پاسداشتِ چند دهه تلاش برای روشن‌ نگه‌داشتن چراغ نشر کتاب‌های فارسی در غربت؛ گزارش کامل نخستین جشنوارهٔ کتاب فارسی ونکوور

پاسداشتِ چند دهه تلاش برای روشن‌ نگه‌داشتن چراغ نشر کتاب‌های فارسی در غربت؛ گزارش کامل نخستین جشنوارهٔ کتاب فارسی ونکوور

ترانه وحدانی – ونکوور عکس‌ها از علی حقیقت‌جو – Capilano Photography نخستین جشنوارهٔ کتاب فارسی ونکوور با همراهی و مشارکت تعدادی از ناشران، انجمن‌های ادبی و رسانه‌های شهر ونکوور در تاریخ ۲۷ آوریل ۲۰۲۴ مقارن با هفتاد و ششمین زادروز زنده‌یاد محمد محمدعلی در سالن HSBC یوبی‌سی رابسون اسکوئر واقع در داون‌تاون ونکوور برگزار شد. این جشنواره، همان‌طور که اعلام شده بود، شامل نمایشگاه کتاب‌های فارسی از نویسندگان ایرانی و افغان، و نیز نشست‌های ادبی…

بیشتر بخوانید

مهرنوش مزارعی: نخستین اعتراض همگانی علیه جمهوری اسلامی را زنان انجام دادند

مهرنوش مزارعی: نخستین اعتراض همگانی علیه جمهوری اسلامی را زنان انجام دادند

گفت‌وگو با مهرنوش مزارعی، نویسندهٔ ساکن آمریکا، به‌مناسبت انتشار نسخهٔ فارسی رمان «انقلاب مینا» سیما غفارزاده – ونکوور «انقلاب مینا» اولین رمان مهرنوش مزارعی است که زبان روایی ساده و جذابی دارد. کلمات در فصل آغازین با توصیف فضایی جالب‌توجه و با ذکر تاریخی فراموش‌نشدنی، تمام توجهتان را جلب و شما را درگیرِ خود می‌کند. اصل داستان در کمتر از ۲۴ ساعت اتفاق می‌افتد، هرچند هم‌زمان شما را از منظر نگاه مینا و ذهن روشن…

بیشتر بخوانید

مهرنوش مزارعی: هر کسی با برداشت خود از داستان، معنای تازه‌ای به آن می‌دهد

مهرنوش مزارعی: هر کسی با برداشت خود از داستان، معنای تازه‌ای به آن می‌دهد

گزارشی از «کارگاه داستان‌نویسی ونکوور» با حضور میهمان ویژه، مهرنوش مزارعی، نویسندهٔ ساکن آمریکا نیکی فتاحی – ونکوور در تاریخ ۱۱ مهٔ ۲۰۲۱، کارگاه هفتگی داستان‌نویسی تحت نظر استاد محمد محمدعلی، نویسندهٔ ساکن ونکوور، پذیرای مهمان ویژه‌ای از آمریکا‌ بود؛ مهرنوش مزارعی، نویسنده و مترجم ساکن کالیفرنیای جنوبی، که در نیمهٔ اول این جلسه داستان کوتاه خود را با عنوان «غریبه‌ای در رختخواب من» (این داستان کوتاه را می‌توانید در اینجا بخوانید)، و در نیمهٔ…

بیشتر بخوانید

«غریبه‌ای در رختخواب من»، داستان کوتاهی از مهرنوش مزارعی

«غریبه‌ای در رختخواب من»، داستان کوتاهی از مهرنوش مزارعی

مهرنوش مزارعی – آمریکا  به طرف چپ که چرخیدم، گرمیِ جسمی را زیر بازویم احساس کردم. چشم‌هایم را باز کردم. ناگهان نگاهم به صورت غریبه‌ای افتاد که در کنارم و در فاصله‌ای نزدیک خوابیده بود. صورتش کنار صورتم قرار داشت و من با هر دم، گرمیِ نفسش را به درون می‌بردم. فریاد کوتاهی کشیدم، از جایم بلند شدم و بی‌اراده به‌طرف درِ اتاق دویدم. دستگیرهٔ در را با شدت پیچاندم؛ اما در، تکانی نخورد. نفسم…

بیشتر بخوانید