روایتهای زنان سرپرست خانوار بر اساس روایتهای واقعی از ایران، پیادهسازی: ترانه وحدانی – ونکوور سوسن ۱۵ ساله بود که پدر و مادرش را در تصادف از دست داد. آن زمان در یکی از شهرهای کوچک مرکزی ایران زندگی میکرد. پس از فوت پدر و مادرش به منزل برادرش رفت. مجبور شد درس و مدرسه را ول کند و بچسبد به کار. قالیبافی بلد بود و زندگی را بهسختی میگذراند. برادرش نانخور اضافی نمیخواست، بنابراین به اولین…
بیشتر بخوانیدترانه وحدانی
سنگهای زیرین آسیاب: قصهٔ فاطمه؛ پایان شب سیه سپید است
روایتهای زنان سرپرست خانوار بر اساس روایتهای واقعی از ایران، پیادهسازی: ترانه وحدانی – ونکوور اولین چیزی که بعد از ورودش به خانه نظرم را جلب کرد، سر و وضع بسیار مرتب و ادب چشمگیر پسر نوجوان همراهش بود. گفتم: «چیزی خوردهای؟ ناهار ما آماده است.» گفت: «بله خانوم جان، سیرم.» و بلافاصله رفت سر وقت کارش. طوری با عشق گردوخاکها را از روی ظروف میرهاند که انگار از اشیای جهیزیهٔ خودش رد ایام میپراند. طولی نکشید تا دریافتم عاشق…
بیشتر بخوانیدمحمد عمرانی: در تحقق رؤیای آیداها شک نکنیم؛ دیکتاتور رفتنیست
گفتوگو با محمد عمرانی، نویسنده، کارگردان و بازیگر نمایش «رؤیای آیدا» سیما غفارزاده – ونکوور باخبر شدیم محمد عمرانی، بازیگر و کارگردان محبوب و باتجربهٔ تئاتر ساکن ونکوور، با همراهی تعدادی از هنرمندان شهرمان، دوم سپتامبر ۲۰۲۳ نمایش «رؤیای آیدا» را در سالن کی میک سنتر واقع در وست ونکوور به روی صحنه خواهند برد (برای خرید بلیت این نمایش اینجا کلیک کنید). محمد عمرانی در جریان جنبش «زن، زندگی، آزادی» با انتشار چندین کلیپ…
بیشتر بخوانیدسنگهای زیرین آسیاب: قصهٔ زهرا؛ بهجای لعنتفرستادن به تاریکی، شمعی بیفروز
روایتهای زنان سرپرست خانوار بر اساس روایتهای واقعی از ایران، پیادهسازی: ترانه وحدانی – ونکوور یاد بعضی نفرات روشنم میدارد، مثل زهرا – زنی که به من آموخت بهجای لعنت فرستادن به تاریکی، شمعی بیفروزم. زهرا را اولین بار سه سال پیش توی محل کارم دیدم. برای نظافت آمده بود. از همان لحظهٔ ورودش با لبخند وارد شد. پرشروشور بود، برخلاف اغلب کسانی که برای کار نظافت میآیند و مدام از زمین و زمان بدبختیهایشان مینالند، او…
بیشتر بخوانیدسنگهای زیرین آسیاب: قصهٔ پروانه
روایتهای زنان سرپرست خانوار بر اساس روایتهای واقعی از ایران، پیادهسازی: ترانه وحدانی – ونکوور میخواهم از زنانی بنویسم که سنگهای زیرین آسیاباند. زنانی که نامشان برابرِ زندگی و معجزه است. زنانی که خریدار ترس نبودند، مثل کوه ایستادند و نشان دادند زنبودن، خودِ زندگی است! زنانی که علیرغم تمام مشکلات با قدرت به سمت خواستههایشان حرکت میکنند، از ویرانههایشان برخاسته و زندگیشان را دوباره میسازند. زنانی هستند که بار زندگی را تنهایی به دوش میکشند؛…
بیشتر بخوانیدایران پس از مهسا – روایت شاهدان عینی: به جهنم خوش آمدید!
بر اساس روایتی از ایران، پیادهسازی: ترانه وحدانی – ونکوور این روایت یکی از دستگیرشدگان جنبش زن، زندگی، آزادی است. این نوشته حاوی مطالب آزاردهنده است. اگر تعریفی از جهنم باشد، قطعاً آن لحظاتی است که من در بازداشتگاه جمهوری اسلامی گذراندم. وقتی با هیولا طرف باشی، وقتی با خودِ شیطان طرف باشی، معلوم است چه چیزی انتظارت را میکشد. اما اعتراف میکنم که مأموران جمهوری اسلامی از هیولا هم فراترند. برای درندهخویی آنها باید کلمهای جدید اختراع…
بیشتر بخوانیدایران پس از مهسا – روایت شاهدان عینی: آرامش پوشالی
بر اساس روایتی از ایران، پیادهسازی: ترانه وحدانی – ونکوور روبهروی دکتر نشستهام. خیلی مقاومت کردم تا به اینجا نرسم. اما نتوانستم از پسش بربیایم. سه هفته از جنبش مهسا امینی گذشته بود که به من تلفن زدند. همان شمارهٔ نحس «پرایوت نامبر». یک نفر از آنطرف خط شروع کرد به خطونشانکشیدن. در صدایش هیچ احساسی نبود. انگار یک ربات داشت حرف میزد. تهدید کرد که بار دیگر میآیند در خانه، گونی روی سرم میکشند و شبانه مرا…
بیشتر بخوانیدادای احترام به یک عمر فعالیت ادبی، پژوهشی و فرهنگی محمد محمدعلی
گزارش برنامهٔ نکوداشت استاد محمد محمدعلی و رونمایی از دو کتاب نشر رها ترانه وحدانی – پورت مودی عکسها از افشین صادقی و مهرداد مجیدی (با حمایت شرکت ساید) برنامهٔ نکوداشت استاد محمد محمدعلی بههمراه رونمایی از دو کتاب نشر رها، «خطابههای راهراه: داستانی ناتمام» نوشتهٔ محمد محمدعلی و «شام کریسمس؛ خورش قیمهبادنجان» نوشتهٔ نوشا وحیدی، یکشنبهشب هجدهم ژوئن ۲۰۲۳ در سالن اینلت تیاتر واقع در شهر پورت مودی برگزار شد. گزارش ویدیویی این برنامه…
بیشتر بخوانیدایران پس از مهسا – روایت شاهدان عینی: ما را به سختجانی خود این گمان نبود
بر اساس روایتی از ایران، پیادهسازی: ترانه وحدانی – ونکوور در کافهای دنج قرار میگذاریم. چهار ماه از آزادیاش میگذرد. قبل از اینکه به زندان برود زنی پرانرژی و شاد بود. از آنهایی که بهاصطلاح یکجا بند نمیشوند. عاشق طبیعت بود، عاشق کوهنوردی. درست قبل از کشتهشدن مهسا امینی، کفشهای کوهنوردی جدیدی خریده بود. بعد از آن همهچیز برای او و برای تمام مردم ایران فرق کرد. کفشهای کوهنوردیاش همچنان توی جعبه گوشهای از اتاقش افتادهاند و بهقول…
بیشتر بخوانیدایران پس از مهسا – روایت شاهدان عینی: سرزمین کابوسها
بر اساس روایتی از ایران، پیادهسازی: ترانه وحدانی – ونکوور «محکوم به اعدام! پنج هفتهٔ تمام است که با این اندیشه زندگی میکنم. مدام در تنهاییِ محض با آن، ساکن و منجمد از حضورش و خمیده زیر سنگینیاش! پیشترها (چرا که احساس میکنم نه هفتهها، که سالهاست اینگونهام)، مردی بودم مانند انسانهای دیگر. هر روز، هر ساعت و هر دقیقه، مفهوم و معنای ویژهٔ خود را داشت… میتوانستم به هرچه میخواهم بیندیشم. چرا که آزاد بودم. حالا ولی…
بیشتر بخوانید