ترانه وحدانی – ونکوور روز یکشنبه، هشتم سپتامبر ۲۰۲۴، نشست مجازیِ «یک عمر داستان»؛ نگاهی به زندگی و آثار استاد محمد محمدعلی در آستانۀ نخستین سالگرد درگذشت ایشان، بر بستر زوم برگزار شد. این نشست کار مشترکی بود از گروه علمی آموزشی سَماک و نشر رها با همراهی بنیاد ادبی محمد محمدعلی، باشگاه کتاب مونترآل و رسانهٔ همیاری. مجری این نشست دکتر فرشید ساداتشریفی بود. او در آغاز با خوشامدگویی به حضار، با اشاره به…
بیشتر بخوانیدمریم رئیس دانا
عاشق، روایت یک عصیان شرقی
مریم رئیسدانا – آمریکا مارگریت دوراس، نویسنده و فیلمساز فرانسوی، در طول دوران فعالیت ادبی و هنری خود بیش از ۱۹ فیلم ساخت و ۶۰ کتاب شامل رمان، داستان کوتاه، نمایشنامه، اقتباس و فیلمنامه نوشت. یکی از آثار برجستهاش، رمان «عاشق» (L’Amant)* است. این رمان در سال ۱۹۸۴ منتشر شد و به بسیاری از زبانهای دنیا ترجمه شد. داستان این رمان در یکی از شهرهای هندوچین، منطقهای در جنوب شرقی آسیا که محل زندگی نویسنده در…
بیشتر بخوانیدپاسداشتِ چند دهه تلاش برای روشن نگهداشتن چراغ نشر کتابهای فارسی در غربت؛ گزارش کامل نخستین جشنوارهٔ کتاب فارسی ونکوور
ترانه وحدانی – ونکوور عکسها از علی حقیقتجو – Capilano Photography نخستین جشنوارهٔ کتاب فارسی ونکوور با همراهی و مشارکت تعدادی از ناشران، انجمنهای ادبی و رسانههای شهر ونکوور در تاریخ ۲۷ آوریل ۲۰۲۴ مقارن با هفتاد و ششمین زادروز زندهیاد محمد محمدعلی در سالن HSBC یوبیسی رابسون اسکوئر واقع در داونتاون ونکوور برگزار شد. این جشنواره، همانطور که اعلام شده بود، شامل نمایشگاه کتابهای فارسی از نویسندگان ایرانی و افغان، و نیز نشستهای ادبی…
بیشتر بخوانیدجسارت عبور از دیوارهای نامرئی سانسور، خودسانسوری و کیان نرینه
نگاهی به رمان خنش* نوشتهٔ رعنا سلیمانی، نویسندهٔ ساکن سوئد مریم رئیسدانا – آمریکا خنش در لغت یعنی خارش تن. روایت با گفتوگویی درونی و کابوسزده میان محمدرضا و یلدا آغاز میشود. جانوری ترسناک پیچان در عبایی سیاه که به تن کودکانهٔ شخصیت اصلی حلول میکند و جان و بدنش را در ابدیت خارش دردناکی محصور میکند؛ چالش دائمی و چندین و چند سالهٔ بین زن و مرد اسیرشده در آن تن نحیف. خنش، شاید یکی…
بیشتر بخوانیدمتصل است او شمع دل است او
این مطلب در شمارهٔ ۱۹۵ رسانهٔ همیاری، یادنامهٔ استاد محمد محمدعلی، منتشر شده است. برای خواندن سایر مطالب این یادنامه اینجا کلیک کنید. مریم رئیسدانا – آمریکا زیبا زندگی کرد. فرزندان دستهگلی که از خود به یادگار گذاشت، نویسنده، هنرمند. همسرش را همیشه خانومم صدا میکرد، خانومم و نه زنم. شاگردان درجهیکی که آموزش داد، نویسنده، منتقد، محقق. کتابهای ارزشمندی که به صفحات ادبیات زبان فارسی اضافه کرد، اسطوره، رمان، داستان کوتاه. صورت و روی خوشی که…
بیشتر بخوانیدادای احترام به یک عمر فعالیت ادبی، پژوهشی و فرهنگی محمد محمدعلی
گزارش برنامهٔ نکوداشت استاد محمد محمدعلی و رونمایی از دو کتاب نشر رها ترانه وحدانی – پورت مودی عکسها از افشین صادقی و مهرداد مجیدی (با حمایت شرکت ساید) برنامهٔ نکوداشت استاد محمد محمدعلی بههمراه رونمایی از دو کتاب نشر رها، «خطابههای راهراه: داستانی ناتمام» نوشتهٔ محمد محمدعلی و «شام کریسمس؛ خورش قیمهبادنجان» نوشتهٔ نوشا وحیدی، یکشنبهشب هجدهم ژوئن ۲۰۲۳ در سالن اینلت تیاتر واقع در شهر پورت مودی برگزار شد. گزارش ویدیویی این برنامه…
بیشتر بخوانیدگزارشی از «کارگاه داستاننویسی ونکوور» با حضور میهمان ویژه، مریم رئیسدانا، نویسندهٔ ساکن آمریکا
کامران قوامی – ونکوور در تاریخ بیست و چهارم ماه مه، کارگاه هفتگی داستاننویسی تحتنظر استاد محمد محمدعلی، نویسندهٔ ساکن ونکوور، پذیرای مهمان ویژهای از آمریکا بود؛ مریم رئیسدانا. در این جلسه، به بررسی سه داستان کوتاه از ایشان پرداخته شد. داستان «اِیبِل» (این داستان را در اینجا بخوانید)، «نقطهٔ روز» (این داستان را در اینجا بخوانید) و همچنین داستان «هاتداگ کاسکو» (این داستان را در اینجا بخوانید). گزیدهای از این نشست به دوستانی که…
بیشتر بخوانیدنقطهٔ روز – داستان کوتاهی از مریم رئیسدانا
مریم رئیسدانا – آمریکا در این نقطه از روز، در این لحظه، آن بیرون هنوز تاریکی شب بر همهجا و همهچیز چیره است، ولی صبح هم لخلخکنان دارد سر میرسد و بههر نفس خورشید، یک پلک بالاتر میآید. از میان پلکهایم نگاهم میافتد به پرتوهای باریک نور که بهزحمت از شکاف پنجره به داخل اتاق سرک میکشند. به پهلوی چپم میچرخم و کف دستم را میکشم روی بالش سردی که دو سال تمام ونسان سر…
بیشتر بخوانیدهاتداگ کاسکو – داستان کوتاهی از مریم رئیسدانا
مریم رئیسدانا – آمریکا از فروشگاه کاسکو (Costco) که بیرون میآییم کوت میگوید: «خیلی گرسنهام، دوست داری از همین رستوران فستفود چیزی بگیریم بخوریم؟ هاتداگهاش خوشمزه است.» «باشه.» «پس تو با این چرخ خرید یه جا پیدا کن و بشین تا من برم و برگردم.» چرخ خرید را که خیلی سنگین شده است و زورم نمیرسد، بهزحمت میکشم کنار دیوار، نزدیک میزی. چه جمعیتی! ایستگاه شکم. شش عصر است و هوا آفتابی. زیر سایبان بزرگ رستوران،…
بیشتر بخوانیداِیبِل – داستان کوتاهی از مریم رئیسدانا
مریم رئیسدانا – آمریکا روی شنهای سفید ساحل، کفموجهای دریا نرمنرمک لیز میخورند کف پاهایش… کفموجها هر بار که این کار را میکنند، او را از جایش تکان میدهند و بعد میفهمد الآن است که دیگر روی شنها راه برود. دیگران میگویند خیالات است؛ اما خودش میگوید: «اوه خدا میدونه چقدر شنسواری کردهام و چقدر دریاسواری.» مدتهاست که چنین حرفهایی را فقط به سینتیا میگوید؛ چون فقط اوست که باور میکند. شب که میشود روی تخت…
بیشتر بخوانید