نوشته: رعنا سلیمانی چاپ: دوم انتشارات: کتاب ارزان تاریخ انتشار: ۲۰۲۰ محمد محمدعلی – ونکوور وقتی چه عینی و چه ذهنی به اعماق اجتماع میرویم، معلوم نیست از کجا سر در میآوریم. اما غالباً یا فقر و فاقه میبینیم یا فحشا یا ظلمِ ظالم به مظلوم یا زندان و شکنجههای طاقتفرسا یا خلوص نیت و فداکاریهایی که معلوم نیست پاداش نیکویی در بر داشته باشد. هر کدام حکایتها و روایتهایی هستند جانگداز و جاری بر…
بیشتر بخوانیدادبیات
در جستوجوی بهشت – همسر روس
داستانهایی بر مبنای واقعیت از انسانهایی که تنها به رفتن فکر میکنند آرام روانشاد – ایران «هیچ وقت اهل رفتن به مهمانی نبودم. خلوت و تنهاییام را به هر چیز دیگری ترجیح میدادم. یکبار یکی از دوستانم که یک شرکت بازرگانی دارد، مهمانی مفصلی گرفته بود. مرا دعوت کرد. گفتم حوصله ندارم. میدانی که من اهل شلوغی و جمع نیستم. در نهایت مرا راضی کرد تا به آن مهمانی بروم. نمیدانستم قرار است آنجا سرنوشتم رقم…
بیشتر بخوانید«غریبهای در رختخواب من»، داستان کوتاهی از مهرنوش مزارعی
مهرنوش مزارعی – آمریکا به طرف چپ که چرخیدم، گرمیِ جسمی را زیر بازویم احساس کردم. چشمهایم را باز کردم. ناگهان نگاهم به صورت غریبهای افتاد که در کنارم و در فاصلهای نزدیک خوابیده بود. صورتش کنار صورتم قرار داشت و من با هر دم، گرمیِ نفسش را به درون میبردم. فریاد کوتاهی کشیدم، از جایم بلند شدم و بیاراده بهطرف درِ اتاق دویدم. دستگیرهٔ در را با شدت پیچاندم؛ اما در، تکانی نخورد. نفسم…
بیشتر بخوانیدسه شعر با یاد مانای دکتر اسماعیل خویی
سه شعر با یاد مانای دکتر اسماعیل خویی، شاعر برجستهٔ معاصر که روز ۲۵ مهٔ ۲۰۲۱ در شهر لندن چشم از جهان فرو بست. وقتی که من بچه بودم وقتی که من بچه بودم، پرواز یک بادبادک میبُردَت از بامهای سحرخیزی پلک تا نارنجزاران خورشید آه، آن فاصلههای کوتاه. وقتی که من بچه بودم، خوبی زنی بود که بوی سیگار میداد، و اشکهای درشتش از پشت آن عینک ذرهبینی با صوت قرآن میآمیخت. وقتی…
بیشتر بخوانیددر جستوجوی بهشت – شبهای پاریس
داستانهایی بر مبنای واقعیت از انسانهایی که تنها به رفتن فکر میکنند آرام روانشاد – ایران وسوسه شدهام. سر دو راهیِ بدی گیر کردهام. از یکطرف احساسم به دوستپسرم که دو سال است با همایم و از طرفی زندگی در پاریس. فکرش را بکن. شهر عشاق. جایی که میتوانی رها و آزاد زندگی کنی. همه کتاب میخوانند. فرهنگ دارند. همیشه دلم میخواست بروم پاریس. اما راستش پولش را نداشتم. با حقوق کارمندی و خرج یک دختربچهٔ…
بیشتر بخوانیدمعرفی و مرور رمان «سمفونی مردگان»، اثر عباس معروفی – بهمناسبت زادروز این نویسندهٔ معاصر
مهرخ غفاری مهر – ونکوور عباس معروفی را میتوان نویسندهای از نسل سوم داستاننویسی در ایران بهشمار آورد. نویسندهای که با شغلهای مختلف همواره در خدمت زبان و فرهنگ ایران بوده است. از آموزگاری گرفته تا مدیریت اجرایی ارکستر سمفونی تهران، پایهگذاری مجلهٔ ادبی گردون و عضویت در کانون نویسندگان ایران. وی بعد از ممنوعالقلمشدن در ایران و مهاجرت به آلمان، در آنجا نیز زندگی خود را وقف کارهای فرهنگی و ادبی کرد و خانهٔ هنر…
بیشتر بخوانیددر جستوجوی بهشت – فردا که نیامدهست فریاد مکن
داستانهایی بر مبنای واقعیت از انسانهایی که تنها به رفتن فکر میکنند آرام روانشاد – ایران دوباره روزهای خانهنشینی شروع شده است. وضعیت سیاه است. بهجز مشاغل واجب و درجهیک، همهجا تعطیل است. اخبار پشت اخبار از آمار روبهرشد مبتلایان و فوتشدگان میشنویم. سرپرست آرامگاهها اعلام میکند که بهشت زهرا دیگر جا ندارد. موجی از ترس همه را در برگرفته است. آنهایی که فکر میکنند میشود از آن گریخت، دارند فرار میکنند. چه کسی میداند چه…
بیشتر بخوانیدمروری بر داستان «رستاخیز خرگوش» نوشتهٔ امیرحسین یزدانبُد
مهرخ غفاری مهر – ونکوور داستان رستاخیز خرگوش نوشتهٔ امیرحسین یزدانبد برای اولین بار و بهمنظور طرح گفتوگو در کارگاه داستاننویسی ونکوور در اختیار اعضای کارگاه و میهمانان قرار گرفت. این کارگاه به همت و پشتکار نویسندهٔ پُرکار، توانا و بسیار مهربان ایران آقای محمد محمدعلی به بحث و بررسی ادبیات داستانی میپردازد. با تشکر از آقای یزدانبد و استاد محترم محمد محمدعلی که امکان خواندن این داستان را برای من فراهم کردند. داستان کوتاه رستاخیز…
بیشتر بخوانیدبحث و بررسی «رستاخیز خرگوش»، داستانی راندهشده و تبعیدی
گزارشی از کارگاه داستاننویسی ونکوور، با حضور میهمان ویژه امیرحسین یزدانبُد، نویسندهٔ ساکن ادمونتون سیما غفارزاده – ونکوور اوایل ماه جاری، در تاریخ ۶ آوریل ۲۰۲۱، کارگاه هفتگی داستاننویسی تحت نظر استاد محمد محمدعلی، نویسندهٔ ساکن ونکوور، پذیرای مهمانی از استان همجوار، آلبرتا، بود؛ امیرحسین یزدانبُد، نویسندهٔ ساکن ادمونتون. در این جلسه، یزدانبُد داستان کوتاه جدید و منتشرنشدهاش با عنوان «رستاخیز خرگوش» (این داستان کوتاه پس از این جلسه در شمارهٔ ۱۳۲ نشریهٔ رسانهٔ همیاری…
بیشتر بخوانیدرستاخیز خرگوش، داستان کوتاه جدیدی از امیرحسین یزدانبد
امیرحسین یزدانبُد – ادمونتون ماجرا اینجوری شروع شد که آنروز دو دخترم با مادرشان رفته بودند پاند اینلِت. یک تور بیست و دو هزارتایی پیدا کرده بودند برای گردش در استان نوناووت. سر سگ میزدی، آن حوالی پا نمیگذاشت به تماشای نهنگ. مسئله اینجا بود که من به بهانهٔ کیور خانه ماندم. تولدم هم بود. دخترها را فرستادم یک روز دستکم برای خودم باشم. دنیای من شبیه امپراتوری خستهکننده و حوصلهسربریست که ساکنانش این زنهای…
بیشتر بخوانید