داستانهایی بر مبنای واقعیت از انسانهایی که تنها به رفتن فکر میکنند آرام روانشاد – ایران داستان زندگی کسانی که قصد مهاجرت دارند، شبیه فیلمهایی است که در هر سکانس آن رخداد غیرمنتظرهای اتفاق میافتد. چیزی که منتظرش نیستی و ناگهان تو را غافلگیر میکند. مثل بازیهای کامپیوتری که باید از مراحل سخت عبور کنی تا بتوانی برنده شوی. مهاجرت همان الگوی سفر قهرمان در سینمای کلاسیک است که قهرمانان داستان باید سختترین مراحل را پشت…
بیشتر بخوانیدمهاجرت
پروژهٔ اجتماعی (۴۱) – رنگ سبز اعتمادبهنفس
مژده مواجی – آلمان وارد محل کارمان که شد، اول مایع ضدعفونیکننده را به دستهایش مالید و بعد در اتاق کارم روی صندلی آنطرف میز روبرویم نشست. مثل همیشه بلوز گشادی را روی شلوارش انداخته بود و روسری سفیدی به سر داشت. پرسیدم: – نوشیدنی گرم میخوری یا سرد؟ – قبل از آمدن با صبحانه قهوه نوشیدهام. متشکرم. – حتماً مثل همیشه بخش جداییناپذیر صبحانهات، مخلوط زعتر و روغن زیتون بود که روی نان مالیدی؟…
بیشتر بخوانیدسلسله داستانهای مهاجرت به کانادا – بررسی پروندهٔ ویزای تحصیلی با ربات
دکتر امیرحسین توفیق – ونکوور امیر زمانی که وارد فرودگاه استانبول شد، با شبکهٔ اینترنت فرودگاه ارتباط برقرار کرد و همانطور که بهسمت گیشهٔ کنترل پاسپورت قدم میزد، ایمیلش را هم کنترل کرد. بهمحض وصلشدن به اینترنت، متوجه شد که ایمیلی از طرف سفارت کانادا برایش ارسال شده است. پس از ممهورشدن پاسپورتش به مهر ورود به ترکیه، ایمیل مربوطه را باز کرد و نامهٔ ضمیمهاش را خواند. پس از چند دقیقه، به دوستش که با…
بیشتر بخوانیدپروژهٔ اجتماعی (۴۰) – تردید در کودکآزاری
مژده مواجی – آلمان خودش هم نمیدانست که ایرانی است یا افغان. از مادر و پدری افغان در ایران بهدنیا آمده بود. افغانستان که میرفت و کارش به ادارهجات میافتاد، به او مانند ایرانی نگاه میکردند و در ایران مانند افغان. میخواستم برایش رزومه بنویسم. از او راجع به مقطع تحصیلیاش در مدرسه پرسیدم. موهای قهوهای نیمهبلندش را که تا پایین شانههایش میرسید، کنار زد. چهرۀ گرد و سبزهرویش بیشتر نمایان شد. گفت: – دوازدهساله بودم…
بیشتر بخوانیددر جستوجوی بهشت – کاش آدمی میتوانست زخمهایش را جا بگذارد
داستانهایی بر مبنای واقعیت از انسانهایی که تنها به رفتن فکر میکنند آرام روانشاد – ایران ایام تعطیلات است و فعلاً خبری از مسافران بهشت نیست. بعضی روزها میروم آژانس. اما دفتر مهاجرتی تا پانزدهم فروردین ماه بسته است. وقتی درِ بستهاش را میبینم، یک جورهایی دلم میگیرد. دلم تنگ میشود برای قصههایشان. گاهی شبها قبل از خواب به خیلی از آنها فکر میکنم. به زنی که دلش میخواست برود و آواز بخواند. از خودم میپرسم:…
بیشتر بخوانیدبرنامهٔ مهاجرتی استارتآپ ویزا
دکتر امیرحسین توفیق – ونکوور یکی از چندین ده برنامهٔ مهاجرت به کانادا، برنامهٔ استارتآپ ویزا است. برنامهای که این روزها علاقهمندان بسیار زیادی پیدا کرده است. در مورد این برنامهٔ مهاجرتی در ابتدا، به مواردی که میبایستی متقاضیان با آن آشنا باشند و پس از آن، بهدلایل علاقهمندی متقاضیان به این برنامه، اشاره میشود. استارتآپ ویزا برنامهای است که چندین سال پیش معرفی شد و در چند سال اول خیلی موفق نبود، ولی بهمرور و…
بیشتر بخوانیدپروژهٔ اجتماعی (۳۹) – کلنجار با اعتقادات مذهبی
مژده مواجی – آلمان تصاویر متعددی با موضوع استرس و بحران را که بهصورت کارت بودند، روی موکت خاکستری کف دفتر کار چیدم. به او گفتم: – کدامیک از این تصاویر جلب توجهات میکند؟ نگاهی به آنها انداخت. روی تصویری که سیم خاردار بود، درنگ کرد. پرسیدم: – به چه فکر میکنی؟ – به گذر از مرزها، به فرار از جنگ در سوریه. جنگ، جنگ، جنگ… صحبت از جنگ که میشود، زبانمان بند میآید. آنقدر دردناک…
بیشتر بخوانیددر جستوجوی بهشت – اکنونِ جاودانه
داستانهایی بر مبنای واقعیت از انسانهایی که تنها به رفتن فکر میکنند آرام روانشاد – ایران نزدیک سال نو است، اما اگر بخواهم صادق باشم چندان خبری از حالوهوای عید نیست. لباسفروشیها و کفشفروشیها که همیشه دم عید جای سوزنانداختن نداشتند، تقریباً خالیاند. تعجبی هم ندارد. یعنی انتظارش میرفت. یک سال و اندی گذشته و کرونا همچنان میتازد و میتاراند. امسال هم که نوع جهشیافته و ماندگارتر ویروس انگلیسی مردم را نگران کرده است. هر جایی…
بیشتر بخوانیدتأثیر تغییرات قوانینِ وزارت مهاجرت، پناهندگان و شهروندی کانادا در سالگرد همهگیری کرونا
دکتر امیرحسین توفیق – ونکوور یکسال از ورود کرونا، این مهمان ناخوانده، گذشته است و همگان تغییر قوانین را در طول این مدت شاهد بودهاند. تغییراتی که روزانه انجام میشد. با ورود کرونا، همهٔ فعالیتهای وزارت مهاجرت، پناهندگان و شهروندی بههمراه آژانس خدمات مرزی کانادا بهحالت تعلیق درآمد. بهمرور و روزانه، بخشنامههایی صادر میشد تا بهتدریج و صد البته بسیار کند، شرایط بهحالت قبلی بازگردد. اگرچه کانادا برای بیش از ده برابر جمعیت خود واکسن پیشخرید…
بیشتر بخوانیدپروژهٔ اجتماعی (۳۸) – گسستن بندها
مژده مواجی – آلمان به لباسی که به تن داشت، نگاهی انداختم و با تحسین گفتم: – چه لباس خوشرنگی به تن دارید. انگار که رنگ صورتی و کرم را قاطی کرده باشند. حرفم به دلش نشست: – خودم آن را دوختهام. سالها خیاطی کرده بود و در این کار سررشته داشت. میخواستم با او در مورد «موفقیت» صحبت کنم. اینکه در زندگی چه چیزهایی را بهعنوان «موفقیت» میبیند. آبِ جوش را برایش در فنجان ریختم…
بیشتر بخوانید