سی سال غیاب

سی سال غیاب

علیرضا روشن آقا بهرام رشدیه در هشتاد سالگی به عشقش رسید. گلین‌ خانم، معشوقهٔ آقا بهرام، که پیرزنی بیوه‌ شده بود و لنگ‌لنگان از کنار کوچه عصا می‌زد و می‌رفت از عابربانک حقوق بازنشستگیِ شوهر متوفایش را بگیرد، سال ۱۳۲۲ با استوار ارتشی به نام کریم تفنگچی ازدواج کرده بود، اما سه سال بعد درست در روز ۲۱ آذر ۱۳۲۵ شوهرش همراه قوای ارتش به آذربایجان اعزام شد و در درگیری با اعضای فرقهٔ دموکرات…

بیشتر بخوانید

«فروشنده»: از کن (Cannes) تا ویف (VIFF)

«فروشنده»: از کن (Cannes) تا ویف (VIFF)

محمدرضا فخرآبادی سرآغاز: جشنوارهٔ کن فانوس دریایی سینمای هنری است. همهٔ گمشدگان در دریای پرتلاطم فیلم‌های تجاری دنیا، از هالیوود گرفته تا ایران، چشم به این جشنواره دارند تا مسیر راه سال بعد را لابه‌لای فیلم‌های این جشنواره ببینند و شاید سرِ آخر جایی در ساحل کن آرامش بیابند. از همین حالا علاقه‌مندان جدی سینمای هنری، فیلم‌های برگزیدهٔ این جشنواره را به فهرست فیلم‌هایی که باید در  طول سال آینده ببینند، اضافه کرده‌اند. ما نیز…

بیشتر بخوانید

سودایی و پریشان – خفته در مون مارتر

سودایی و پریشان – خفته در مون مارتر

حمیدرضا یعقوبی نهالی شکفته کنار نیل بود که در نهایت خود را به آتش کشید. ققنوسی که دیگر از خاکستر سر برنکرد، زیباچهره‌ای که به‌سال ۱۹۵۴ میلادی «دختر شایستهٔ» مصر لقب گرفت و در کنار اهرام خودنمایی کرد. به‌هنگامی که در پی شهرت و اعتبار هنری، قدم در جادهٔ موسیقی و سینما گذاشت، طعم هجرت به پاریس، عروس شهرهای دنیا، برایش دلنشین‌تر شد و سپس به هنگام ازدواج تابعیت فرانسه را گرفت. نقش پدرش در…

بیشتر بخوانید

جوالدوز – مُشک آن است که خود ببوید…

جوالدوز – مُشک آن است که خود ببوید…

دوستان عزیز، جوالدوز هستم، دامت برکاته. پیرو اطلاعات قبلی در شماره‌های پیشین باید عارض بشم خدمَدِدون که اصی یکی اِز شهرایْ که همراهی خانواده زندگی می‌کردیم، اصفهان بود. آ، بله… شهری گُلا بلبل، شهری سیا سه پُلا، پُلی خاجو. نی‌می‌دونم چرا لهجِه‌م عَوِض شد؟ دقت کردین لهجهٔ اصفهانی از اون لهجه‌هاییه که به‌سرعت سرایت می‌کنه و تا بیای به خودت بجنبی، می‌بینی داری شبیه مخاطب اصفهانیت حرف می‌زنی. البته این لهجه خیلی ریزه‌کاری داره و…

بیشتر بخوانید

مفاهیم بنیادین موسیقی کلاسیک ایرانی (بخش دوم)

مفاهیم بنیادین موسیقی کلاسیک ایرانی (بخش دوم)

بخش اول این مطلب را در اینجا بخوانید امیرحسین اسلامی میرآبادی* در شمارهٔ قبلی (سوم) نشریهٔ «رسانهٔ همیاری» در مورد «موسیقی کلاسیک ایرانی» که شامل «ردیف موسیقی ایرانی» و «ضربی‌های موسیقی ایرانی» است به اختصار توضیح داده شد و تا حدی مبحث ردیف موسیقی ایرانی گشوده شد. در ادامهٔ مطلب و در این شماره لازم است تا در مورد «ضربی‌های موسیقی ایرانی» که شامل «پیش‌درآمد»، «ضربی»، «چهارمضراب»، «تصنیف» و «رِنگ» است، توضیح مختصری داده شود….

بیشتر بخوانید

چیزی که می‌خواستم بگویم…

چیزی که می‌خواستم بگویم…

داود مرزآرا – ونکوور سرش را خم می‌کند و با نگاهی مهربان می‌پرسد، «مطابق معمول؟» و من در حالی‌که می‌خندم، پلک‌هایم را بر هم می‌گذارم و لیندا می‌فهمد که همان غذای مورد علاقه‌ام را می‌خواهم. هر زمان که بار خلوت می‌شود، می‌آید روبه‌رویم می‌نشیند تا کمی خستگی درکُند. حالا دیگر مثل هفته‌های اول، لیندا برایم غریبه نیست. شش ماهی می‌شود که به آنجا می‌روم. خودمانی‌تر شده‌ایم. وقتی دو پِیک به‌ دستم می‌دهد، انگار دغدغه‌ها وغصه‌ها،…

بیشتر بخوانید

روز روباه – نقدی بر فیلم بادیگارد

روز روباه – نقدی بر فیلم بادیگارد

محمدرضا فخرآبادی – ونکوور آخرین ساختهٔ ابراهیم حاتمی‌کیا مخاطب را با پا به‌سوی خود پيش می‎کشد و با دست پس می‌زند. فیلم، واجد ویژگی‌هایی است که هم ساخته‌شدن آن‌را در عرصهٔ سینمای ایران و در کلیت کارنامهٔ سینمایی حاتمی‌کیا  قابل بحث می‎کند و هم فاقد آن انسجام و طراوت لازم -به‌ویژه در ساختار فیلمنامه- است که تماشاگر جدی را کاملاً راضی نگه دارد. حاتمی‌کیا فیلمساز جسوری است که به‌جای ساختن یک فیلم کوچک آپارتمانی و…

بیشتر بخوانید

گفت‌وگوی اختصاصی با ماز جبرانی به‌مناسبت حضورش در ونکوور

گفت‌وگوی اختصاصی با ماز جبرانی به‌مناسبت حضورش در ونکوور

ماز جبرانی، کمدین نام‌آشنای ایرانی‌تبار روز سوم ژوئن مهمان ونکوور‌ی‌هاست و برنامهٔ استندآپ کمدی خود را برگزار خواهد کرد. به‌همین مناسبت گفت‌وگویی با ایشان انجام داده‌ایم که شما را به خواندن آن دعوت می‌کنیم. سُلماز لک‌پور آقای جبرانی، شما لیسانس علوم سیاسی دارید و همچنین برای ادامهٔ تحصیل در مقطع دکترا ثبت‌نام کرده بودید؛ چه شد که این‌ها را کنار گذاشتید و به‌دنبال کار نمایش و کمدی رفتید؟ من از دوازده‌سالگی در برنامه‌های نمایشی مختلف…

بیشتر بخوانید

چند شعر تازه از فریده نقش – شاعر ساکن ونکوور

چند شعر تازه از فریده نقش – شاعر ساکن ونکوور

در کرباسی می‌پیچم  شادی‌هایم را             که پایانش تو بودی    *** آرشه بر مژگانم نکش  قرار از جانم می‌ربائی سازها کوک نیستند…   *** کوله بر بارمی‌کشم  گره می‌زنم اشک‌هایم را بر لب جوی آبی                      شاید به سرچشمه رسیدم   *** گاه می‌اندیشم  ای کاش قانون دوئل برقرار بود  یا می کُشتی‌ام  یا می‌مُردم … *** پرندهٔ من  اینجا و…

بیشتر بخوانید

دنیای من و آدم کوچولوها – بدترین سؤالِ ممکن

دنیای من و آدم کوچولوها – بدترین سؤالِ ممکن

رژیا پرهام، ادمونتون – کانادا دخترکِ چهار ساله بعد از مدت‌ها همسرم بهروز را دید و باهاش گپ زد. بعد که صحبتش تمام شد، خیلی جدی مرا مخاطب قرار داد و پرسید: ?Razhia, are you an adult (رژیا، آیا شما انسان بالغی هستید؟) با سر تأیید کردم. به بهروز زل زد و دوباره با قیافهٔ متفکرانه‌ای از من پرسید: ?!Is Behrouz your son (آیا بهروز پسرِ شماست؟!)

بیشتر بخوانید
1 121 122 123 124 125 127