نیکی فتاحی – ونکوور داستان کوتاه «بهار آبی کاتماندو» (این داستان را در اینجا بخوانید) داستانی است پرابهام و نمادین که در سطح نخست، بخشی از زندگی یک زن را روایت میکند و در سطوح زیرین، موضوعاتی را که از طریق نشانهها و نمادها به مخاطب ارائه میگردد. راوی داستان خودِ زن است و از زاویهٔ دید اولشخص به بیان ماجرا میپردازد. ابهامات، استعارات و نمادهایی که در این داستان وجود دارد، آن را به اثری…
بیشتر بخوانیدهنر و ادبیات
بهار آبی کاتماندو* – داستان کوتاهی از شهرنوش پارسیپور
شهرنوش پارسیپور – آمریکا پنجرهٔ اتاق من رو به یک باغ بزرگ قدیمی باز میشود که قنات دارد؛ یک پهنهٔ سبز پر از گل اطلسی و شقایق. گاهی صاحب باغ را میبینم که علفهای هرز را میچیند؛ از دور پیر به نظر می آید، یک لباس آبی سرتاسری میپوشد و با دستهای دستکشپوشیده به سراغ گلها میرود، سر شمشادها را میزند، علفهای هرز را میکند و چمن را آب میدهد. وقتی کارش تمام میشود، دستکشهایش…
بیشتر بخوانیدمعرفی فیلم و سریال: دانتون – Danton
مسعود سخاییپور، LJI Reporter – ونکوور دانتون، فیلمی در ژانر زندگینامهای و درام به کارگردانی آندری وایدا است که در سال ۱۹۸۳ منتشر شد. فیلمنامهنویس این فیلم ژان کلود کاریِر است که آن را بر مبنای نمایشنامهٔ ماجرای دانتون نوشتهٔ استانیسلاوا پرسیبیشِفسکا نوشته است. موسیقی فیلم را ژان پرودرومیده ساخته است. از بازیگران آن میتوان به ژرار دوپاردیو، وویچیخ پشونیاک، آنا آلوارو، پاتریس شرو و ژاک ویره اشاره کرد. این فیلم به نمایش روزهای واپسین زندگی ژرژ دانتون، از سران انقلاب کبیر فرانسه و چند تن از همفکرانش…
بیشتر بخوانیدلطافت و روشنایی تلویزیون و سینمای ایران
یادی از هوشنگ لطیفپور، هنرمندی برجسته که این هفته در شهرمان ونکوور درگذشت مرتضی مشتاقی – ونکوور در گذشتههای نهچندان دور (سالهای قبل از ۱۳۳۰) فیلمهای سینمایی خارجی بهخاطر استفاده از زبان غیرفارسی، چندان مورد علاقهٔ عموم نبود. هوشنگ لطیفپور یکی از هنرجویان هنرستان هنرپیشگی بود. بعد از چندین سال فعالیت در تئاتر، او همهٔ اعضای گروه تئاتر خود را به کار دوبلاژ دعوت کرد. اکثریت گروه دعوت او را پذیرفتند و روی آن تمرکز…
بیشتر بخوانیدپروژهٔ اجتماعی (۸۴) – یک روز کاریِ متفاوت
مژده مواجی – آلمان کامپیوتر را خاموش کردم، در اتاق کار را بستم و آمادهٔ رفتن به مؤسسۀ زبان شدم. گوگل مپس حدود پانزده دقیقه مسیر راه را محاسبه کرده بود. با احتمال چراغقرمزهای پیشبینینشدهٔ چهارراهها، نیم ساعت زودتر حرکت کردم. با همکارم گودرون ساعت ۱۱ روبروی در ورودی آنجا قرار گذاشته بودیم. او با ماشین بود و من با دوچرخه. برای تبلیغ کوچینگ شغلیمان به یکی از کلاسهای زبان آلمانی مقطع ب۲ میرفتیم تا شاگردها…
بیشتر بخوانیدشعرهایی از مهرخ غفاری مهر
مهرخ غفاری مهر – ونکوور زن کوچک بود اما طوفان سهمگین بزرگی را به پس پشتش میراند هرگز نمیپنداشت که زنی از تبار او با پوستی سپید گردنی شکننده پاهایی کوچک و دستانی ظریف چنین ابرهای سیاهی را در زندگی خواهد دید. با اینهمه او زن بود خشمش را و غرورش را با دریا در میان گذاشت گیسوانش را به باد سپرد و با تمام وجود به پیش رویش نگریست آنجا که آسمان روشن میشد و…
بیشتر بخوانیدبهسازی زبان فارسی، کوشش در بهسازی زبان محاوره و گویش عامیانه
همراه با پیشنهاد جایگزین برای چند واژهٔ بیگانه دکتر محمدرضا رخشانفر – ونکوور گویشنویسی عامیانه نکنیم؛ هدف ما حفظ سلامت، اقتدار و نگهداشت زبان زیبای فارسی است. ما بههیچوجه قصد نداریم از روش تجویزی در برابر روش توصیفی استفاده نماییم اما لازم است شرط بلاغ را یادآوری کنیم. نوشتن به گویش عامیانه در هر شهر و دیاری که باشد، آن هم با این خط ناقصی که داریم، فارسی را خرابتر میکند. چند بار نوشتیم و از…
بیشتر بخوانیدمعرفی فیلم و سریال: نسرین – Nasrin
مسعود سخاییپور، LJI Reporter – ونکوور فیلم مستند «نسرین» ساخت سال ۲۰۲۰ است. این مستند را جف کافمن (Jeff Kaufman)، نویسنده، کارگردان و تهیهکنندهٔ آمریکایی که فیلمهای مستند بسیاری در کارنامهٔ خود دارد، نوشته و کارگردانی کرده و تهیهٔ آن را بههمراه مارسیا راس (Marcia Ross)، تهیهکنندهٔ آمریکایی، به عهده داشته است. امید معماریان، روزنامهنگار و وبلاگنویس، نیز دستیار تهیهکنندگان بوده است. روایت این فیلم را اولیویا کُلمن (Olivia Colman)، بازیگر مطرح بریتانیایی، به عهده…
بیشتر بخوانیدپگاه صبح آزادی – شعری از آستاره صبح
آستاره صبح – ونکوور نماند ماه، پنهان در پس ابر شود لبریز، ظرف طاقت و صبر چو خورشیدی در این سرمای جانسوز خروش خشم مردم، آتشافروز بسوزانَد بن تزویر و نیرنگ بگیرد عاقبت دامانشان ننگ ز خون پاک یاران، لاله سر زد به قلب و ریشهٔ دشمن تبر زد پگاه روز آزادی عیان است به مسلخبردن اهریمنان است…
بیشتر بخوانیدالوداع شادمانه – شعری از حسن حسام برای پهلوان مجیدرضا رهنورد
الوداع شادمانه۱ برای پهلوان مجیدرضا رهنورد حسن حسام – فرانسه مرگ گفت: هیبت من هر جنبندهای را در چنبرهٔ هراس، مچاله میکند! با نامِ پُرصلابتم آشفته میشوند خلایق! بههوش باش جوان! مجیدرضا گفت: من اما زندگیام؛ سرشار از بهارِنارنج و شکوفهٔ گیلاس تو دروغی دور شو از من! مرگ گفت: اگر با شلاق وُ باتوم وُ آتش تیرِ خلاص طنابِ دار در هم آمیزم؛ پایانِ تو آغاز میشود! چشمانت، تاریک قلبت، بیتپش وَ سرت،…
بیشتر بخوانید