مینا احمدی – ایران چرخ میزنم و میرقصم، وسط سالنِ به آن بزرگی. انگار مستام. شاید! مست از چه؟ از رقصیدن با موهای کوتاهِ یکسانتی با لباسِ دورگردنی سیاه کوتاه که تا بالای زانوهایم را گرفته است. باز هم میچرخم و میرقصم، چه احساس خوبی! دختران شیکپوش و جوان با آرایشها و لباسهای متفاوت وسط سالن میرقصند، به حلقهٔ آنها نزدیک میشوم و کمکم وارد دایرهٔ آنها میشوم، با بدن و پاهای لاغر و کشیدهام…
بیشتر بخوانیدهنر و ادبیات
در جستوجوی بهشت – دروغهای شیرین
داستانهایی بر مبنای واقعیت از انسانهایی که تنها به رفتن فکر میکنند آرام روانشاد – ایران «پانزده سال است که ازدواج کردهام، اما در این پانزده سال شاید دو سال را در آرامش گذرانده باشم. همهاش دربهدری و ناراحتی کشیدهام. با خودم گفتم ازدواج میکنم و از دست سختگیریهای پدرم خلاص میشوم. اما نمیدانستم قرار است روزهایی را ببینم که آرزو کنم با تمام سختگیریهایش به خانهٔ پدرم برگردم.» زن جوان با این مقدمه داستانش را…
بیشتر بخوانیددنیای من و آدم کوچولوها – آرزوهای محال
رژیا پرهام – تورنتو امروز کیک درست کردیم. کیکهایی کوچک برای هر نفر با شمعی روی هر کدام. وانمود کردیم تولد همهٔ ماست. توی رؤیا همهچیز ممکنه میشود و تولدمان شد. دخترک ششساله، که مهمان مهدکودک بود، پیشنهاد داد هر کدام با صدای بلند آرزویی بکنیم، طوری که دیگران هم بشنوند. بعد از اعتراض از طرف دوست هفتسالهاش که «آرزویی که بلند گفته بشه، آرزو نیست!» تصمیم بر این شد که هر کسی دلش خواست توی…
بیشتر بخوانیدپروژهٔ اجتماعی (۵۳) – پارادوکس زندگی، مهریهٔ کیلویی، عرضه و تقاضا
مژده مواجی – آلمان همکار آلمانیام از در ورودی محل کار که وارد شد، مستقیم بهطرف اتاق کارم آمد. اینجور مواقع میدانم که حتماً میخواهد موضوع هیجانانگیزی را برای من تعریف کند. کیفش را روی میز مشاورهٔ کنار در گذاشت و بیآنکه روی صندلی بنشیند به میز تکیه داد. – دیروز بالاخره او را دیدم. برای خودش مردی شده است. نسبت به چند سال پیش خیلی بزرگتر شده و تغییر کرده است. او مراجعم بود و…
بیشتر بخوانیدمعرفی فیلم و سریال: پسرانگی – Boyhood
آرام روانشاد – ایران کارگردان: ریچارد لینکلیتر محصول: ۲۰۱۴ بازیگران: اِلار کولترن، پاتریشیا آرکت، اتان هاک، لولِرای لینکلیتر، مارکو پِرِلا، لیبی ویلاری، زویی گراهام جوایز: جایزهٔ اسکار بهترین بازیگر نقش دوم زن، جایزهٔ گلدن گلوب برای بهترین فیلم، بهترین کارگردانی و بهترین بازیگر نقش دوم زن، جایزهٔ بفتا برای بهترین فیلم و بهترین کارگردانی، جایزهٔ منتخب منتقدان برای بهترین فیلم، بهترین بازیگر جوان و بهترین بازیگر نقش دوم زن، جایزهٔ مستقل اسپیریت برای بهترین بازیگر نقش…
بیشتر بخوانیدمروری بر کتاب اینوک آردن اثر جودیت تامپسون
مهرخ غفاری مهر – ونکوور جودیت کلر تامپسون (Judith Clare Thompson)، نمایشنامهنویس، کارگردان، فیلمنامهنویس، بازیگر تئاتر، و استاد دانشکدهٔ زبان انگلیسی و مطالعات نمایشی دانشگاه گوئلف (University of Guelph) در انتاریوِ کاناداست. او از سال ۲۰۱۳ در این دانشگاه، نمایشنامهنویسی، بازیگری و خلاقیت هنری تدریس میکند. تامپسون که در ۲۰ سپتامبر ۱۹۵۴ به دنیا آمده، و اولین کتابش را در سال ۱۹۸۰ نوشته و منتشر کرده است. وی دو بار جایزهٔ فرماندار کل (Governor General) را…
بیشتر بخوانیددر جستوجوی بهشت – بدشانس
داستانهایی بر مبنای واقعیت از انسانهایی که تنها به رفتن فکر میکنند آرام روانشاد – ایران تلفنش را جواب میدهد: «به ما که رسید، آسمون تِپید. میگویند اصلاً و ابداً اسم ویزا را نیاور. بهقول مادرم بختم اگر بخت بود، قدم اندازه تنهٔ درخت بود. تا قبل از کرونا مثل نُقل و نبات ویزای شینگن میدادند. حالا که من تصمیم گرفتهام ویزا بگیرم، قحطی ویزا آمده. شانس من است دیگر. البته دیر اقدام کردم. حالا ببینم…
بیشتر بخوانیددنیای من و آدم کوچولوها – دلتنگی
رژیا پرهام – تورنتو بهمحض آنکه چشم دخترک به پدرش خورد، بدون اینکه سلام کند با لحنی دلخور گفت: «فکر میکردم امروز بعدازظهر مامی دنبالم بیاد.» پدر خندید، شانههایش را آویزان کرد و به تقلید از فرزندش با لحنی دلخور گفت: «و من فکر میکردم که تو از دیدن من هم خوشحال بشی.» دخترک با ناراحتی گفت: «خوشحال شدم. ولی دلم برای مامی تنگ شده، آخه دیروز هم نبود، هنوز از سفر برنگشته؟» پدرش گفت: «نه،…
بیشتر بخوانیدپروژهٔ اجتماعی (۵۲) – زمان برای او، زمان برای آنها
مژده مواجی – آلمان نگاهی به یادداشتهای روی میز کارم انداختم. یادداشتهای کوچک زردرنگی که روی میز کارم چسبانده بودم؛ کارهایی که قبل از مرخصی میخواستم انجام بدهم. از ایمیلها شروع کردم. آنها را نوشتم و فرستادم. یادداشتهایی را که مربوط به آنها بود، از روی میز کندم. بعد به مسئول انجمن زنان افغان در هانوفر زنگ زدم تا با یکدیگر برنامۀ ملاقات بگذاریم. او در مترو بود و صدایش در شلوغی بهخوبی به گوش نمیرسید….
بیشتر بخوانیدمروری بر کتاب خشم و هیاهو اثر ویلیام فاکنر – بهمناسبت ۲۵ سپتامبر، زادروز این نویسندهٔ شهیر
مهرخ غفاری مهر – ونکوور Tomorrow, and tomorrow, and tomorrow Creeps in this petty pace from day to day To the last syllable of recorded time And all our yesterdays have lighted fools The way to dusty death. Out, out, brief candle! Life’s but a walking shadow, a poor player That struts and frets his hour upon the stage And then is heard no more. It is a tale Told by an idiot, full of sound…
بیشتر بخوانید