رژیا پرهام – تورنتو امروز روز گرمی بود. بیرون بودیم و بچهها مشغول آببازی که یکی از پدرها، که شرایط مالی خوبی دارد، سر رسید. سرگرم صحبت بودیم که پدر دیگری داخل کوچه پیچید. دخترکِ پنجساله نگاهی به پدرش انداخت و با اشاره به دوستش و ماشینی که میآمد، گفت: «ددی، نگاه کن ماشین اینها قدیمی و کهنهست، ولی ماشین ما هم خیلی قشنگتره و هم نو.» چند ثانیه ساکت ماند و بعد با عشوه پدرش…
بیشتر بخوانیدادبیات
در جستوجوی بهشت – اگر میشد صدا را دید
داستانهایی بر مبنای واقعیت از انسانهایی که تنها به رفتن فکر میکنند آرام روانشاد – ایران از زمانی که زنان یک انگشت را در دهان میگذاشتند تا صدایشان را موقع صحبتکردن با مثلاً مرد نامحرم تغییر دهند صدها سال گذشته، اما همچنان ما در کشوری زندگی میکنیم که صدای آواز زنان ممنوع و حرام است. مسافر امروز، سومین زنی است که در این مدت سوار کردهام و بهخاطر اینکه دلش میخواهد آزادانه بخواند، دارد ترکِ وطن…
بیشتر بخوانیدمعرفی و مرور کتاب «۱۹۸۴»، اثر جورج اورول – بهمناسبت ۲۵ ژوئن، زادروز این نویسندهٔ شهیر
مهرخ غفاری مهر – ونکوور جورج اورول (George Orwell) (۱۹۵۰-۱۹۰۳) نام ادبی اریک آرتور بلر (Eric Arthur Blair) یکی از مهمترین و معروفترین نویسندگان قرن بیستم است. او که در زندگی از شغلهایی مثل افسر پلیس سلطنتی هند در برمه تا روزنامهنگاری و پژوهش و نقد ادبی و شاعری را تجربه کرده بود، با استفاده از تجربهها و مشاهداتش، مقالات و کتابهای بسیاری نوشت. از آن میان دو کتابش به نامهای مزرعهٔ حیوانات و ۱۹۸۴ در…
بیشتر بخوانیددر جستوجوی بهشت – خودزنی
داستانهایی بر مبنای واقعیت از انسانهایی که تنها به رفتن فکر میکنند آرام روانشاد – ایران میگوید که او هم سالهای سال رانندهٔ تاکسی بوده است. حالا دارد میرود گرجستان. خواهرش سالها پیش رفته است. حالا از او دعوت کرده که برود پیشش. میگوید سالهای اولی که رانندهٔ تاکسی بوده، خیلی سختی کشیده است. «شوهرم را خیلی زود از دست دادم. در بیست و هشت سالگی. میخواستم شغل و درآمدی داشته باشم تا زندگی خودم و…
بیشتر بخوانیدمعرفی و مرور کتاب «هارون و دریای قصهها»، اثر سلمان رشدی – بهمناسبت ۱۹ ژوئن، زادروز این نویسندهٔ معاصر
مهرخ غفاری مهر – ونکوور سلمان رشدی در حدود ۱۲ رمان، دو کتاب کودک، سه گردآوری-تألیف، و تعداد زیادی مقاله و پژوهش نوشته است. کتاب هارون و دریای قصهها (Haroun and the Sea of Stories) در سال ۱۹۹۰ نوشته شده و یکی از دو کتاب کودک نوشتهٔ اوست. این کتاب بهنام هارون و دریای قصهها توسط سینا سلیمی ترجمه شده و شعرهای آن ترجمهٔ آزادی است که شاعر بزرگ ایران، اسماعیل خویی، انجام داده است. ترجمهٔ…
بیشتر بخوانیدرعنا سلیمانی: وظیفهٔ خودم میدانستم از رنجی که من و زنان کشورم متحمل میشویم، بنویسم
گفتوگو با رعنا سلیمانی، نویسندهٔ ساکن سوئد سیما غفارزاده – ونکوور رعنا سلیمانی، نویسندهٔ در تبعید ساکن سوئد، است که سال گذشته و همزمان با بالاگرفتن جنبش «نه به اعدام» در ایران، آخرین کتابش یعنی «زندهباد زندگی» در سوئد چاپ و منتشر شد و نظرات بسیاری را بهسوی خود جلب کرد. وی آثار دیگری همچون مجموعه داستانهای «لورکا در خیابان فرشته» و «میدونستی؟» و رمان «سندروم اولیس» را نیز در کارنامهٔ ادبی خود دارد. بهمناسبت…
بیشتر بخوانیدبررسی و مرور کتاب زندهباد زندگی
نوشته: رعنا سلیمانی چاپ: دوم انتشارات: کتاب ارزان تاریخ انتشار: ۲۰۲۰ محمد محمدعلی – ونکوور وقتی چه عینی و چه ذهنی به اعماق اجتماع میرویم، معلوم نیست از کجا سر در میآوریم. اما غالباً یا فقر و فاقه میبینیم یا فحشا یا ظلمِ ظالم به مظلوم یا زندان و شکنجههای طاقتفرسا یا خلوص نیت و فداکاریهایی که معلوم نیست پاداش نیکویی در بر داشته باشد. هر کدام حکایتها و روایتهایی هستند جانگداز و جاری بر…
بیشتر بخوانیددر جستوجوی بهشت – همسر روس
داستانهایی بر مبنای واقعیت از انسانهایی که تنها به رفتن فکر میکنند آرام روانشاد – ایران «هیچ وقت اهل رفتن به مهمانی نبودم. خلوت و تنهاییام را به هر چیز دیگری ترجیح میدادم. یکبار یکی از دوستانم که یک شرکت بازرگانی دارد، مهمانی مفصلی گرفته بود. مرا دعوت کرد. گفتم حوصله ندارم. میدانی که من اهل شلوغی و جمع نیستم. در نهایت مرا راضی کرد تا به آن مهمانی بروم. نمیدانستم قرار است آنجا سرنوشتم رقم…
بیشتر بخوانید«غریبهای در رختخواب من»، داستان کوتاهی از مهرنوش مزارعی
مهرنوش مزارعی – آمریکا به طرف چپ که چرخیدم، گرمیِ جسمی را زیر بازویم احساس کردم. چشمهایم را باز کردم. ناگهان نگاهم به صورت غریبهای افتاد که در کنارم و در فاصلهای نزدیک خوابیده بود. صورتش کنار صورتم قرار داشت و من با هر دم، گرمیِ نفسش را به درون میبردم. فریاد کوتاهی کشیدم، از جایم بلند شدم و بیاراده بهطرف درِ اتاق دویدم. دستگیرهٔ در را با شدت پیچاندم؛ اما در، تکانی نخورد. نفسم…
بیشتر بخوانیدسه شعر با یاد مانای دکتر اسماعیل خویی
سه شعر با یاد مانای دکتر اسماعیل خویی، شاعر برجستهٔ معاصر که روز ۲۵ مهٔ ۲۰۲۱ در شهر لندن چشم از جهان فرو بست. وقتی که من بچه بودم وقتی که من بچه بودم، پرواز یک بادبادک میبُردَت از بامهای سحرخیزی پلک تا نارنجزاران خورشید آه، آن فاصلههای کوتاه. وقتی که من بچه بودم، خوبی زنی بود که بوی سیگار میداد، و اشکهای درشتش از پشت آن عینک ذرهبینی با صوت قرآن میآمیخت. وقتی…
بیشتر بخوانید