پروژهٔ اجتماعی (۴۲) – ردِ پای حوصله و تشویق

مژده مواجی – آلمان

با ورودش در کوچینگ شغلی، تردید داشتیم که آیا او می‌تواند با سطح زبان آلمانی‌اش ارتباط کلامی با همکار آلمانی‌ام، گودرون، برقرار کند. هنگامی که افکارمان با این موضوع دست‌وپنجه نرم می‌کرد، قرار شد که همکار مراکشی‌ام در مواقع ضروری به کمک مُراجع سوری بیاید و مفاهیم را برایش توضیح دهد. 

در اتاق کار روبروی مانیتور نشسته بودم و کارهای نوشتنی اداری را انجام می‌دادم. مُراجعم در واتس‌اپ پیام گذاشته بود که مریض‌احوال است و معذرت خواسته بود که نمی‌تواند در جلسهٔ کوچینگ شغلی شرکت کند. 

گودرون با مُراجعش وارد اتاق شدند. با آن‌ها سلام و احوالپرسی کردم. ترجیح می‌دادم که در اتاق کار بمانم و کارهای نیمه‌تمام نوشتنی‌ام را به‌پایان برسانم. رو به آن‌ها کردم و گفتم:
– مشکلی نیست که در اتاق کنار شما باشم؟

همکارم با لبخند رو به مُراجعش کرد:
– هر چه شما بگویید. 

مُراجع که روی صندلی نشسته بود، هیچ نارضایتی‌ای در چشمان سبزرنگش دیده نمی‌شد. با تبسمی که بر تمام چهرۀ گردِ بیرون‌زده از روسری سفت‌ومحکمش نقش بسته بود، حضورم را تأیید کرد. همکارم پیشنهاد داد:
– حالا که اینجایی، پس شما دو نفر می‌توانید نقش کارفرما و متقاضی کار را تمرین کنید. 

مدتی بود که همکارم با مُراجعش روی این کار تمرین می‌کرد تا برای شغل نظافت‌چی وارد بازار کار شود. بدم نمی‌آمد که نتیجۀ کارشان را ببینم.
– پس شروع می‌کنیم به نقش‌‌بازی‌کردن‌. 

با حالتی کارفرماگونه به او گفتم:
– متشکرم که شما درخواست کار در ادارۀ ما را کردید. از خودتان بگویید.

با اعتمادبه‌نفس سرش را بالا گرفت، به چشم‌هایم نگاه کرد و شمرده‌شمرده خودش را معرفی کرد و ادامه داد:
– من علاقه دارم که در ادارۀ شما به‌عنوان نظافتچی کار کنم. در این کار تجربه دارم. همسرم نیز نظافتچی است. 

– از خانواده‌تان بگویید. 

– دو تا پسر بزرگ دارم. یکی هنوز به مدرسه می‌رود و به‌زودی آن را تمام می‌کند و می‌خواهد دورهٔ تخصصی سه‌ساله ببیند. پسر بزرگ‌ترم دارد دورۀ تخصصی سه‌سالهٔ کامپیوتر را می‌گذراند. 

در گفتگو با او انگیزۀ کارکردن به‌وضوح پیدا بود. پسرهای او را تحسین کردم و گفتم:
– کارکردن در چه ساعاتی برایتان مناسب است؟ صبح زود یا بعدازظهر دیروقت؟ زمانی که اداره خلوت است و کسی نیست که مزاحم کارتان شود، بهترین زمان برای کار شماست.

– ترجیح می‌دهم که بعدازظهر بیایم. صبح‌ زود اتوبوس کمتر در این مسیر حرکت می‌کند. در ضمن به خانواده نیز رسیدگی می‌کنم تا همه آمادۀ رفتن به سر کار و درس بشوند.

بروشوری سه‌تا را که در دست داشت به من داد. آن را باز کردم. بروشور در واقع رزومه‌اش بود که همکارم برایش درست کرده بود تا پخش کند. ایده‌ای برای سریع‌تر کارپیداکردن. توانایی‌های برجستۀ او در رزومه ذکر شده بود. مورد اعتماد، منظم، وقت‌شناس، خوش‌برخورد. 

مصاحبه و بروشور سه‌تا، حاصل کوچینگ شغلی را نشان می‌دادند. بازتابی از ردِ پای حوصله و تشویق.

ارسال دیدگاه