فرشید ساداتشریفی۱ – کیچِنِر صفر. «پادکست» غریبِ آشنا: پادکست (به انگلیسی: Podcast) از ترکیب جزء «پاد» دو واژهٔ آیپاد و «کَست» در برادکستینگ ساخته شده است. در سال، ۲۰۰۵ واژهنامهٔ جدید آمریکایی آکسفورد «پادکست» را برترین واژهٔ سال نامیده است. این لغتنامه تعریف این واژهٔ نوظهور را نیز بدین شکل آورده است: «برنامهای رادیویی یا مشابه آن که دیجیتالی ضبط شده و جهت بارگیری برای دستگاههای شخصی پخش صدا، در اینترنت گذاشته میشود.» در افق فارسیزبان…
بیشتر بخوانیدهنر و ادبیات
گزارشی از «کارگاه داستاننویسی ونکوور» با حضور میهمان ویژه، مریم رئیسدانا، نویسندهٔ ساکن آمریکا
کامران قوامی – ونکوور در تاریخ بیست و چهارم ماه مه، کارگاه هفتگی داستاننویسی تحتنظر استاد محمد محمدعلی، نویسندهٔ ساکن ونکوور، پذیرای مهمان ویژهای از آمریکا بود؛ مریم رئیسدانا. در این جلسه، به بررسی سه داستان کوتاه از ایشان پرداخته شد. داستان «اِیبِل» (این داستان را در اینجا بخوانید)، «نقطهٔ روز» (این داستان را در اینجا بخوانید) و همچنین داستان «هاتداگ کاسکو» (این داستان را در اینجا بخوانید). گزیدهای از این نشست به دوستانی که…
بیشتر بخوانیدنقطهٔ روز – داستان کوتاهی از مریم رئیسدانا
مریم رئیسدانا – آمریکا در این نقطه از روز، در این لحظه، آن بیرون هنوز تاریکی شب بر همهجا و همهچیز چیره است، ولی صبح هم لخلخکنان دارد سر میرسد و بههر نفس خورشید، یک پلک بالاتر میآید. از میان پلکهایم نگاهم میافتد به پرتوهای باریک نور که بهزحمت از شکاف پنجره به داخل اتاق سرک میکشند. به پهلوی چپم میچرخم و کف دستم را میکشم روی بالش سردی که دو سال تمام ونسان سر…
بیشتر بخوانیدهاتداگ کاسکو – داستان کوتاهی از مریم رئیسدانا
مریم رئیسدانا – آمریکا از فروشگاه کاسکو (Costco) که بیرون میآییم کوت میگوید: «خیلی گرسنهام، دوست داری از همین رستوران فستفود چیزی بگیریم بخوریم؟ هاتداگهاش خوشمزه است.» «باشه.» «پس تو با این چرخ خرید یه جا پیدا کن و بشین تا من برم و برگردم.» چرخ خرید را که خیلی سنگین شده است و زورم نمیرسد، بهزحمت میکشم کنار دیوار، نزدیک میزی. چه جمعیتی! ایستگاه شکم. شش عصر است و هوا آفتابی. زیر سایبان بزرگ رستوران،…
بیشتر بخوانیداِیبِل – داستان کوتاهی از مریم رئیسدانا
مریم رئیسدانا – آمریکا روی شنهای سفید ساحل، کفموجهای دریا نرمنرمک لیز میخورند کف پاهایش… کفموجها هر بار که این کار را میکنند، او را از جایش تکان میدهند و بعد میفهمد الآن است که دیگر روی شنها راه برود. دیگران میگویند خیالات است؛ اما خودش میگوید: «اوه خدا میدونه چقدر شنسواری کردهام و چقدر دریاسواری.» مدتهاست که چنین حرفهایی را فقط به سینتیا میگوید؛ چون فقط اوست که باور میکند. شب که میشود روی تخت…
بیشتر بخوانیددر جستوجوی بهشت – اینجا راه نجاتی نیست
داستانهایی بر مبنای واقعیت از انسانهایی که تنها به رفتن فکر میکنند آرام روانشاد – ایران توی ترافیک شدید اتوبان همت گیر افتادهام. همت همیشه ترافیک است، اما بعضی روزها مثل امروز ترافیکش کلافهکننده است و غیرقابلتحمل. در آن ترافیک، بازار بچههایی که اسپند دود میکنند، گل و فال میفروشند یا شیشه پاک میکنند، حسابی داغ است. دختربچهای حدوداً دهساله با شیشهپاککن و دستمال به ماشینم نزدیک میشود و تا میخواهم بگویم نه، با چابکی شیشهٔ…
بیشتر بخوانیدما، مدیر، محیط
امید بهمنپور – ونکوور حضرت سایمون سینک (Simon Sinek) در یکی از سخنرانیهایش در تِدتاک با موضوع «چرا مدیران خوب به ما احساس امنیت میدهند» داستانی را تعریف میکند که: «فرمانده در زیر آتش گلولهها بهسمت خط مقدم میدوید تا مجروحان و کشتهها را به پشت جبهه منتقل کند. فرمانده یکی از مجروحان را به هلیکوپتر امداد رساند و یکی از امدادگران که به کلاهخودش دوربین فیلمبرداری وصل بود، لحظهها را ثبت میکرد. وقتی که فرمانده…
بیشتر بخوانیدنگهداشت زبان زیبای فارسی – قسمت سی و پنجم
قسمت قبلی این مطلب را در اینجا بخوانید دکتر محمدرضا رخشانفر – ونکوور معادلیابى و معادلسازى چندى پیش فرهنگ کوچکى از واژههاى بیگانه در برابر پارسىِ آنها با عنوان «پارسى بگو» بهدست ما رسید که بهکوشش پایگاه اینترنتى ایرانیان بلژیک فراهم آمده است. این حرکت بسیار خوبى بوده، ما را بسى خرسند کرده است و ما بسیار از زحمتشان سپاسگزاریم. لیکن لازم است در برابریابى به نکات زیر هم توجه نماییم: ١- زبان فارسى امروز با عربى مخلوط…
بیشتر بخوانیدمعرفی فیلم و سریال: شوالیهٔ ماه – Moon Knight
آرام روانشاد – ایران اثر: استودیو ماروِل سال ساخت: ۲۰۲۲ تهیهکننده: پیتر کَمِرون شبکه: دیزنی پلاس بازیگران: اُسکار آیزاک، مِی کالاماوی، ایثِن هاک، گاسپرد اولیئِل، موری آبراهام، سوفیا دانو داستان سریال استیون گرانت و مزدور مارک اسپکتور به بررسی اسرار خدایان مصری درون یک بدن میپردازند. دربارهٔ شرکت ماروِل شاید اگر شما هم از آن دسته طرفداران پروپاقرص کتابهای کمیک (داستان مصور) باشید، احتمالاً سالهاست که یکی از بزرگترین شرکتهای فعال در این زمینه یعنی مارول…
بیشتر بخوانیددر جستوجوی بهشت – عاشقی ممنوع
داستانهایی بر مبنای واقعیت از انسانهایی که تنها به رفتن فکر میکنند آرام روانشاد – ایران مادر و پسر با هم سوار میشوند. هر دو بسیار جواناند و ماسک بر چهره دارند. اما چشمهای عصبانیشان مشخص است. یعنی از چشمهایشان میشود فهمید چقدر خشم دارند. از طرز نشستنشان روی صندلی ماشین هم میشود این را فهمید. از تکتک رفتارشان میشود این را فهمید که عصبانیاند، که ناامید و خستهاند. چیزی که این روزها دیدنش اصلاً عجیب…
بیشتر بخوانید