پاسداشت شعلهٔ لرزان موسیقی کلاسیک ایرانی در غربت

پیمان آذرمینا – ونکوور

موسیقی یکی از هنرهای هفت‌گانه است که با ملودی و ریتم تجلی یافته و در همهٔ ابعاد و زوایای زندگی انسان‌ها با هر سن و ملیت و فرهنگی، جایگاه خاص خود را دارد. شاهدیم که موسیقی چه به‌صورتِ سازی یا آوازی، تک‌صدایی یا چندصدایی، غمگین یا شاد، تند یا کُند و در همهٔ حالات، همراه انسان است. البته هر حالت و موقعیتی، موسیقی خاص خود را می‌طلبد، به‌طوری‌که مراسم عروسی، مراسم عزاداری، مناسبت‌های رسمی، مناسبت‌های مذهبی، انواع والس و رقص، سرودهای ملی و… هر کدام موسیقی خاص خود را دارند و جابه‌جاکردن آن‌ها قطعاً می‌تواند نامأنوس و نامتناسب باشد؛ مثلاً همان‌قدر اجرای پیش‌درآمد و درآمد در یک مراسم عروسی نامتناسب و بی‌ربط است که اجرای موسیقی رپ در کلیسا. منظور اینکه، انواع گوناگون موسیقی که شامل اصوات و ریتم‌های مختلف‌اند، چنانچه در جای مناسب خود استفاده شوند، خوب و تأثیرگذارترند.

موسیقی متعلق به جغرافیای خاصی نیست و هر انسانی می‌تواند از موسیقی کل مناطق جهان استفاده کند و لذت ببرد. ولی همان‌طور که هر ملتی فرهنگ و زبان خاص خود را دارد، موسیقی خاص خود نیز داراست. با توجه به قدمت تاریخی ایران، موسیقی ایرانی نیز قدمتی چندهزارساله دارد، ولی با توجه به مستند و مکتوب نبودن آن، صرفاً در چند شعر قدیمی یا آثار تاریخی، ردی از آن یافت می‌شود و لذا اطلاع زیادی از موسیقی خیلی قدیمی ایران در دست نیست. مستندترین آثار موسیقی ایرانی متعلق به حدود شش قرن پیش است که توسط عبدالقادر مراغی تدوین و نت‌ها با حروف ابجد نگاشته شده است. مستندات این موسیقی در حال حاضر در موزه‌ها و کتابخانه‌های کشور ترکیه موجود است و اخیراً محمدرضا درویشی در ایران طی کاری پژوهشی و در مدت شش سال، از این آثار کشفِ رمز کرده و آن‌ها را به‌صورت سازی و آوازی، اجرا و ضبط کرده است (مجموعهٔ شوق‌نامه و مستند شش قرن و شش سال). از حدود ۱۵۰ سال پیش، موسیقی‌دانان سرشناس و معروفی از خانوادهٔ علی‌اکبرخان فراهانی، میرزا عبدالله و میرزا حسینقلی، ردیف موسیقی فعلی را پایه‌گذاری نموده و موسیقی‌دانانی از نسل‌های بعدی ایشان، آن را مستند و مکتوب نمودند. 

اولین کسی که از قواعد و نگارش موسیقی غربی برای نگارش موسیقی ایرانی استفاده نمود، کلنل علینقی وزیری بود که تأسیس هنرستان موسیقی نیز از کارهای ارزنده ایشان است. او باعث شد که تدریس موسیقی ایرانی که تا قبل از آن به‌صورت سینه‌به‌سینه از استاد به شاگرد تعلیم داده می‌شد، توسط کتاب‌های آموزشی در اختیار هنرجویان قرار بگیرد و تدریس موسیقی جنبهٔ علمی پیدا کند. یکی از اصلی‌ترین کاربردهای روش آموزش و اجرا با نُت، در کارهای گروهی بوده و زمینه را برای کارهای ارکسترال فراهم آورده است. پس از آن، هنرمندان بسیار ارزنده‌ای کارهای ماندگاری را در موسیقی ایرانی خلق نمودند که به‌صورت سازی، آوازی، گروهی و ارکسترال ساخته، نگارش، اجرا و ضبط شده است. همچنین از دههٔ ۱۳۴۰، اقدامات بسیار ارزنده‌ای در زمینهٔ تدوین مطالب آموزشی و به نیت آموزش، تهیه و منتشر شده است. پیشنهاد نگارنده این است که این نوع موسیقی را به‌جای موسیقی سنتی، موسیقی کلاسیک ایرانی نام بگذاریم.

از همین سال‌ها یعنی در دههٔ ۱۳۴۰، نوع جدیدی از موسیقی ایرانی یعنی موسیقی پاپ ایرانی وارد عرصهٔ موسیقی کشور شد که منحصر به ایران بوده و بخش اعظمی از نیازهای موسیقایی ایرانیان را پوشش داد. در دهه‌های بعد به‌تدریج انواع دیگری از موسیقی ایرانی مانند راک و رپ نیز در این عرصه متولد شدند که هر یک مخاطبان خاص خود را دارند.

از آنجا که موسیقی کلاسیک ایرانی پیشینهٔ طولانی‌تری نسبت به سایر انواع موسیقی ذکرشده دارد و دارای ردیف موسیقی و دستگاه‌های هفت‌گانه است، بیشتر نشانگر فرهنگ ایران و متعلق به آن می‌باشد. ضمن اینکه برای اکثر سازهای ایرانی، متد آموزشی تدوین‌شده‌ای نیز وجود دارد. لازم به ذکر است که در موسیقی غربی و همچنین موسیقی پاپ که با سازهای غربی اجرا می‌شود، اولاً ربع‌پرده وجود ندارد و ثانیاً کلیهٔ قطعات در دو گام بزرگ (ماژور) و کوچک (مینور) ساخته و اجرا می‌شود. در حالی‌که در موسیقی کلاسیک ایرانی علاوه بر نیم‌پرده، ربع‌پرده نیز وجود دارد و ضمناً به‌جای دو گام، هفت گام (یا دستگاه) و پنج آواز (یا نغمه) وجود دارد. لذا پتانسیل تنوع بیشتری در آن بوده و در نتیجه هر قدر افراد بیشتر و مستعدتری وارد این عرصه شوند، با آموزش‌های ابتدایی، خودشان می‌توانند در ادامهٔ مسیر افق‌های جدیدی را در موسیقی ایرانی بگشایند. 

در رابطه با آموزش‌های عمومی موسیقی، در مقطع کوتاهی از تاریخ معاصر ایران، موسیقی جزء کوچکی از مطالب آموزشی مدارس ایران را به خود اختصاص داده بود که متأسفانه نه‌تنها ادامه نیافت، بلکه برخورد قهرآلودی با آن شد، لذا بخش عمده‌ای از افراد جامعهٔ ایران با موسیقی کلاسیک کشور خود کمابیش بیگانه‌اند. 

معمولاً افرادی که به سایر کشورها مهاجرت می‌کنند، چیزهایی از فرهنگ و گذشتهٔ خود به‌همراه دارند که هم برای خودشان یادآور خاطرات گذشته باشد، هم آن را به نسل‌های بعدی خود بیاموزند و هم جهت تنوع و غنای فرهنگی جامعهٔ جدید خود از آن استفاده نمایند و نکات مثبت آن را ترویج دهند. با درنظرداشتن این واقعیت که هنر، بخش مهمی از فرهنگ هر جامعه را تشکیل می‌دهد و اینکه موسیقی جزء جدایی‌ناپذیر هنر است از یک‌طرف، و با توجه به تعداد روزافزون افراد جامعهٔ ایرانی‌تبار ساکن کانادا که کشوری با تنوع فرهنگی است از طرف دیگر، پیشنهاد می‌شود که در کنار حفظ و ترویج سایر ارزش‌های فرهنگی خوب ایرانی، از فرصت‌های آزاد خود حُسن استفاده را نموده و در مورد موسیقی، علی‌الخصوص موسیقی کلاسیک خوب و فاخر ایرانی، مطالعه نموده، به آن گوش بسپاریم و در صدد فراگیری آن باشیم؛ بلکه فروغ این شمع لرزان، که در خاستگاه اصلی خود مورد بی‌مهری قرار گرفته است، جان تازه‌ای به خود بگیرد.

نگارندهٔ این سطور، در کنار حرفهٔ اصلی خود، سال‌ها به تحصیل موسیقی ایرانی و ساز سنتور مشغول بوده و در سال ۱۳۷۱ از مکتب استاد فرامرز پایور فارغ‌التحصیل شده و از آن سال، به تدریس و اجرای این ساز پرداخته است.

صائب تبریزی می‌فرماید: «مستمع، صاحب‌سخن را بر سر کار آورد.» لذا دریافت نظرات و بازخورد خوانندگان گرامی می‌تواند مسیر مطالب و مقالات آینده را هموارتر نماید.

peyman.azarmina@gmail.com

ارسال دیدگاه