواهد شد. (اطلاعات بیشتر دربارهٔ این نمایش را…
بیشتر بخوانیدکوچهپسکوچههای ذهن من – سرشت مهربان
مژده مواجی – آلمان چند نفری در صف پرداخت پول دراگ استور ایستاده بودیم. مرد جوان تنومندی که رنگ پوستی روشن، موهایی پرپشت و ریشی حناییرنگ داشت، پشت صندوق نشسته بود. مبلغ پرداختی لوازم بهداشتی خانم مسنی را که اول صف بود با دستگاه بارکدخوان سریع حساب کرد و به او گفت. خانم مسن در حالیکه با یک دستش دستهٔ واکر چهارچرخش را نگه داشته بود، با دست ناتوان و پرچین و چروک دیگرش آهسته شروع…
بیشتر بخوانیدبازگشت – شعری از مرجان ریاحی
مرجان ریاحی – ایران من باز نخواهم گشت وقتی از فراخنای مرگ بگذرم دیگر باز نخواهم گشت نه چون مرغی بر شاخسار و نه چون نسیمی در دشت و نه چون سایهای به وقت غروب دیگر به زندگی خیره نخواهم شد جهانی که در آنسوی من دستش به خون آغشته است آرزوی دوباره دیدنش هرگز وسوسهام نخواهد کرد حتی اگر زیر تختهسنگهایش بذر چند بیت شعرریخته باشم و در کنار بادبزن خنک تابستانهایش چند قصهٔ…
بیشتر بخوانید