برگردان: غزال صحرائی – فرانسه بر فــراز پاریس ماه بنفش است در شهرهای مرده و متروک به زردی میگراید در تمام افسانهها سخن از ماه سبزرنگی است ماهِ تارعنکبوت ماهِ پنجرهٔ شکستهٔ یک سقف و از فراسوی بیابانها ماهْ ژرف است و خونآلود… اما ماهِ سپید تنها ماهِ راستین روی گورستانهای آرام دهکدهها میدرخشد…
بیشتر بخوانیدهنر و ادبیات
انت عمری – داستان کوتاهی از مریم اسحاقی
دکتر مریم اسحاقی – ایران « عاشق دارم… عاشق دارم…» زن غلتی توی تخت زد. پلکهایش را بر هم گذاشت و لبخند زد. صدای قلبش را میشنید. دلش میخواست بدود. ساعت سه صبح بود و هنوز خوابش نمیبرد. میتوانست بلند شود و بدود. میتوانست ساعتها به خودش توی آینه خیره بماند و لبخند بزند. میتوانست بدون دلهره و تشویش با صدای بلند بخندد. چقدر ترکهای گوشهٔ دیوار زیبا بودند. چقدر صدای جیغ و گریهٔ دختربچهٔ…
بیشتر بخوانیدجوالدوز – چرا غیبت؟ چرا تخریب؟
دوستان عزیز، جوالدوز هستم، دامت برکاته. اون روزای تهران روزهای آرامی نبود. چپ و راست کلماتی بود که تو ادبیات سیاسی کشور خیلی استفاده میشد و ما هم که تازه دانشجو شده بودیم و خیال میکردیم واقعاً خیلی تاثیرگذاریم، سرمونو میگرفتن و تهمون رو وِل میکردن، توی این میتینگ و توی اون نشست تمامقد حضور داشتیم و گلاب به روتون، گل به جمالتون، از حق و حقوقمون دفاع میکردیم. یه روز توی همین رفت و…
بیشتر بخوانیدشعری از: اعظم داوریان
اعظم داوریان – ایران ای کاش فصل کوچ نمیآمد، از برگریز باغ میترسم در روز بیپرندگیِ ایوان، از نالهٔ کلاغ میترسم از زرد، از طلایی و از قرمز، از برگهای رنگبرگشته از هر چه سبز مانده و میماند، از چشمهای زاغ میترسم از دستهای مستبد پاییز، وقتی فشار میدهد او محکم سوت گلوی سار و قناری را، در مشت اختناق میترسم وقتی که دیگ شعر نمیجوشد، مثل زنی که هیچ نمیزاید در کنج سرد طبعیِ…
بیشتر بخوانیدجعبهای «گل بنفشه» – داستان کوتاهی از فرزانه بابایی
فرزانه بابایی – ایران «زیر بغل مستو هر چی بیشتر بگیری، تلوتلوش رو بیشتر میکنه!» این جمله را گفت تا از فشار آن لحظه خلاص شود. حالِ خودش را نمیدانست؛ خشمگین بود؟ نگران؟ یا… سرش را به نشانهٔ انکار تکان داد. هیچ احتمال دیگری وجود نداشت، فقط کافی بود چند دقیقهٔ دیگر صبر کند تا همهچیز تمام شود و بعد… و بعد چی؟ از خودش بیشتر عصبانی بود، از اینهمه: یا، شاید، احتمال… از این…
بیشتر بخوانیددنیای من و آدم کوچولوها – کمک نطلبیده مراد نیست!
رژیا پرهام – ادمونتون یکی از ویژگیهای دوستداشتنی ما ایرانیها کمککردن به دیگران است و در کنارش، یکی از خصوصیات اخلاقی نه چندان خوبمان توقع کمکگرفتن از سایرین… که بیشک همهٔ اینها به روش تربیت ما در دوران کودکی برمیگردد. دیروز با دوستی نشسته بودیم و گپ میزدیم که از پنجره پسر کوچولوی پنجسالهٔ همسایه را دیدیم که «کایت»اش به درخت گیر کرده بود و سعی میکرد بهنوعی مشکلش را حل کند. از آنجایی که…
بیشتر بخوانیداز مجموعه شعر «بیستویک عاشقانه» اثر ایدرین ریچ
ایدرین ریچ (۱۶ مه ۱۹۲۹ – ۲۷ مارس ۲۰۱۲) شاعر، مقالهنویس و فمینیست رادیکالِ آمریکایی بود. وی یکی از پُرخوانندهترین و تأثیرگذارترین شاعران نیمهٔ دوم قرن بیستم محسوب میشود. همچنین اعتبارِ طرح موضوع ستم و فشار علیه زنان و همجنسگرایان زن در شعر، به او تعلق میگیرد. در سال ۱۹۷۷، در اعتراض به رأیِ سخنگوی وقتِ کاخ سفید به توقف کمک مالی به دفتر «پشتوانهٔ ملی هنرها» و همچنین دیگر سیاستهای دولت کلینتون در ارتباط…
بیشتر بخوانیدجوالدوز – اندر حکایت والدین مجازی
دوستان عزیز، جوالدوز هستم، دامت برکاته. با مسائل و مواردی که در دو هفتهٔ گذشته در گروه فیسبوکی «همیاری ایرانیان ونکوور» پیش اومد، واقعاً قصد نداشتم چیزی بنویسم. اصلاً دستم به قلم و جوالدوز نمیرفت. یه عالمه سؤال تو مغزمه و از همه مهمتر اینه که: واقعاً به ما یاد دادن هر چیزی رو با دادوفریاد و کولیبازی و نقنقزدن بخوایم؟ انقدر شنیدن حرف مخالف برامون سخته و تابوتوان همدیگه رو نداریم، که تا…
بیشتر بخوانیدو دوباره پاریس…
حمیدرضا یعقوبی – ونکوور سهامهای بیشمار کارخانهها و تکنولوژیهای روبهرشد، در سطح کشورهای پیشرفته، نصیب دربار شاهنشاهی بود، بهعنوان مثال، تقریباً ۴۰٪ سهام کروپ متعلق به دربار بود. اما سال ۱۳۶۸ هیچ اثری از تختوتاج نبود و غالبان بر حکومت پیشین، پس از جنگ چاره را بازستاندن غنائم موجود در دیگر بلاد دانسته بودند، غافل از اینکه حکومتمداران بلاد کفر به آسانی حاضر به بازپسدادنِ غنائم نبودند. آنان تنها چاره کردند که بهجای وجوه فروش…
بیشتر بخوانیدچند عاشقانهٔ کوتاه از کافیه جلیلیان
کافیه جلیلیان – تورنتو (۱) حكايت ديگرى است در شب روبهزوالِ عمر به آئينهٔ چشمانت، مهمانشدن شكفتن لبخندى گنگ، از خوابى ديگر هراس دست و تن، از ديدارى بههنگام نياز شنيدن آن جادوى كلام: دوستت دارم… * * * * * * * * (۲) حتى، اگر نگويى دوستت دارم عشق را، سالهاست در فوارهٔ خندهٔ بهارىات، خواندهام پيش از آنكه به خواب ستاره روم تنات را به ميهمانى نگاهــم بسپار * * * *…
بیشتر بخوانید