ادای احترام به یک عمر فعالیت ادبی، پژوهشی و فرهنگی محمد محمدعلی

ادای احترام به یک عمر فعالیت ادبی، پژوهشی و فرهنگی محمد محمدعلی

گزارش برنامهٔ نکوداشت استاد محمد محمدعلی و رونمایی از دو کتاب نشر رها ترانه وحدانی – پورت مودی عکس‌ها از افشین صادقی و مهرداد مجیدی (با حمایت شرکت ساید) برنامهٔ نکوداشت استاد محمد محمدعلی به‌همراه رونمایی از دو کتاب نشر رها، «خطابه‌های راه‌راه: داستانی ناتمام» نوشتهٔ محمد محمدعلی و «شام کریسمس؛ خورش قیمه‌بادنجان» نوشتهٔ نوشا وحیدی، یکشنبه‌شب هجدهم ژوئن ۲۰۲۳ در سالن اینلت تیاتر واقع در شهر پورت مودی برگزار شد. گزارش ویدیویی این برنامه…

بیشتر بخوانید

گزارشی از «کارگاه داستان‌نویسی ونکوور» با حضور میهمان ویژه، خسرو دوامی، نویسندهٔ ساکن آمریکا

گزارشی از «کارگاه داستان‌نویسی ونکوور» با حضور میهمان ویژه، خسرو دوامی، نویسندهٔ ساکن آمریکا

کامران قوامی – ونکوور در تاریخ نهم نوامبر۲۰۲۱، کارگاه هفتگی داستان‌نویسی تحت نظر استاد محمد محمدعلی، نویسندهٔ ساکن ونکوور، پذیرای مهمان ویژه‌ای از آمریکا‌ بود؛ خسرو دوامی، نویسندهٔ ساکن کالیفرنیای جنوبی. در این جلسه به بررسی دو داستان کوتاه از ایشان پرداخته شد. داستان «کلوپ بیلیارد آرزو» و همچنین داستان «رودخانهٔ تمبی». متأسفانه به‌دلیل بلندی داستان «کلوپ بیلیارد آرزو» و محدودیت جا، امکان چاپ آن در نشریه نبود، هرچند، علاقه‌مندان می‌توانند آن را در وبسایت…

بیشتر بخوانید

رودخانهٔ تمبى‌ داستان کوتاهی از خسرو دوامی

رودخانهٔ تمبى‌ داستان کوتاهی از خسرو دوامی

خسرو دوامی – آمریکا من که براى‌ شما نوشته بودم. اول مرا ببخشید، بعد به ‏دیدارم بیایید. کسى‌ که نمى‌‌بخشد، فراموش هم نمى‌‌کند. و من دیگر شکى‌ ندارم که فراموشى‌ پایان همهٔ رنج‏‌هاست. شما هم ماجرا را آن‌‏طور شنیده‌‏اید که دیگران خواسته‌‏اند. جریانى‌ مبهم و پُرتأویل، مثل واقعهٔ خانهٔ مسجدسلیمان و اعترافات مطرب شوشترى‌، و یا همین روایت مربوط به رودخانهٔ تمبى‌ و برکهٔ خون‌‏آلود و ماهى‌هاى‌ تکه‌تکه‌شدهٔ روى‌ آب که اتفاقى‌ محال است. قبلاً…

بیشتر بخوانید

کلوپ بیلیارد آرزو – داستانی از خسرو دوامی

کلوپ بیلیارد آرزو – داستانی از خسرو دوامی

خسرو دوامی – آمریکا ما هفت نفر بودیم که با هم از ایران فرار کردیم. من بودم و رفیقم قدرت و پسر دوساله‌اش ارانی، مسعود خان بود و حسین ترابی، فریدون محرابی و همسرش نیلوفر. بین ما، قدرت چپی بود، اما من از سیاست می‌ترسیدم و دلم می‌خواست نویسنده شوم. مسعود خان می‌گفت افسر فراری نیروی هوایی بوده. حسین ترابی طرفدار سلطنت بود؛ خود را تاجر فرش معرفی می‌کرد و نوازندهٔ ویولون در ارکستر گل‌های…

بیشتر بخوانید