بر اساس روایتی از ایران، پیادهسازی: ترانه وحدانی – ونکوور قدم به بیرون میگذارم. هوا طوری است که آدم یاد فیلمهای ترسناک میافتد. از فرط آلودگی چند متر جلوترت را نمیبینی. با خودم میگویم ما چگونه داریم در این هوا نفس میکشیم. چگونه زندهایم. دارند با ما چکار میکنند. چه چیزی را دارند توی این هوا پخش میکنند. حتماً برنامه دارند یک آشویتس دیگر راه بیندازند. فقط اینبار بهجای کورهٔ آدمسوزی ما را با مواد سمی توی هوا…
بیشتر بخوانیدزن، زندگی، آزادی
شعرهایی از مهرخ غفاری مهر
مهرخ غفاری مهر – ونکوور زن کوچک بود اما طوفان سهمگین بزرگی را به پس پشتش میراند هرگز نمیپنداشت که زنی از تبار او با پوستی سپید گردنی شکننده پاهایی کوچک و دستانی ظریف چنین ابرهای سیاهی را در زندگی خواهد دید. با اینهمه او زن بود خشمش را و غرورش را با دریا در میان گذاشت گیسوانش را به باد سپرد و با تمام وجود به پیش رویش نگریست آنجا که آسمان روشن میشد و…
بیشتر بخوانیدپگاه صبح آزادی – شعری از آستاره صبح
آستاره صبح – ونکوور نماند ماه، پنهان در پس ابر شود لبریز، ظرف طاقت و صبر چو خورشیدی در این سرمای جانسوز خروش خشم مردم، آتشافروز بسوزانَد بن تزویر و نیرنگ بگیرد عاقبت دامانشان ننگ ز خون پاک یاران، لاله سر زد به قلب و ریشهٔ دشمن تبر زد پگاه روز آزادی عیان است به مسلخبردن اهریمنان است…
بیشتر بخوانیدالوداع شادمانه – شعری از حسن حسام برای پهلوان مجیدرضا رهنورد
الوداع شادمانه۱ برای پهلوان مجیدرضا رهنورد حسن حسام – فرانسه مرگ گفت: هیبت من هر جنبندهای را در چنبرهٔ هراس، مچاله میکند! با نامِ پُرصلابتم آشفته میشوند خلایق! بههوش باش جوان! مجیدرضا گفت: من اما زندگیام؛ سرشار از بهارِنارنج و شکوفهٔ گیلاس تو دروغی دور شو از من! مرگ گفت: اگر با شلاق وُ باتوم وُ آتش تیرِ خلاص طنابِ دار در هم آمیزم؛ پایانِ تو آغاز میشود! چشمانت، تاریک قلبت، بیتپش وَ سرت،…
بیشتر بخوانیداعدامیان پائیز – شعری از سعید جاوید
سعید جاوید – آمریکا در عصر خستهٔ نیمهٔ پائیز، از پشت پنجره، خیره میشوم به آشوب برگ و باد، و مرگ برگها، که فرو میریزند، یک به یک، اعدامیان بیفرجام، (پشت پنجره انگار دشت خاوران) و صبر میکنم، تا آخرین نفر، آخرین برگ، وقت میکُشم، و وقت میکُشدَم، وقت میکُشم، و وقت، میکُشدَم.
بیشتر بخوانیدپذیرش کفالت سیاسی ۱۹ زندانی ایرانی در معرض خطر از سوی ۹ نمایندهٔ پارلمان کانادا از حزب لیبرال
For the English version, please see below مجلس عوام کانادا تاریخ انتشار: ۳۱ دسامبر ۲۰۲۲ بیانیهٔ مشترکی از: جاناتان ویلکینسون، نمایندهٔ پارلمان از منطقهٔ نورث ونکوور جان اَلدِگ، نمایندهٔ پارلمان از منطقهٔ کلووِردیل – شهر لنگی تری بیچ، نمایندهٔ پارلمان از منطقهٔ برنابی نورث – سیمور هدی فرای، نمایندهٔ پارلمان از منطقهٔ ونکوور سنتر کن هاردی، نمایندهٔ پارلمان از منطقهٔ فلیتوود – پورت کلز ران مککینان، نمایندهٔ پارلمان از منطقهٔ کوکئیتلام – پورت کوکئیتلام طالب نورمحمد، نمایندهٔ پارلمان از منطقهٔ…
بیشتر بخوانیدایران پس از مهسا – روایت شاهدان عینی: شب سوئیت
بر اساس روایتی از ایران، پیادهسازی: ترانه وحدانی – ونکوور این مطلب حاوی محتوای دردناک است. گرچه عین واقعیت است، اما خواندنش آسان نیست. مخصوصاً برای کسانی که در کشوری امن و آرام زندگی میکنند. اما بهقول کاوه گلستان: «من میخواهم صحنههایی را به تو نشان دهم که مثل سیلی به صورتت بخورد و امنیت تو را خدشهدار کند و به خطر بیندازد. میتوانی نگاه نکنی، میتوانی خاموش کنی، اما نمیتوانی جلوی حقیقت را بگیری، هیچکس…
بیشتر بخوانیدگزارشی از تجمعات گستردهٔ هفتههای سیزدهم و چهاردهم از زمان شروع اعتراضات و تحصن سهروزه در ونکوور در اعتراض به سرکوب و کشتار مردم و اعدامهای اخیر در ایران
همراه با گزارش تصویری از تجمعات گستردهٔ دو هفتهٔ اخیر در ونکوور در اعتراض به سرکوب و کشتار مردم ایران مسعود سخاییپور، LJI Reporter – ونکوور ایرانیان ونکوور در سیزدهمین و چهاردهمین هفتهها از آغاز اعتراضات در ایران، بار دیگر صدای هموطنانشان در داخل کشور را به گوش مردم کانادا رساندند. شنبه ۱۰ دسامبر ۲۰۲۲، همزمان با روز جهانی حقوق بشر، تجمع بزرگی در محوطهٔ پشت ساختمان آرت گالری در ضلع غربی خیابان هاو برگزار…
بیشتر بخوانیدمروری بر واکنشهای دولت کانادا به سرکوب و کشتار مردم ایران در هفتههای سیزدهم و چهاردهم از زمان شروع اعتراضات
سیما غفارزاده – ونکوور در حالیکه شمارهٔ پیش نشریه زیر چاپ بود، متأسفانه خبر رسید که جمهوری اسلامی طی برگزاری دادگاهی شتابزده، محسن شکاری، جوان ۲۳ ساله و از معترضان اخیر در تهران، را به اعدام محکوم کرد؛ حکمی که صبح پنجشنبه ۸ دسامبر بهوقت ایران به اجرا درآمد. این در حالی است که دهها تن از دیگر معترضان در معرض خطر اجرای حکم اعداماند. در واکنش به اعدام محسن شکاری، روز پنجشنبه ۸ دسامبر، ملانی…
بیشتر بخوانیددههٔ هشتادیها – شعری از عباس سماکار
عباس سماکار – سوئد خاطرههای من به رؤیا بدل میشوند رؤیاهای من به شعر و من از همینجا که ایستادهام تو را با آرزوها و رؤیاهایت بازمیشناسم سخنگفتن بهزبان سبزه و آب پرسهزدن در خیال مه تو را یافتن و ترانههای شورشیات را بازخواندن مرا در شعر و رؤیای تو غرقه میسازد جانهای جوان با قامت بلند اراده ترانههایی که در سنگ طنین میافکند رؤیاهایی دوردست و پاک و خونی که بودن را…
بیشتر بخوانید