در جست‌و‌جوی بهشت – قصهٔ لیلا

در جست‌و‌جوی بهشت – قصهٔ لیلا

داستان‌هایی بر مبنای واقعیت از انسان‌هایی که تنها به رفتن فکر می‌کنند آرام روانشاد – ایران می‌گوید مقصدش امامزاده طاهر کرج است. توقف دارد و بعد برمی‌گردد خیابان ولیعصر. مدیر آژانس می‌گوید کرایه‌اش قابل توجه است و نوبت به تو افتاده. از دفتر مهاجرتی به امامزاده طاهر؟ به ترافیک اتوبان فکر می‌کنم و بعد به کرایهٔ قابل توجهش! یادم می‌آید که موعد قسط شهریه‌ام نزدیک است. دل را به دریا می‌زنم و می‌روم.  موهای آشفته و…

بیشتر بخوانید

در جست‌و‌جوی بهشت – سه روایت معتبر

در جست‌و‌جوی بهشت – سه روایت معتبر

داستان‌هایی بر مبنای واقعیت از انسان‌هایی که تنها به رفتن فکر می‌کنند آرام روانشاد – ایران گوش است دیگر، می‌شنود. گاهی وقت‌ها که هدفونت را جا می‌گذاری، چاره‌ای نداری جز شنیدن. توی مترو زیاد می‌شنوی. بی‌آنکه بخواهی. کلمات از تو اجازه نمی‌گیرند که به گوش تو برسند. تو می‌شنوی و بعد از پیاده شدن شاید تا روزها به قصه‌هایی فکر کنی که ناخواسته شنیده‌ای. مترو یک جامعهٔ مستقل است و شاید بزرگ‌ترین مدرسهٔ جامعه‌شناسی. پر از…

بیشتر بخوانید

در جست‌و‌جوی بهشت – سیاست یا عشق؟

در جست‌و‌جوی بهشت – سیاست یا عشق؟

داستان‌هایی بر مبنای واقعیت از انسان‌هایی که تنها به رفتن فکر می‌کنند آرام روانشاد – ایران آینه‌ای از توی کیفش درمی‌آورد و خودش را نگاه می‌کند. ماتیکش را تجدید می‌کند. رو به من می‌کند‌ و می‌پرسد: «این رنگ بهم می‌آید؟ امروز خریدمش. عادت ندارم رنگ‌های تند بزنم.» جواب می‌دهم: «بله. البته شما بسیار زیبایی و گمان کنم تمام رنگ‌ها به شما بیاید.» اغراق نکردم. پوستش سفید است و چشم‌های عسلی درخشانی دارد. سیگاری آتش می‌زند. اولین…

بیشتر بخوانید

در جست‌و‌جوی بهشت – هیس… حرف نزن

در جست‌و‌جوی بهشت – هیس… حرف نزن

داستان‌هایی بر مبنای واقعیت از انسان‌هایی که تنها به رفتن فکر می‌کنند آرام روانشاد – ایران تلفنش را جواب می‌دهد: «یک سری مدارک می‌خواهند که باید سریع‌تر آماده کنم. سابقۀ کاری و این حرف‌ها. اینکه چند کار اجرایی داشته‌ام. مثل اینکه تمام این‌ها تاثیر دارد. اینجا که گفته‌اند رزومه‌ام قابل قبول است. اگر می‌توانی، فردا صبح با هم برویم. نمی‌توانم تنها بروم. به همراه احتیاج دارم.» تلفنش را قطع می‌کند. خیلی قشنگ و رنگارنگ لباس پوشیده…

بیشتر بخوانید

در جست‌و‌جوی بهشت – بی‌چهره

در جست‌و‌جوی بهشت – بی‌چهره

داستان‌هایی بر مبنای واقعیت از انسان‌هایی که تنها به رفتن فکر می‌کنند آرام روانشاد – ایران شب از نیمه گذشته است و من هنوز بیدارم. چند شب است که درست نخوابیده‌ام. هفتهٔ پیش توی دانشگاه اتفاقی افتاد که زیرورویم کرد. دو روز است آژانس نرفتم. فکر نمی‌کنم فردا هم بتوانم بروم. سعید یکی از بهترین دانشجویان ارشد دانشگاه است. شغل خوبی دارد. از آن آدم‌هایی که توی کارشان حسابی موفق‌اند. رابطهٔ دوستانه‌ای با هم داریم. در…

بیشتر بخوانید

در جست‌و‌جوی بهشت – آیا پناهنده، پناهنده است؟

در جست‌و‌جوی بهشت – آیا پناهنده، پناهنده است؟

داستان‌هایی بر مبنای واقعیت از انسان‌هایی که تنها به رفتن فکر می‌کنند آرام روانشاد – ایران می‌گوید: «از صبح تا شب کار می‌کنم. دست‌هایم دیگر جان ندارند. هر چه پول داشتیم، به‌خاطر رفتن از دست دادیم. آخرش هم من ماندم همین‌جا و شوهرم هم در جنگل‌های اروپا آواره شد.» توی آرایشگاه روبه‌روی آژانس مسافرتی کار می‌کند. چند بار مسافرم بوده است. همیشه سکوت می‌کرد و معمولاً در طول راه می‌خوابید. می‌رفت ایستگاه اتوبوس‌های کرج پیاده می‌شد….

بیشتر بخوانید

در جست‌و‌جوی بهشت – می‌خواهم جایی باشم که به من احترام گذاشته شود

در جست‌و‌جوی بهشت – می‌خواهم جایی باشم که به من احترام گذاشته شود

داستان‌هایی بر مبنای واقعیت از انسان‌هایی که تنها به رفتن فکر می‌کنند آرام روانشاد – ایران میانسال است و بسیار مؤدب. کراوات زده است. تا سوار می‌شود با خوش‌رویی می‌گوید چقدر خوش‌شانس است که یک رانندهٔ خانم دارد او را می‌رساند. تلفن همراهش زنگ می‌زند، به کسی که آن طرف خط است می‌گوید بزن روی آیفون. با لحن محبت‌آمیزی حرف می‌زند: «هَپی… پسر قشنگم. بابا داره میاد خونه. میام کلی باهات بازی می‌کنم. پسر خوبی باش…

بیشتر بخوانید

در جست‌و‌جوی بهشت – نمی‌خواهم بدهکار خودم شوم

در جست‌و‌جوی بهشت – نمی‌خواهم بدهکار خودم شوم

داستان‌هایی بر مبنای واقعیت از انسان‌هایی که تنها به رفتن فکر می‌کنند آرام روانشاد – ایران زن نتوانسته شوهرش را برای زندگی در یک کشور خارجی متقاعد کند و تصمیم به جدایی از او گرفته است. چهار ماه پیش حکم طلاقش رسماً صادر شده، و حالا دارد با هیجان برای رفتن به کانادا کارهایش را می‌کند. از همان لحظهٔ اولی که سوار می‌شود، می‌توانم هیجان را در وجودش و در نوع سلامش احساس کنم. می‌دانم که…

بیشتر بخوانید

در جست‌و‌جوی بهشت – آن‌هایی که مانده‌ا‌ند

در جست‌و‌جوی بهشت – آن‌هایی که مانده‌ا‌ند

داستان‌هایی بر مبنای واقعیت از انسان‌هایی که تنها به رفتن فکر می‌کنند آرام روانشاد – ایران فنجان قهوه‌اش را آرام آرام مزه می‌کند و می‌گوید: «وسوسه شده‌ام. سر دو راهی بدی گیر کرده‌ام. از یک‌طرف احساسم به مازیار و از طرف دیگر وسوسهٔ زندگی در شهر فرشتگان. جایی که می‌توانی رها و آزاد زندگی کنی. اگر شهرت پیدا کنی، شهرتت جهانی می‌شود و برای هنرت قدر و قیمت قائل‌اند. همیشه دلم می‌خواست بروم. دلم می‌خواست با…

بیشتر بخوانید

در جست‌و‌جوی بهشت – هیچ‌کس خانه‌اش را ترک نمی‌کند

در جست‌و‌جوی بهشت – هیچ‌کس خانه‌اش را ترک نمی‌کند

داستان‌هایی بر مبنای واقعیت از انسان‌هایی که تنها به رفتن فکر می‌کنند آرام روانشاد – ایران دختر جوان با مادرش سوار ماشین می‌شوند. بیست و یکی دو ساله به‌نظر می‌رسد. اخم کرده است. فراتر از اخم، بغض دارد. مادر می‌گوید: «عالم و آدم آرزو دارند شرایط تو را داشتند، آن‌وقت تو برای من بغض کرده‌ای. انگار داری می‌روی قربانگاه. انگار داری می‌روی شکنجه‌گاه. انگار نه انگار که داری به یکی از بهترین و مرفه‌ترین کشورهای دنیا…

بیشتر بخوانید
1 8 9 10 11 12