نیکی فتاحی – ونکوور کتاب «پان»، نوشتهٔ کنوت هامسون (برندهٔ جایزه نوبل سال ۱۹۲۰)، برای اولین بار توسط حسین قوامی از زبان اصلی (نروژی) به فارسی برگردانده شده است. این کتاب را نشر زن در ونکوور، به دو صورت چاپی و الکترونیکی (ایبوک)، منتشر کرده است که نسخهٔ الکترونیکی آن بهصورت رایگان در دسترس علاقهمندان قرار گرفته و میتوان آن را از وبسایت zanpublication.com تهیه کرد. دربارهٔ نویسنده کنوت هامسون (۱۸۵۹ – ۱۹۵۲) نویسندهٔ نروژی،…
بیشتر بخوانیدهنر و ادبیات
وداع با «فرشتهصورت» سینما؛ بهمناسبت درگذشت آلن دلون
مسعود سخاییپور، LJI Reporter – ونکوور در میان بازیگران مرد اروپایی، کمتر بازیگری بهاندازهٔ آلن دلون برای چندین نسل از عاشقان سینما در سراسر دنیا شمایلی اسطورهای و اثرگذار داشت. دلون در دوران اوجش بهعنوان یک اَبَرستاره شناخته میشد که با فیلمها و روابط شخصیاش مورد توجه مداوم بود؛ فرقی نمیکرد در چه فیلمی بازی کند، او با زیبایی بیمانندش دل تماشاگران را میبُرد و نماد جذابیت فرانسوی تلقی میشد. او سبک بازیگری اروپایی متمایزی…
بیشتر بخوانیدپنج معرفی لاغر!
عاطفه اسدی – آلمان بعضی وقتها هم که آدم میخواهد لابهلای چند کتاب قطور، به خودش استراحت بدهد یا زمانهای مردهٔ دهدقیقه، یکربعیاش را در اتوبوس و مترو و موقع انتظار، زنده کند، خواندن کتابهای لاغر خیلی میتواند مفید باشد. مثلاً لیست زیر، چند معرفی کوتاه از کتابهایی لاغر و خوشخوان است که میتوانند به این منظور، مفید باشند. ۱. سینما از نظر چند نویسنده این کتاب را انتشارات پیام در سال ۱۳۵۸ منتشر کرده است….
بیشتر بخوانیدکوچهپسکوچههای ذهن من – یک زندگی در چمدان
مژده مواجی – آلمان زن لحظهای از قدمزدن مداومش در کنار نیمکت چوبی دست برداشت و زیر لب زمزمه کرد: «چهکار کنم؟ چرا اینطوری سرم آمد؟ یکباره زندگیام از دست رفت و هیچ سقفی بالای سرم ندارم.» او شب قبل را روی نیمکت در پارک سپری کرده بود. با بارش باران کیسهخواب، سه تا چمدان و ساکش را به زیر درخت بلوط انبوهی کشانده بود. کلۀ سحر که بیدار شد، باران بند آمده بود. دوباره وسایلش…
بیشتر بخوانیدمعرفی فیلم و سریال: نایاد – Nyad
مسعود سخاییپور، LJI Reporter – ونکوور نایاد، یک فیلم درام ورزشی-بیوگرافیِ آمریکایی، محصول سال ۲۰۲۳ است. این فیلم بهکارگردانی الیزابت چای واسارِلی و جیمی چین، بر اساس خاطراتی که در سال ۲۰۱۵ از دایانا نایاد انتشار یافت، ساخته شده است. نقش دایانا نایاد را در این فیلم آنت بنینگ به عهده گرفته است و جودی فاستر نقش مکمل او را بازی میکند. اولین نمایش جهانی این فیلم در پنجاهمین جشنوارهٔ فیلم تلیوراید در ۱ سپتامبر…
بیشتر بخوانیدقسم بر خون یارانم… قسم بر مادرم ایران؛ شعری از مهدی خدابخش
مهدی خدابخش – ایران از اینجا تا همان شبهای خونآلود کردستان از اینجا تا مصلّیهای خونین در بلوچستان از اینجا، قلب تهرانی که میلرزد زمینش با↓ عروسکهای بیپروای رقصان، توی اکباتان از اینجا تا اوین از عمق مردابی که میپیچد نفیری از هیولاهای زندانبانِ در زندان به هر محبس، به هر مسلخ، به سلّاخان و جلّادان به قربانگاه و قربانی ضحّاکان بیوجدان قسم بر بارش خون از دو چشمانی که جاری شد به پای عشق…
بیشتر بخوانیدکوچهپسکوچههای ذهن من – شکار مأموران مترو
مژده مواجی – آلمان حدود ظهر بود و زن زودتر از همیشه با مترو از کار برمیگشت. قطار در یکی از ایستگاهها نگه داشت، مسافرانی بیرون رفتند و چندتایی هم وارد شدند. بعد از چند لحظه درها بسته شدند، دو مرد با لباسهای شخصی از بین مسافران واردشده با صدای بلند گفتند: «خواهش میکنیم بلیتهایتان را نشان بدهید.» و کارت شناساییشان را نشان دادند. یکی از آنها اول واگن بود و آن دیگری آخرش، که کسی…
بیشتر بخوانیدزرد و آبی – داستان کوتاهی از بنیامین عباسی
بنیامین عباسی – ترکیه زرد گفت: «تا کی میخوای به اونطرف میلهها نگاه کنی؟» آبی نوکش را به چوب وسط قفس کشید و جواب داد: «تا وقتی که بتونم راهی پیدا کنم.» – واقعاً؟ هنوز امید داری؟ بعد از اینهمه کلهکوبیدن به میلهها، بعد از اینهمه نوکزدن به در، هنوز امید داری؟ – جز امیدداشتن، کاری از دستم برنمیاد. – شاید با بچهدارشدن رویهٔ زندگیت عوض شد… – آه، شروع نکن دوباره. رویهٔ زندگی من…
بیشتر بخوانیددر کوچههای ماهوتی؛ شعری از شیدا محمدی
شیدا محمدی – آمریکا در باد گیسوان من عقربههای فشفش و افشان. در باد بزم نارنجی و گسِ خدایان در باد… تو آنجا در باغ تاریک لیلیت کت و شلوار مست و بیمن و اِی چشم شوم بیدار شو نفسهای چنبر و سوزان و اِی چشم شوم بیدار شو شیشههای گستاخ و طرار و اِی چشم شوم… و صورت من رعد و برق و کلاغ وُ چشمهای تو مگسهای وزوز و مرواریدهای سیاه من وُ…
بیشتر بخوانیدنگاهی به رویداد ادبی-هنری «ف»
رز راد – ونکوور دو سال پیش، نمایشگاه شعری بهزبان انگلیسی برگزار شد و من احساس کردم جای شعر و ادبیات فارسی در چنین نمایشگاهی خالی است. با تعدادی از هنرمندان که در ذهن داشتم مشورت کردم. من علاقهمند به نوشتن بودم و در نظر داشتم رویداد ادبی کوچکی اتفاق بیفتد. در نهایت تیمی متشکل از پنج نفر تشکیل شد؛ هنرمندانی که اتفاقاً هنرشان بیارتباط با ادبیات بهنظر میرسید. فکر کردیم شاید یک اتفاق تازه…
بیشتر بخوانید