امیرحسین یزدانبُد – ادمونتون ماجرا اینجوری شروع شد که آنروز دو دخترم با مادرشان رفته بودند پاند اینلِت. یک تور بیست و دو هزارتایی پیدا کرده بودند برای گردش در استان نوناووت. سر سگ میزدی، آن حوالی پا نمیگذاشت به تماشای نهنگ. مسئله اینجا بود که من به بهانهٔ کیور خانه ماندم. تولدم هم بود. دخترها را فرستادم یک روز دستکم برای خودم باشم. دنیای من شبیه امپراتوری خستهکننده و حوصلهسربریست که ساکنانش این زنهای…
بیشتر بخوانیدداستان کوتاه
در جستوجوی بهشت – رؤیای ستاره
داستانهایی بر مبنای واقعیت از انسانهایی که تنها به رفتن فکر میکنند آرام روانشاد – ایران داستان زندگی کسانی که قصد مهاجرت دارند، شبیه فیلمهایی است که در هر سکانس آن رخداد غیرمنتظرهای اتفاق میافتد. چیزی که منتظرش نیستی و ناگهان تو را غافلگیر میکند. مثل بازیهای کامپیوتری که باید از مراحل سخت عبور کنی تا بتوانی برنده شوی. مهاجرت همان الگوی سفر قهرمان در سینمای کلاسیک است که قهرمانان داستان باید سختترین مراحل را پشت…
بیشتر بخوانیددر جستوجوی بهشت – کاش آدمی میتوانست زخمهایش را جا بگذارد
داستانهایی بر مبنای واقعیت از انسانهایی که تنها به رفتن فکر میکنند آرام روانشاد – ایران ایام تعطیلات است و فعلاً خبری از مسافران بهشت نیست. بعضی روزها میروم آژانس. اما دفتر مهاجرتی تا پانزدهم فروردین ماه بسته است. وقتی درِ بستهاش را میبینم، یک جورهایی دلم میگیرد. دلم تنگ میشود برای قصههایشان. گاهی شبها قبل از خواب به خیلی از آنها فکر میکنم. به زنی که دلش میخواست برود و آواز بخواند. از خودم میپرسم:…
بیشتر بخوانیددر جستوجوی بهشت – اکنونِ جاودانه
داستانهایی بر مبنای واقعیت از انسانهایی که تنها به رفتن فکر میکنند آرام روانشاد – ایران نزدیک سال نو است، اما اگر بخواهم صادق باشم چندان خبری از حالوهوای عید نیست. لباسفروشیها و کفشفروشیها که همیشه دم عید جای سوزنانداختن نداشتند، تقریباً خالیاند. تعجبی هم ندارد. یعنی انتظارش میرفت. یک سال و اندی گذشته و کرونا همچنان میتازد و میتاراند. امسال هم که نوع جهشیافته و ماندگارتر ویروس انگلیسی مردم را نگران کرده است. هر جایی…
بیشتر بخوانیددر جستوجوی بهشت – بهراحتیگذراندن، بیحس میکند
داستانهایی بر مبنای واقعیت از انسانهایی که تنها به رفتن فکر میکنند آرام روانشاد – ایران کمی دیرتر از بقیه شروع به حرفزدن میکند. ظهر است و آفتاب کمجان آخرین ماه سال بر تهران خاکستری میتابد. چند روزی میشود که هوا بهطرز عجیبی سرد شده است. میگویند قرار است فروردین ماه برف ببارد. جای فصلها هم دارد عوض میشود در این دنیایی که هر روز اتفاق جدیدی میافتد. این را به او میگویم. انگار یکجورهایی من…
بیشتر بخوانیددر جستوجوی بهشت – آن روزم آرزوست
داستانهایی بر مبنای واقعیت از انسانهایی که تنها به رفتن فکر میکنند آرام روانشاد – ایران ترانه دختر جوانی است که قبلاً یکبار تجربهٔ زندگی در خارجازکشور را بهشکل غیرقانونی داشته است. حالا دوباره میخواهد مهاجرت کند، اما قانونی. چون تجربهٔ وحشتناکی را از سر گذرانده است. عصری زمستانی در حالیکه باران شدیدی دارد هوای خاکستری تهران را میشوید، ترانه صندلی عقب ماشینم نشسته و داستانش را روایت میکند. اتوبان همت بهخاطر باران از شدت ترافیک…
بیشتر بخوانیددر جستوجوی بهشت – برای اینجا ساخته نشدهام
داستانهایی بر مبنای واقعیت از انسانهایی که تنها به رفتن فکر میکنند آرام روانشاد – ایران در این دو سالی که آژانس کار میکنم، هر روز باید قصههای جدیدی بشنوم که حکایت تلخی از ناامیدی دارد: «اینجا جای ماندن نیست.» البته این قصهها جدید نیست. دیری است که ما ایرانیان، با عبارت مهاجرت آشناییم و روزی نیست که از دهان خودمان یا همکارانمان، دوستان و اقوام نشنویم که اینجا دیگر جای ماندن نیست و باید رفت. آدمهای…
بیشتر بخوانیددر جستوجوی بهشت – از ترمینالها متنفرم
داستانهایی بر مبنای واقعیت از انسانهایی که تنها به رفتن فکر میکنند آرام روانشاد – ایران آرش و همسرش را سالهاست میشناسم. همسرش، سحر، دوست نزدیکم است. هر دو از نویسندگان خیلی خوب هستند. سالهاست زندگیشان را گذاشتهاند پای خواندن و نوشتن. چند روز پیش سحر برایم پیغام داد و پرسید من که بیشتر مسافرهایم مراجعهکنندگان به دفتر مهاجرتی هستند، میدانم که الان شرایط مهاجرت چگونه است و آیا میتوانم برایش از دفتر سؤالاتی را بپرسم؟…
بیشتر بخوانیددر جستوجوی بهشت – خاطرهای در درونم است؛ به یاد ۱۷۶ جان پاک در سالگرد رفتنشان
داستانهایی بر مبنای واقعیت از انسانهایی که تنها به رفتن فکر میکنند آرام روانشاد – ایران خاطرهای در درونم است چون سنگی سپید درونِ چاهی سر ستیز با آن ندارم، توانش را نیز برایم شادی است و اندوه. در چشمانم خیره شود اگر کسی، آن را خواهد دید. غمگینتر از آنی خواهد شد که داستانی اندوهزا شنیده است. میدانم خدایان انسان را بدل به شیء میکنند، بیآنکه روح را از او بگیرند. تو نیز بدل…
بیشتر بخوانیددر جستوجوی بهشت – میخواهم دور شوم
داستانهایی بر مبنای واقعیت از انسانهایی که تنها به رفتن فکر میکنند آرام روانشاد – ایران اولین چیزی که در او توجهم را جلب میکند، چشمهای کشیدهاش است. مثل چشمهای آهوست. اجازه میگیرد که سیگاری روشن کند. سیگارش را پُک میزند. دودش را از شیشهٔ باز ماشین بیرون میدهد و از کاغذبازیهای مهاجرت ابراز تنفر میکند. میگوید دردسر قانونی رفتن از غیرقانونیاش بیشتر است. هر روز یک چیز میخواهند. خب همان روز اول بگویند. حیف که…
بیشتر بخوانید