شیدا محمدی – آمریکا نارنجیِ این برگها صدایِ شکستهای دارد و دلهرهٔ یواشِ آینه آنجا همانجا… چقدر کم بود در بارانِ چرا نمیباردِ این پاییز این بغضِ من. چیزی کم بود مثل شعری که به تو نمیرسید در گلوی زنی که با من مرده بود. / سپتامبر ۲۰۰۷، سنتا رُزا، آمریکا
بیشتر بخوانیدشعر
گزارشی از نشست انجمن فرهنگی پرسش با عنوان «بررسی انتقادی دگرگونی مفهوم مقاومت در ادبیات بعد از پایان جنگ سرد»
سیما غفارزاده – ونکوور شنبه، ۱۶ نوامبر ۲۰۲۴، انجمن فرهنگی پرسش نشستی با عنوان «بررسی انتقادی دگرگونی مفهوم مقاومت در ادبیات بعد از پایان جنگ سرد» با حضور علیرضا بهنام، شاعر، نویسنده و منتقد ادبی، بر روی پلتفرم گوگل میت برگزار کرد. در ابتدا، دکتر فرزان سجودی، از اعضای هیئتمدیرهٔ انجمن فرهنگی پرسش، طی سخنانی گفت یکی از دلایل اصلی برگزاری این نشست این بود که در جلسهٔ مورخ ۲۶ اکتبر، با عنوان «مقاومت سیاسی در…
بیشتر بخوانیدانتشار مجموعهشعر «با سایههایم مرا آفریدهام» سرودهٔ هادی ابراهیمی
انتشارات آسمانا (تورنتو) منتشر کرد: با سایههایم مرا آفریدهام (گزینهٔ یک دهه شعر) از هادی ابراهیمی رودبارکی فعالیت ادبی و هنری ابراهیمی با انتشار گاهنامهٔ فروغ در لاهیجان در سال ۱۳۵۰ شروع شد و شعرهای او به تناوب در نشریات نگین، فردوسی، گیلهمرد، گردون، تجربه، شهروند کانادا و مجلهٔ شهرگان آنلاین چاپ و منتشر شدند. علی نگهبان نویسنده، مترجم و منتقد ادبی در پیشگفتار این کتاب به معرفی شاعر و بررسی این گردآورد پرداختهاست که…
بیشتر بخوانیدگزارشی از «جشن تقدیر از هشتاد سال فعالیت و تلاشهای ارزندهٔ بانو منیر طه، در شعر، ترانه و ادبیات فارسی»
مسعود سخاییپور، LJI Reporter – ونکوور روز یکشنبه، هشتم سپتامبر ۲۰۲۴، جشنی برای تقدیر از هشتاد سال فعالیت و تلاشهای ارزندهٔ بانو منیر طه، در شعر، ترانه و ادبیات فارسی، در دانشگاه سایمون فریزر در داونتاون ونکوور با استقبال دوستداران هنر و ادبیات برگزار شد. این برنامه از سری برنامههای «تصویرهای کوچک از چهرههای بزرگ» بود که از سوی بنیاد فرهنگی رودکی برگزار میشود. گردانندگی این برنامه را نازگل دِرَویان، نویسنده و بازیگر و نیز…
بیشتر بخوانیدقسم بر خون یارانم… قسم بر مادرم ایران؛ شعری از مهدی خدابخش
مهدی خدابخش – ایران از اینجا تا همان شبهای خونآلود کردستان از اینجا تا مصلّیهای خونین در بلوچستان از اینجا، قلب تهرانی که میلرزد زمینش با↓ عروسکهای بیپروای رقصان، توی اکباتان از اینجا تا اوین از عمق مردابی که میپیچد نفیری از هیولاهای زندانبانِ در زندان به هر محبس، به هر مسلخ، به سلّاخان و جلّادان به قربانگاه و قربانی ضحّاکان بیوجدان قسم بر بارش خون از دو چشمانی که جاری شد به پای عشق…
بیشتر بخوانیددر کوچههای ماهوتی؛ شعری از شیدا محمدی
شیدا محمدی – آمریکا در باد گیسوان من عقربههای فشفش و افشان. در باد بزم نارنجی و گسِ خدایان در باد… تو آنجا در باغ تاریک لیلیت کت و شلوار مست و بیمن و اِی چشم شوم بیدار شو نفسهای چنبر و سوزان و اِی چشم شوم بیدار شو شیشههای گستاخ و طرار و اِی چشم شوم… و صورت من رعد و برق و کلاغ وُ چشمهای تو مگسهای وزوز و مرواریدهای سیاه من وُ…
بیشتر بخوانیدپرسه در شهر؛ شعری از پویا خازنی اسکوئی
پویا خازنی اسکوئی – ایران پرسه در شهر میزنیم آرام ما شبیه غریبهها هستیم گمشدن، یک علاقهٔ ابدی آخرِ کوچههای بنبستیم صبح تا شب، مسیرِ بیمقصد داخل جوبها مچاله شود مثل تزریقِ کافئین در رگ شورِ دیوانهوار تا به ابد مزّهٔ قهوه روی لبهای کارمندان هر اداره نشست کار و کار و شبانه هم در کار [استراحت، مزاحم کار است!] روی میز اداره رفتیم و روی کیبورد کامپیوترها در خیال فرار…
بیشتر بخوانیدگزارشی از جلسهٔ شعرخوانی انجمن فرهنگی پرسش؛ با همراهی مجلهٔ «وزن دنیا» و نگاهی به مجلات ادبی ویژهٔ شعر
ترانه وحدانی – ونکوور انجمن فرهنگی پرسش که ژوئیهٔ سال گذشته (۲۰۲۳) از سوی گروهی از فعالان عرصههای مختلف فرهنگی و ادبی فعالیتهای خود را آغاز کرد، بهطور تواتری جلسات شعرخوانی، نقد داستان، و گفتوگو و سخنرانی برگزار میکند، و تازهترین برنامهاش را که به شعرخوانی اختصاص یافته بود، بههمراه اعضای شورای سردبیری مجلهٔ ادبی «وزن دنیا» در تاریخ ۱۸ مهٔ ۲۰۲۴ در پلتفرم گوگل میت برگزار کرد. در این جلسه، از اعضای هیئتمدیرهٔ انجمن فرهنگی…
بیشتر بخوانیدبمبباران؛ شعری از محمدرضا عبادی صوفلو
محمدرضا عبادی صوفلو – ایران شب از چشمها ریخت و صبح به آسمان نرسید. آخرین نفسی که قبل از خواب گرفته بود… مثل دود در ریههایش شکست. زنگ خانه صدا زد بلند بلند بلندتر. در را باز کرد نزدیک آمد ملحفه را رویش کشید و کنارش خوابید. در، چهارچوب را بوسید و با چشمی که به پایین دوخته بود خداحافظی کرد. نزدیک شد و سرش را روی ملحفه گذاشت. موزائیکها سرد…
بیشتر بخوانیدبرای یک روز هم که شده… – دو شعر از زینب فرجی
زینب فرجی – ایران ۱ ما کودکان را به دنیا میآوریم که زیبایی داشته باشیم زنان را به آغوش میکشیم بعد موهای رهاشده در بادشان را گره میزنیم شاید چرخهٔ این زندگی از کار نیفتد ما در باران قدم میزنیم قهوه میخوریم و وقتی از اتوبوس پیاده میشویم تکهٔ شکستهای از آینهٔ جیبیمان را در میآوریم به راننده میدهیم راننده خودش را در آن نمیبیند حتی در فصلهای چهارگانهٔ خواب من هم، ما گاهی زندانی…
بیشتر بخوانید