مژده مواجی – آلمان تا وارد محل کار شدم، صدایم زد که اول به دفتر مرکزی مراجعه کنم. وارد که شدم، گفت: – برایت سورپرایز داریم. لبخندی زدم و گفتم: – چه خوب! امروزشروع کارم با سورپرایز است. در حالیکه تقویمی دیواری را که با روبانی آلبالوییرنگ تزئین شده بود به دستم میداد، گفت: – این تقویم از طرف بچههای پناهجوست. دیدن تقویم احساس خیلی خوبی به من داد و آنچنان ذوق کردم که گفت: –…
بیشتر بخوانیدهنر و ادبیات
دنیای من و آدم کوچولوها – او دختر من هم هست!
رژیا پرهام – تورنتو امروز صبح دخترکی که پدر و مادرش از هم جدا شدهاند، همراه مادرش به مهدکودک آمد. مادر منتظر شد تا دخترک برود داخل، بعد خیلی آرام تعریف کرد که دیشب با پدر دخترک مشکل داشته و تلفنی صحبت کردهاند، دخترک بیدار بوده و توی تختخوابش، ولی او مطمئن نیست صدای صحبت آنها را شنیده باشد. معذرت خواست و گفت اگر امروز دخترک بداخلاق بود، بههمین دلیل است. مادر رفت و چند ساعت…
بیشتر بخوانیداشعاری از: فرناز جعفرزادگان با ترجمهٔ انگلیسی آنها توسط بونا الخاص، فرزند هانیبال الخاص
اشعاری از: فرناز جعفرزادگان – ایران برگردان به انگلیسی: بونا الخاص*، فرزند هانیبال الخاص ۱ ما امضاییم خط میخوریم در خود گاهی امضا طناب داری میشود که سرنوشت را در خود خفه میکند 1 We are signatures We have lines drawn within us At times a signature Becomes a noose That strangles Our fate Within us ۲ میخت را به کدام کفش میکوبی سالهاست پاهایم را میان انبوه رد پاها جا گذاشتهام 2…
بیشتر بخوانیددر جستوجوی بهشت – و ما دوره میکنیم شب و روز را… مرثیهای برای ۱۷۶ جانِ پاک
داستانهایی بر مبنای واقعیت از انسانهایی که تنها به رفتن فکر میکنند آرام روانشاد – ایران خودروی خانوادهها و بستگان جانباختگان یکی پس از دیگری مقابل در پزشکی قانونی توقف میکند و زنان و مردان با حالتی مضطرب و پریشان از خودرو پیاده میشوند و بهدنبال در ورودی میگردند. اغلب آنها با وجود انتشار اسامی کشتهشدگان این حادثه، امیدوارند اسم عزیزشان در میان جانباختگان نباشد. از نگهبانی این سازمان که فهرست ۱۷۶ نفری را روی…
بیشتر بخوانیدمعرفی فیلم – مینی سریال چرنوبیل
نویسنده: کریگ مازن کارگردان: یوهان رنک محصول شبکهٔ HBO سال ۲۰۱۹ آرام روانشاد – ایران این روزها و بهدنبال سقوط فاجعهبار هواپیمای مسافربری شرکت هواپیمایی اوکراین در تهران با دو موشک پدافند هوایی نزدیک فرودگاه و انکار دلیل حادثه در چند روز اول، در شبکههای اجتماعی دیالوگهایی از مینی سریال پرطرفدار چرنوبیل توسط کاربران به اشتراک گذاشته میشد و حتی هنوز هم با گذشت زمان نسبتاً زیادی از پذیرش مسئولیت سرنگونی هواپیما توسط سپاه پاسداران، این…
بیشتر بخوانیدسوگواریِ واژگان؛ تبلور ادبیات فاخر فارسی در دلنوشتههای مرثیه بر جانباختگان پرواز ۷۵۲
اردلان سرشار – ونکوور زار و افسرده چنین گفت عقاب که: مرا عمر، حبابی است بر آب راست است این که مرا تیز پر است لیک پرواز زمــان تیزتــر است۱ زبان مادری ما، زبان فارسی۲، گستردگی زیادی در پهنهٔ گیتی ندارد. تنها قریب به ۱۱۰ میلیون نفر در سراسر جهان به این زبان صحبت میکنند، چیزی در حدود جمعیت یک کشور. زبانی با فرهنگ لغاتی بهمراتب کوچکتر از زبانهای پرکاربرد جهان، نظیر فرانسه، انگلیسی یا…
بیشتر بخوانیدبرگزاری کنسرت خیریه برای اهدای بورس تحصیلی به یاد قربانیان سقوط پرواز ۷۵۲
امین ثامنی – ونکوور حادثهٔ تلخ سقوط پرواز ۷۵۲ تهران به مقصد کییف درد بزرگی بر قلب همهٔ ما به جای گذاشت. دردی که بهراحتی التیام نخواهد یافت و خاطرهٔ تلخ آن تا مدتها در یادها باقی خواهد ماند. این حقیقت که اکثر مسافران این پرواز از هموطنان نخبه و تحصیلکرده با آیندهای درخشان بودند، عمق این فاجعه را بیشتر میکند. برای گرامیداشت یاد این عزیزان، سازمان غیرانتفاعی MusicGives بههمراه گروه موسیقی مشرق دو کنسرت…
بیشتر بخوانیددنیای من و آدم کوچولوها – دخترکی مهربان و متفاوت
رژیا پرهام – تورنتو دخترک با بقیه فرق دارد. هر جا همه داد میزنند «من اول! من اول!» او فقط نگاه میکند و نظر میدهد که کدامیک از دوستانش اول باشند. نه حرص میزند و نه دادوبیداد میکند. نه پا روی مورچهها میگذارد، چون آنها روی پاهایش میروند و نه دلش میخواهد دوستانش این کار را انجام بدهند. وقتی دوستانش از سفر دیزنی میگویند، میگوید: «وای، تو چه خوششانسی که دیزنی بودی…» نمیگوید: «منم میخوام دیزنی…
بیشتر بخوانیدتنی که از دستان فریدا آفریده شد – نگاهی به شعری از راضیه حیدری
یداله شهرجو* – ایران نه قلب بودی نه چشم و نه دهان تنی که از دستان فریدا آفریده شد و رگهایم را در رنگ روغن غلطاند این بوم را بردار و سفیدیاش را بریز در موهایم جیغی پیراهنم را بنفش میکشد و درزهای پارهشده را میکاود در انگشتانم ستونم شکسته است در فقرات میخ میکوبدم مدام در ایستادهای از تو و خیانت میریزد در کپلهای لاغر و پراکنده در بوم خشکیدهام در زمخت پوست و ترشح…
بیشتر بخوانیدپروژهٔ اجتماعی (۹) – کودکیِ گمشده
مژده مواجی – آلمان خودش و همسرش وارد اتاق کار شدند. پالتو پوشیده بود و چهرهٔ گردش در میان روسری ضخیمی جا گرفته بود. ازچشمهای قهوهای بادامیاش حدس زدم که افغان باشد. شروع کردم به سلام و احوالپرسی و معرفی خودم به زبان فارسی. بعد پرسیدم: – چطور میتوانم به شما کمک کنم؟ هر دو از سر ذوق لبخندی زدند. بالاخره یک نفر همزبانشان پیدا شده بود. با لبخندش چالی به گونههایش نشست. با زبان دری…
بیشتر بخوانید