مژده مواجی – آلمان مدتها بود که از او خبری نداشتم. در واقع از وقتی که فرزند سومش به دنیا آمده بود، بیشتر سرگرم بچهداری بود. روی موبایل کارم پیامکش را دیدم که فقط نوشته بود «سلام. کِی میتوانم با شما صحبت کنم؟» به او زنگ زدم. صدایی پر از اضطراب داشت: – منتظر تلفنتان بودم. به فریادم برسید. دربهدر دنبال شما میگشتم. حالم اصلاً خوب نیست. نگرانیام در مورد پسر سه سالهام است. به…
بیشتر بخوانیدهنر و ادبیات
معرفی فیلم و سریال: دفاع از جیکوب – Defending Jacob
آرام روانشاد – ایران «دفاع از جیکوب» مینیسریالی اینترنتی در سبک جنایی درام است که به تهیهکنندگی اپل تیوی پلاس و بر اساس رمانی با همین نام نوشتهٔ ویلیام لاندی ساخته شده است. خالق این مجموعه مارک بامبک و کارگردانی آن بر عهدهٔ مورتن تیلدام بوده است. داستان از این قرار است که اندی باربر (با بازی کریس ایوانز) دستیار قابل احترام بازپرس بخش قضایی شهر نیوتن در ایالت ماساچوست است. اتفاق هولناکی در این شهر میافتد که همهچیز را بههم میریزد. این شهر بهواسطهٔ کشته شدن…
بیشتر بخوانیددنیای من و آدم کوچولوها – دردناک ولی چالشبرانگیز
رژیا پرهام – تورنتو امروز دخترک مهدکودکم (همان که مدیر است و خیلی باهوش) دیرتر از معمول آمد و وقتی مشغول بازی شد، مادرش توضیح داد که دیروز به دیدن دوستی رفتهاند؛ خانمی نسبتاً جوان که مادر دوست صمیمی دخترک هم است و با بیماری سرطان درگیر است. اینکه قبل از رفتن اطلاعاتی به دخترک داده شده و مادر دوستش هم به او حرفهایی زده، ولی ممکن است سؤالات بیشتری هم داشته باشد و از من…
بیشتر بخوانیدرباعیهایی از ایرج زبردست، شاعر ساکن شیراز
ایرج زبردست – ایران سه رباعی به یاد نیما همراه با یادداشتی از شاپور جورکش به راه و ماه، نیمایوشیج. وَ برای ماه ریخته بر سنگ، شاپور جورکش ۱ از قامت واژه، طرح فردا انداخت پیراهن کهنه را به دریا انداخت هر پنجرهای گوش به افسانه سپرد هر کوه مرا به یاد نیما انداخت ۲ ای مردم شهر، عطر هوش آوردم کوه کلمات را به دوش آوردم تا بار دگر پنجرهای باز شود یک تکّه…
بیشتر بخوانیدپروژهٔ اجتماعی (۲۳) – در زنجیر فرهنگ
مژده مواجی – آلمان روبروی همکارم نشسته است و دارد از زندگیاش تعریف میکند. گاهی به آلمانی صحبت میکند و گاهی به عربی. آنقدر سردرگم است که در واقع از همکارم میخواهد تا برای زندگی او برنامهریزی کند. زنی زیباست. قدبلند و اندامی ورزیده دارد. موهای سیاه صاف بلندش را پشت سرش بسته است. – حدود یک سال است که از همسرم جدا شدهام و به خانهٔ والدینم برگشتهام. همکارم با تعجب میپرسد: – زن سیسالهٔ…
بیشتر بخوانیددر جستوجوی بهشت – همهچیز آنجا فرق دارد
داستانهایی بر مبنای واقعیت از انسانهایی که تنها به رفتن فکر میکنند آرام روانشاد – ایران از آن هیکلهای بهقول معروف ورزشکاری دارد. رگهای بازوهایش از فرط درشتی ماهیچهها بیرون زدهاند. سوار ماشین میشود. اجازه میگیرد که سیگاری دود کند. تعجب میکنم که سیگار میکشد، چون از ظاهرش پیداست که ورزشکار حرفهای است. انگار میفهمد و میگوید: «اعصاب برای آدم نمیماند. کارم شده فقط فکر کردن و سیگار دود کردن. آنوقت میگویند چرا جوانها معتاد میشوند….
بیشتر بخوانیدکانال آموزشی «خانم خورشید»، ترانههای کودکانهٔ فارسی برگرفته از انگلیسی
از زبان ندا اسکندری یکی از پایهگذاران این کانال ندا اسکندری – ونکوور چند سال پیش، وقتی پسر اولم به دنیا آمد، مثل خیلی از پدر و مادرهای خارج از کشور دغدغهٔ یادگیری زبان فارسی را برایش داشتم. بههمین خاطر با همسرم تصمیم گرفتیم که با او فقط فارسی حرف بزنیم. ولی باز هم مطمئن بودیم که با شعرها و کتابهای انگلیسی بیشتر ارتباط برقرار خواهد کرد. دلیلش هم واضح بود، قرار بود روزی هشت…
بیشتر بخوانیدپروژهٔ اجتماعی (۲۲) – سه خبر خوب و یک خبر ناخوشایند در یک هفته
مژده مواجی – آلمان به دفتر کار وارد شدم و موبایل کارم را روشن کردم. از دو نفر پیام داشتم. اول به پیامی نگاه کردم که میدانستم بهاحتمال زیاد چنگی به دل نمیزند. با دیدنش حالم گرفت؛ دوباره در نقطه شروع بودیم. انگارنهانگار که من و همکارم روزهای قبل ساعتها با او به آلمانی و عربی در مورد گذراندن دورهٔ سهسالهٔ فنی تخصصی صحبت و راهنمایی کرده بودیم. تمام درخواست و مدارک را برایش آماده کرده…
بیشتر بخوانیددنیای من و آدم کوچولوها – احساس ناب
رژیا پرهام – تورنتو دوستی میگفت عشق فقط یک تعریف دارد، احساس ناب مادر و پدر به فرزند؛ ولی خیلیها خودخواهی یا بهنوعی در نظر گرفتن منافع احساسی خود که «من از تو، تو رو میخوام» که «مال من» باشی، با همهٔ تعاریف «مال من» بودن را عشق میدانند، که نیست… میگفت عشقِ پدر و مادر به فرزند یعنی من باشم یا نه، تو تندرست، شاد، در امنیت و موفق باش، من هم همهٔ تلاشم…
بیشتر بخوانیددر جستوجوی بهشت – توقع مادرانه
داستانهایی بر مبنای واقعیت از انسانهایی که تنها به رفتن فکر میکنند آرام روانشاد – ایران اول زن سوار میشود و بعد پسر جوان. زن در را محکم به هم میکوبد. تا میخواهم اعتراض کنم، پسر جوان عذرخواهی میکند و خطاب به زن میگوید: – مامان به خودت مسلط باش. – نمیخواهد به من بگویی چکار کنم. میخواهی بیا، میخواهی نیا و برو به پدربزرگ و مادربزرگت بچسب. – مامان، آنها پدر و مادر تو هستند….
بیشتر بخوانید