ویگنیوئری و صف اعدامی که فقط ما می‌توانیم کوتاه و کوتاه‌ترش کنیم

تالین ساهاکیان – آلمان

او نفر بعدی است… از پشت درهای بسته، صدای نفر قبلی را که از شدت درد و ترس نعره می‌کشد می‌شنود و به موازات آن، صدای تمام آن زنجیرها و ماشین‌آلات را که به بالا می‌کشند و پایین می‌آورند… چه اتفاقی دارد می‌افتد؟ چه بر سر نفر قبلی می‌آورند؟ چه قرار است بر سر خودش بیاید؟ دهانش خشک شده است، قلبش به‌شدت می‌تپد، می‌خواهد به عقب برگردد ولی پشت سر او یک نفر با چوب یا شوک الکتریکی ایستاده و او را دوباره به جلو می‌راند… او از لحظهٔ تولد تا کنون در یک کابوس طولانی بوده است ولی فکر این یکی را نکرده بود… کاش ترس قادر بود حس بویایی‌اش را از کار بیندازد تا آن بوی وحشتناک خون و اندام‌های پاره‌شده را حس نمی‌کرد، کاش ترس قادر بود گوش‌هایش را کر کند تا این نعره‌ها در مغزش خاموش می‌شدند، کاش ترس قادر بود چشمانش را کور کند تا موقع بازشدن در با پیکر خونین و بی‌سر همنوعانش که از قلاب‌ها آویزان شده‌اند روبه‌رو نمی‌شد، کاش ترس قادر بود اعصابش را از کار بیندازد تا آن درد وصف‌ناپذیر را تجربه نمی‌کرد، کاش آن میل شدید به زنده‌ماندن قبل از مرگش فروکش می‌کرد… ولی او می‌شنود، بو می‌کشد، می‌بیند، درد می‌کشد و نمی‌خواهد بمیرد… 

Photo source: animalequality.org

Photo source: animalequality.org

او نفر بعدی است در صف طولانی اعدام… ولی کمتر کسی به مرگ او به‌عنوان «اعدام» یا «قتل» نگاه می‌کند. اصولاً کمتر کسی به آنچه بر یک گاو، خوک، گوسفند، مرغ، ماهی یا حیوانات دیگر در یک کشتارگاه و پیش‌تر از آن، در یک دامداری یا پرورشگاه می‌گذرد، فکر می‌کند. اگر کسی یک گنجشک، آهو یا بز کوهی را به‌صورت «موردی» بکشد، از نظر بسیاری از مردم بیمار و سنگدل محسوب می‌شود ولو اینکه آن را بخورد، ولی اگر این قتل «موردی» به یک قتل «عام» سیستماتیک، حتی با درجهٔ شکنجه و آزار بیشتر در کشتارگاه‌ها و دامداری‌ها و مزارع تبدیل شود، برای بسیاری از مردم تبدیل به یک «فرایند» می‌شود، فرایند تولید غذا و پوشاک… حتی کمتر کسی به خود زحمت پرداختن به این پرسش را می‌دهد که با این همه تنوع در غذاهای گیاهی و جایگزین‌های غیرحیوانی مناسب در پوشاک، وسایل و غیره، مخصوصاً در جوامع پیشرفته، آیا آدم‌ها هنوز هم به کشتن و پرورش حیوانات نیاز دارند؟ حتی بیشتر کسانی که به‌خوبی می‌دانند که امروز دیگر به خوردن حیوانات و پوشیدن پوست آن‌ها نیاز ندارند، از ایجاد تغییر در لیست خرید خود دریغ می‌کنند چون قربانیان «فقط» حیوان‌اند ولی مگر حیوانات در دردکشیدن و وحشت از مرگ، خشونت و شکنجه با آدم‌ها فرق دارند؟ و آیا ظلم و خشونت به‌بهانهٔ «متفاوت» بودن، سرچشمه و ریشهٔ همهٔ سیاهی‌ها و تباهی‌های بشر نیست؟ آیا ریشهٔ همهٔ انواع ظلم‌های سیستماتیک این نبوده است که گروهی گفته‌اند «آن‌ها فقط زن‌اند»، «آن‌ها فقط کودک‌اند»، «آن‌ها رنگین‌پوستانی بیش نیستند»، «آن‌ها از قوم فلان‌اند»، «آن‌ها از مذهب بیسارند»، «آن‌ها مثل ما فکر نمی‌کنند» و به‌طور خلاصه، «آن‌ها با ما فرق می‌کنند»؟

همهٔ ما دوست داریم فکر کنیم به اصول اخلاقی پایبندیم ولی به‌راستی هر یک از ما در عمل تا چه اندازه به آرمان‌های خود وفاداریم؟ ما خود را آزادی‌خواه‌، مدافع حقوق کودکان و زنان و مادران، صلح‌دوست، مخالف استثمار و زورگویی و آزار و شکنجه و خشونت می‌دانیم، ولی هر چند روز یک‌بار گوشت مرغ یا بوقلمونی را می‌خوریم که فضایی که در فِر به او اختصاص داده‌ شده است، بزرگ‌تر از فضایی است که در طول عمر یک یا دو ماهه‌اش به زندهٔ او داده‌اند یا هر روز لبنیاتی را می‌خوریم که از شیر گاوهایی درست شده است که هیچ‌وقت طعم آزادی را نچشیده‌اند، هر سال تجاوز شده‌اند و هر بار بعد از نه ماه بارداری، فرزندشان را به‌محض تولد از آن‌ها دزدیده‌اند یا پوست گاوی را می‌پوشیم که حتی تحمل دیدن یک دقیقه از واپسین روزها و ساعات زندگی‌اش را نداریم یا… 

بله حیوانات با ما فرق می‌کنند ولی این تفاوت، در تمایل به آزادی و اختیار و حرکت، بودن در کنار دوستان و ارتباط و دوستی با همنوعان، عشق غریزی مادر به فرزند، نیاز فرزند به محبت و حضور مادر، فرار از درد و شکنجه و خشونت و مرگ نیست. آن‌ها همان اعصاب و گیرنده‌های حسی و غرایزی را دارند که ما داریم. اگر هم تفاوت‌هایی در برخی از زمینه‌ها وجود داشته باشند، بیشتر «کمّی»‌اند تا «کیفی». آن‌ها نسخهٔ «کم‌هوش‌تر» و «ساده‌تر» خود ما هستند و این ساده‌تربودن، آن‌ها را ضعیف‌تر از ما کرده است و نکته دقیقاً همین‌جاست: آیا ضعیف‌بودن آن‌ها دلیل موجهی برای به‌اسارت‌کشاندن و استثمار آن‌ها و محروم‌کردنشان از حقوق طبیعی خودشان و تقلیل‌دادن آن‌ها به ماشین‌های تولید گوشت و شیر و تخم و پوست و پر و مو، شکنجهٔ آن‌ها و بالاخره قتل‌ِعام آن‌هاست؟ آیا بشر با پرورش حیوانات و این ظلم فراگیر و سیستماتیک نسبت به موجودات یکسان کم‌هوش‌تر، کل آرمان‌های خود را لگدمال نمی‌کند و صداقت خودش در اخلاق را زیر سؤال نمی‌برد؟ آیا زمان آن فرا نرسیده است که انسان متمدن، نه‌تنها احترام به حقوق تمام ابنای بشر بلکه احترام به جان و حقوق طبیعی تمام موجودات دارای مغز را در دایرهٔ «اخلاقیات» خود بگنجاند؟

ویگنیوئری و صف اعدامی که فقط ما می‌توانیم کوتاه و کوتاه‌ترش کنیم

سال نوی میلادی است و بهانه‌ای برای تفکر و تلاش مضاعف برای تازه‌شدن و تازه‌کردن، آگاه‌شدن و آبادکردن، سازندگی درونی و انعکاس‌دادن آن به دنیای اطراف… 

از چندین سال پیش، برخی گروه‌ها و فعالان حقوق حیوانات مردم را تشویق می‌کنند در ماه ژانویه تغذیهٔ وگان (کاملاً گیاهی) را تحت مشاوره و همراهی آن‌ها امتحان کنند. سال گذشته بیش از ۶۰۰ هزار نفر در ویگنیوئری (Veganuary) شرکت کردند و امید می‌رود که امسال گروه بزرگ‌تری در این تجربه شریک شوند. برای کسانی که دوست دارند در راه این تغییر قدم بردارند، شاید توجه به چند نکته بد نباشد:

یک‌دفعه گیاه‌خوار شویم یا قدم‌به‌قدم؟

برخی از افراد، یک‌شبه گیاه‌خوار می‌شوند و برخی دیگر گام‌‌به‌گام. بعضی‌ها از درگیرشدن با چالش‌های بزرگ واهمه‌ای ندارند و یک‌باره تغییر می‌کنند. در مقابل، برخی دیگر از تغییرات بزرگ ناگهانی روگردان‌اند و اگر قدم‌به‌قدم پیش بروند، راحت‌تر می‌توانند بر چالش‌ها غلبه کنند. بنابراین، همه‌چیز به خودمان باز می‌گردد.

اگر جزو دستهٔ دومیم، می‌توانیم با حذف گوشت آغاز کنیم یا حتی می‌توانیم ابتدا گوشت قرمز را حذف کنیم و در گام بعدی گوشت سفید را. در مراحل بعد می‌توانیم لبنیات و تخم‌مرغ را هم حذف کنیم. نکتهٔ بسیار مهم در اینجا آن است که وقتی نوعی از غذای حیوانی را از برنامهٔ غذایی خودمان حذف می‌کنیم، آن را فقط و فقط با غذای گیاهی جایگزین کنیم. اگر گوشت قرمز را با گوشت سفید بیشتر یا گوشت را با لبنیات و تخم‌مرغ بیشتر جایگزین کنیم، نه کمکی به حیوانات کرده‌ایم، نه به سلامت خودمان و نه به محیط زیست. 

همچنین، می‌توانیم در ابتدا به‌صورت «پاره‌وقت» گیاه‌خوار باشیم مثلاً دو یا سه یا چهار روز در هفته کاملاً از انواع گوشت (و ترجیحاً لبنیات و تخم‌مرغ) چشم‌پوشی کنیم و قدم‌به‌قدم روزهای بیشتری را به برنامهٔ خود اضافه کنیم.

با آگاهی گیاه‌خواری کنیم

برای داشتن تغذیهٔ گیاهی سالم باید به چند اصل ساده توجه کنیم. این اصول در تعدادی از مقالات پیشین رسانهٔ همیاری توضیح داده شده‌اند و با صرف یک یا دو ساعت وقت می‌توان آن‌ها را مطالعه کرد. این مطالب از طریق لینک کوتاه‌شدهٔ زیر در دسترس‌اند:

https://bit.ly/Hamyaari-Vegan-Guide

توجه کنیم که مُشت همیشه نمونهٔ خروار نیست

برخی از افراد برای چند هفته گیاه‌خواری را امتحان می‌کنند و بعد می‌گویند برایم سخت بود و نشد. توجه کنیم که هر شروع جدید با چالش‌های زیادی همراه است ولی هر چقدر زمان بیشتری از آن می‌گذرد، کار ساده‌تر می‌شود. برای نمونه، تغییر شغل را در نظر بگیریم: مسلماً در هفته‌های اول شخص مجبور است خود را با قوانین، فرایند‌ها، آداب و افراد جدید وفق دهد و نیاز به انرژی خیلی بیشتری برای انجام کارهایش دارد ولی این مسئله به‌مرور زمان کم‌رنگ‌تر می‌شود. به‌همین ترتیب، هفته‌های اول پس از تغییر نوع تغذیه، به‌منزلهٔ مشتی از خروار نیست. در هفته‌های اول، ما در حال یادگیری و تغییر عاداتیم. این تغییر ماه‌به‌ماه ساده‌تر می‌شود تا جایی که روزی باور نمی‌کنیم زمانی تغذیهٔ دیگری داشته‌ایم.

نقد را بگیریم و نسیه را هم بگیریم!

بسیاری از افراد برای مدت‌های مدید با فکر آغاز گیاه‌خواری دست‌و‌پنجه نرم می‌کنند ولی مرتب آن را به آینده موکول می‌کنند، آینده‌ای که در آن ارادهٔ قوی داشته باشند و هرگز وسوسه نشوند یا همهٔ شرایط برای گیاه‌خواربودنشان آن‌طور که خودشان تصور می‌کنند مهیا باشد. بدیهی است که این زمان «موعود» هرگز فرا نمی‌رسد. بنابراین، کار درست‌تر آن است که با هر میزان توانایی و انگیزه‌ای که داریم تغییر را آغاز کنیم و بعد مرتب آن را بسط دهیم:

  • اگر کسی فکر می‌کند نمی‌تواند گیاه‌خوار شود چون دوست دارد در مهمانی‌ها همهٔ غذاها را امتحان کند، بهتر است گیاه‌خواری را آغاز کند ولی فعلاً در مورد مهمانی‌ها استثنا قائل شود.
  • اگر کسی فکر می‌کند نمی‌تواند وگان شود چون نمی‌تواند از خوردن پنیر چشم‌پوشی کند، بهتر است فعلاً از خوردن بقیهٔ فرآورده‌های لبنی چشم‌پوشی کند و هرازچندگاهی از خودش بپرسد آیا حالا انگیزهٔ کافی برای حذف پنیر را هم در خود می‌بیند یا نه.
  • اگر کسی هنوز (به‌اشتباه) فکر می‌کند خوردن ماهی دو بار در ماه برایش ضروری است، به خوردن ماهی دو بار در ماه ادامه دهد ولی سایر محصولات حیوانی را حذف کند و هرازچندگاهی به تحقیق در مورد ضرورت یا عدم ضرورت خوردن ماهی بپردازد.

بدون شک «کار بد مصلحت آن است که مطلق نکنیم»، ولی اگر ارادهٔ کافی برای این تغییرات را در خود نمی‌بینیم بهتر است اول نقد را بگیریم ولی دست از نسیه هم بر نداریم. با این رویه، به‌احتمال زیاد قدم‌به‌قدم به جایی فراتر از مرزهایی که در ابتدا فکر می‌کردیم می‌رسیم و حتی اگر به کمال مطلوب نرسیم باز هم قدمی در جهت کاهش آزار و استثمار حیوانات و نابودی محیط زیست توسط خودمان برداشته‌ایم که بی‌تردید بسیار بهتر از «هیچ» است.

سیگنال‌های بدن را اشتباه تفسیر نکنیم

برخی از افراد بعد از روآوردن به گیاه‌خواری ادعا می‌کنند که بدنشان گوشت یا لبنیات را «طلب» می‌کند یا بدون خوردن این مواد احساس ضعف دارند. توجه کنیم که همین حس را بعد از پایان‌دادن به مصرف دخانیات یا شکر یا چربی فراوان هم داریم ولی آیا بدن ما واقعاً به این‌ها نیاز دارد یا چون مصرف این مواد را با لذت ربط داده‌ایم، دوست داریم سیگنال‌های بدن را این‌طور تفسیر کنیم؟ همین قضیه در مورد گیاه‌خواری هم صادق است. اگر تغذیهٔ گیاهی سالم را دنبال کنیم و در این راه ثابت‌قدم بمانیم، به‌زودی سیگنال‌های خوب واقعی مانند کاهش چربی خون و کلسترول بد، کاهش معضلات قلبی-عروقی، نیروی جنسی بیشتر، پوست جوان‌تر و زیباتر و غیره را از بدنمان دریافت خواهیم کرد که مشوقی برای ادامهٔ راه خواهند بود.

در همین لحظه، میلیون‌ها حیوان بی‌دفاع در صف طولانی اعدام‌اند و ما تنها کسانی هستیم که می‌توانیم این صف را کوتاه و کوتاه‌تر کنیم تا روزی که صف اعدامی نباشد.

ارسال دیدگاه