در جست‌و‌جوی بهشت – به‌راحتی‌گذراندن، بی‌حس می‌کند

در جست‌و‌جوی بهشت – به‌راحتی‌گذراندن، بی‌حس می‌کند

داستان‌هایی بر مبنای واقعیت از انسان‌هایی که تنها به رفتن فکر می‌کنند آرام روانشاد – ایران کمی دیرتر از بقیه شروع به حرف‌زدن می‌کند. ظهر است و آفتاب کم‌جان آخرین ماه سال بر تهران خاکستری می‌تابد. چند روزی می‌شود که هوا به‌طرز عجیبی سرد شده است. می‌گویند قرار است فروردین ماه برف ببارد. جای فصل‌ها هم دارد عوض می‌شود در این دنیایی که هر روز اتفاق جدیدی می‌افتد. این را به او می‌گویم. انگار یک‌جورهایی من…

بیشتر بخوانید

در جست‌و‌جوی بهشت – آن روزم آرزوست

در جست‌و‌جوی بهشت – آن روزم آرزوست

داستان‌هایی بر مبنای واقعیت از انسان‌هایی که تنها به رفتن فکر می‌کنند آرام روانشاد – ایران ترانه دختر جوانی است که قبلاً یک‌بار تجربهٔ زندگی در خارج‌ازکشور را به‌شکل غیرقانونی داشته است. حالا دوباره می‌خواهد مهاجرت کند، اما قانونی. چون تجربهٔ وحشتناکی را از سر گذرانده است. عصری زمستانی در حالی‌که باران شدیدی دارد هوای خاکستری تهران را می‌شوید، ترانه صندلی عقب ماشینم نشسته و داستانش را روایت می‌کند. اتوبان همت به‌خاطر باران از شدت ترافیک…

بیشتر بخوانید

در جست‌و‌جوی بهشت – برای اینجا ساخته نشده‌ام

در جست‌و‌جوی بهشت – برای اینجا ساخته نشده‌ام

داستان‌هایی بر مبنای واقعیت از انسان‌هایی که تنها به رفتن فکر می‌کنند آرام روانشاد – ایران در این دو سالی که آژانس کار می‌کنم، هر روز باید قصه‌های جدیدی بشنوم که حکایت تلخی از ناامیدی دارد: «اینجا جای ماندن نیست.»  البته این قصه‌ها جدید نیست. دیری است که ما ایرانیان، با عبارت مهاجرت آشناییم و روزی نیست که از دهان خودمان یا همکارانمان، دوستان و اقوام نشنویم که اینجا دیگر جای ماندن نیست و باید رفت. آدم‌های…

بیشتر بخوانید

در جست‌و‌جوی بهشت – از ترمینال‌ها متنفرم

در جست‌و‌جوی بهشت – از ترمینال‌ها متنفرم

داستان‌هایی بر مبنای واقعیت از انسان‌هایی که تنها به رفتن فکر می‌کنند آرام روانشاد – ایران آرش و همسرش را سال‌هاست می‎شناسم. همسرش، سحر، دوست نزدیکم است. هر دو از نویسندگان خیلی خوب هستند. سال‌هاست زندگی‌شان را گذاشته‌اند پای خواندن و نوشتن. چند روز پیش سحر برایم پیغام داد و پرسید من که بیشتر مسافرهایم مراجعه‌کنندگان به دفتر مهاجرتی هستند، می‌دانم که الان شرایط مهاجرت چگونه است و آیا می‌توانم برایش از دفتر سؤالاتی را بپرسم؟…

بیشتر بخوانید

در جست‌و‌جوی بهشت – خاطره‌ای در درونم است؛ به یاد ۱۷۶ جان پاک در سالگرد رفتنشان

در جست‌و‌جوی بهشت – خاطره‌ای در درونم است؛ به یاد ۱۷۶ جان پاک در سالگرد رفتنشان

داستان‌هایی بر مبنای واقعیت از انسان‌هایی که تنها به رفتن فکر می‌کنند آرام روانشاد – ایران خاطره‌ای در درونم است چون سنگی سپید درونِ چاهی سر ستیز با آن ندارم، توانش را نیز برایم شادی است و اندوه. در چشمانم خیره شود اگر کسی، آن را خواهد دید. غمگین‌تر از آنی خواهد شد که داستانی اندوه‌‌زا شنیده است. می‌دانم خدایان انسان را بدل به شیء می‌کنند، بی‌آنکه روح را از او بگیرند. تو نیز بدل…

بیشتر بخوانید

در جست‌و‌جوی بهشت – می‌خواهم دور شوم

در جست‌و‌جوی بهشت – می‌خواهم دور شوم

داستان‌هایی بر مبنای واقعیت از انسان‌هایی که تنها به رفتن فکر می‌کنند آرام روانشاد – ایران اولین چیزی که در او توجهم را جلب می‌کند، چشم‌های کشیده‌اش است. مثل چشم‌های آهوست. اجازه می‌گیرد که سیگاری روشن کند. سیگارش را پُک می‌زند. دودش را از شیشهٔ باز ماشین بیرون می‌دهد و از کاغذبازی‌های مهاجرت ابراز تنفر می‌کند. می‌گوید دردسر قانونی رفتن از غیرقانونی‌اش بیشتر است. هر روز یک چیز می‌خواهند. خب همان روز اول بگویند. حیف که…

بیشتر بخوانید

در جست‌و‌جوی بهشت – به جرم زن بودن

در جست‌و‌جوی بهشت – به جرم زن بودن

داستان‌هایی بر مبنای واقعیت از انسان‌هایی که تنها به رفتن فکر می‌کنند آرام روانشاد – ایران دو هفته همه‌جا را تعطیل کرده‌اند و ما هم خانه‌نشین شده‌ایم. کرونا دارد یکی پس از دیگری جان می‌گیرد و آنچه به‌عنوان آمار می‌خوانیم، جان‌های عزیزی است که یکی پس ازدیگری می‌روند. در این میان، خبر می‌رسد که دخترخاله‌ام دارد کارهایش را برای رفتن انجام می‌دهد. برادرم به من تلفن می‌زند و می‌گوید خبر داری فلانی هم دارد می‌رود آلمان؟…

بیشتر بخوانید

در جست‌و‌جوی بهشت – شروع دوباره

در جست‌و‌جوی بهشت – شروع دوباره

داستان‌هایی بر مبنای واقعیت از انسان‌هایی که تنها به رفتن فکر می‌کنند آرام روانشاد – ایران همیشه هم این‌طور نیست که مسافری سوار شود و حکایت رفتنش، حکایت غم‌وغصه باشد. بعضی وقت‌ها هم حکایت‌ها شیرین است و خنده بر لب می‌نشاند. مثل خانم تقریباً پنجاه‌‌ساله‌ای که آن روز صبح به‌عنوان اولین مسافر سوار ماشینم شد. کمی که گذشت خندید و با لحن شیرینی گفت: «سر پیری و معرکه‌گیری!» گفتم شما که هزار ماشالله خیلی جوان‌اید و…

بیشتر بخوانید

در جست‌و‌جوی بهشت – زورق اُزیریس

در جست‌و‌جوی بهشت – زورق اُزیریس

داستان‌هایی بر مبنای واقعیت از انسان‌هایی که تنها به رفتن فکر می‌کنند آرام روانشاد – ایران این‌بار قرار نیست قصهٔ مسافری را که صندلی عقب ماشینم می‌نشیند برایتان روایت کنم. این‌بار می‌خواهم از مسافران بهشتی بگویم که الان داستانشان را تمام مردم دنیا می‌دانند. مسافرانی که به‌جای سوار شدن به ارابه‌ای که آنان را به‌سوی بهشت ببرد، سوار زورق اُزیریس* شدند.  خبر کوتاه بود و جانکاه: «زن و مرد و سه کودکی که در آب‌های کانال…

بیشتر بخوانید

در جست‌و‌جوی بهشت – بوی پاییز

در جست‌و‌جوی بهشت – بوی پاییز

داستان‌هایی بر مبنای واقعیت از انسان‌هایی که تنها به رفتن فکر می‌کنند آرام روانشاد – ایران بعضی مسافرها خیلی گرم و صمیمی‌اند. هیچ نیازی نیست که دنبال بهانه بگردی تا سر صحبت را با آن‌ها باز کنی. او هم همین‌طور بود. وقتی سوار ماشین شد، سلام گرمی کرد. نم‌نم باران تازه شروع شده بود. اولین باران پاییزی در غروب تهران. بوی پاییز را می‌شد کاملاً حس کرد. چند لحظه بعد از اینکه سوار شد، نگاهی به…

بیشتر بخوانید
1 6 7 8 9 10 14