در جست‌و‌جوی بهشت – در سودای بی‌وطن بودن

در جست‌و‌جوی بهشت – در سودای بی‌وطن بودن

داستان‌هایی بر مبنای واقعیت از انسان‌هایی که تنها به رفتن فکر می‌کنند آرام روانشاد – ایران تلفنش را با تغیر جواب می‌دهد: «مامان، چقدر تلفن می‌زنی؟ تازه از دفتر آمدم بیرون. صبر کن برسم خانه، برایت تعریف می‌کنم. مامان، وقتی رفتم چکار می‌کنی؟ توی کانادا هم می‌خواهی ساعتی یک‌بار تلفن بزنی؟» یاد خودم می‌افتم. چقدر روی جملۀ «کجایی؟» حساس بودم. سال‌هایی که خیلی جوان‌تر بودم. ده سال پیش. چقدر با مادرم مرافعه راه می‌انداختم که مدام…

بیشتر بخوانید

در جست‌و‌جوی بهشت – تنها صداست که می‌ماند

در جست‌و‌جوی بهشت – تنها صداست که می‌ماند

داستان‌هایی بر مبنای واقعیت از انسان‌هایی که تنها به رفتن فکر می‌کنند آرام روانشاد – ایران می‌گوید: «ضبطت را خاموش کن. خودم یک دهن برایت بخوانم کیف کنی. من خوانندهٔ حرفه‌ای‌ام که از بخت بد اینجا به دنیا آمده‌ام. دوست داری چه برایت بخوانم؟ مرد و زن ندارد. من هم پاپ می‌خوانم، هم سنتی. بخواهی، برایت چهچهه هم می‌زنم. حالا آهنگ انتخاب کن.» و غش‌غش می‌خندد. ضبط را خاموش می‌کنم و می‌گویم آهنگ دوپنجرهٔ گوگوش را…

بیشتر بخوانید

در جست‌و‌جوی بهشت – آخرین نفر چراغ را خاموش کند

در جست‌و‌جوی بهشت – آخرین نفر چراغ را خاموش کند

داستان‌هایی بر مبنای واقعیت از انسان‌هایی که تنها به رفتن فکر می‌کنند آرام روانشاد – ایران سی و چند ساله به‌نظر می‌رسد. از آن آدم‌هایی که حس خوبی به آدم می‌دهند یا به اصطلاح انرژی‌شان مثبت است. می‌گوید: «می‌دانید من یک‌‌بار رفته‌ام، پنج سال آنجا سرگردان بودم. برگشتم. حالا می‌خواهم دوباره بروم!» جواب می‌دهم: «خب چرا برگشتید؟ حالا چرا می‌خواهید دوباره بروید؟» می‌گوید: «راه درستی را انتخاب نکردم. داستانم مفصل است. دوست داری بشنوی؟» جواب می‌دهم:…

بیشتر بخوانید

در جست‌و‌جوی بهشت – قصۀ نازنین و رضا؛ رفتن یا نرفتن، مسئله این است…

در جست‌و‌جوی بهشت – قصۀ نازنین و رضا؛ رفتن یا نرفتن، مسئله این است…

داستان‌هایی بر مبنای واقعیت از انسان‌هایی که تنها به رفتن فکر می‌کنند آرام روانشاد – ایران زن به مرد گفت: «شرطمان روز اول این نبود، رضا. تو روز اول حرفی از رفتن نزدی. اگر می‌گفتی… » مرد جواب داد: «آدم‌ها تغییر می‌کنند، نازنین. خیلی چیزها عوض می‌شود. پنج سال پیش که ما ازدواج کردیم، اوضاع این‌طور نبود. امید داشتیم به اصلاحات. به برجام. حالا ببین چه شد. این، آن زندگی‌ای بود که ما می‌خواستیم؟ حتی یک…

بیشتر بخوانید

در جست‌و‌جوی بهشت – قصهٔ ساسان؛ عاشقی‌ کردن یا ماندن؟

در جست‌و‌جوی بهشت – قصهٔ ساسان؛ عاشقی‌ کردن یا ماندن؟

داستان‌هایی بر مبنای واقعیت از انسان‌هایی که تنها به رفتن فکر می‌کنند آرام روانشاد – ایران می‌گوید: «زندگی بازی‌های عجیبی دارد. نه؟» این را همه می‌دانند. جواب می‌دهم: «و غیرمنتظره» به‌نظرم وجه غیرمنتظره بودنش بر عجیب بودنش می‌چربد. مثلاً من تا چند ماه پیش اصلاً روزهایی را که امروز داشتم، پیش‌بینی نمی‌کردم. آنچه در خیالم مجسم می‌کردم، صد سال نوری با آنچه امروز هستم فاصله دارد. می‌گوید: «این فضاهای مجازی یک چیزهای خوبی دارد و یک…

بیشتر بخوانید

در جست‌و‌جوی بهشت – سودابه در آتش

در جست‌و‌جوی بهشت – سودابه در آتش

داستان‌هایی بر مبنای واقعیت از انسان‌هایی که تنها به رفتن فکر می‌کنند آرام روانشاد – ایران خیلی زیباست. موهای مجعد و سیاهی دارد، با چشم‌های سبز تیره. چهره‌اش دخترانه است. اما ظاهرش پسرانه. می‌گوید: «خیلی بد است. اینجا هیچ‌کس اقلیت‌های جنسی را آدم حساب نمی‌کند. انگار مرض لاعلاجی داریم. می‌دانید، من یک بار سعی کردم خودم را به سوئد برسانم، اما موفق نشدم. حالا دوباره دارم اقدام می‌کنم. دفعۀ قبل دل زدم به دریا. راستی خودم…

بیشتر بخوانید

در جست‌و‌جوی بهشت – شاهزادۀ موطلایی

در جست‌و‌جوی بهشت – شاهزادۀ موطلایی

داستان‌هایی بر مبنای واقعیت از انسان‌هایی که تنها به رفتن فکر می‌کنند آرام روانشاد – ایران جلو می‌نشیند. کیفم روی صندلی جلو است. قبل از نشستن آن را برمی‌دارد و روی صندلی عقب می‌اندازد. توی ذوقم می‌خورد. اما یک «ببخشید» چاشنی‌اش می‌کند، من هم چیزی نمی‌گویم. آینه‌ای از توی کیفش در می‌آورد و خودش را نگاه می‌کند. ماتیکش را تجدید می‌کند: «باید بروم مرکز شهر.» رو به من می‌کند‌ و می‌پرسد: «شما روی این دفتر شناخت…

بیشتر بخوانید

در جست‌و‌جوی بهشت – نیویورک، دوستت دارم (داستان رها)

در جست‌و‌جوی بهشت – نیویورک، دوستت دارم (داستان رها)

داستان‌هایی بر مبنای واقعیت از انسان‌هایی که تنها به رفتن فکر می‌کنند آرام روانشاد – ایران از جلوی در خانه سوارش کردم. تا سوار شد با هیجان گفت: « وااای چقدر عالی. اصلاً فکر نمی‌کردم رانندۀ زن بیاید. فکر کردم زن‌ها فقط در آژانس مخصوص بانوان کار می‌کنند.» خندیدم و جواب دادم: «زن‌ها این ‌روزها همه‌جا کار می‌کنند.» خندید و گفت: «همین است. خوشم می‌آید. ما کم نمی‌آوریم. اصلاً این زنانه مردانه کردنِ همه‌چیز بی‌معناست….

بیشتر بخوانید

در جست‌و‌جوی بهشت – همه‌چیز از آن روز بازداشت شروع شد (داستان حمید و نگار)

در جست‌و‌جوی بهشت – همه‌چیز از آن روز بازداشت شروع شد (داستان حمید و نگار)

داستان‌هایی بر مبنای واقعیت از انسان‌هایی که تنها به رفتن فکر می‌کنند آرام روانشاد – ایران اول مرد سوار می‌شود و بعد زن. زن در را محکم به هم می‌کوبد. تا می‌خواهم اعتراض کنم، مرد عذرخواهی می‌کند. اما این کافی نیست. ماشین را خاموش می‌کنم. به‌طرف آن‌ها برمی‌گردم. مرد جوان‌تر از زن است. زن سرش را به‌سمت دیگری گرفته و به من نگاه نمی‌کند. می‌خواهم بگویم پیاده شوید، من شما را جایی نمی‌برم، اما یک…

بیشتر بخوانید

فرزانگی وجودی رمان

فرزانگی وجودی رمان

سه اثر بزرگ: صد سال تنهاییِ گابریل گارسیا مارکز، آخرین آهِ مغربیِ سلمان رشدی، و ابلهِ داستایوفسکی، میلان کوندرا برگردان: مریم رئیس‌دانا – آمریکا سه مضمون: تولید مثل، جمعیت و خنده از خلال این سه نمونه، میلان کوندرا، در سه مقالهٔ قدیمی و منتشرنشدهٔ خود، چیزی را بیان می‌کند که خودش آن را فرزانگی یا هوشیاری وجودی رمان می‌نامد. مقاله اول، رمان و تولید مثل «صد سال تنهایی» گابریل گارسیا مارکز، نوعی پیروزی رمان است. با…

بیشتر بخوانید
1 12 13 14 15 16 19