دکتر فرشید سادات‌شریفی: دسترس‌پذیرکردن جامعه برای عده‌ای ضروری ولی برای همهٔ جامعه مفید و سودمند است

گفت‌وگو با دکتر فرشید سادات‌شریفی، پژوهشگر ادبیات و فعال در نهادهای یاری‌رسانی به افراد دارای معلولیت

سیما غفارزاده و هومن کبیری پرویزی – ونکوور

عکس کاور از حیفا ابی‌شاهین

دکتر فرشید سادات‌شریفی، برای علاقه‌مندان به ادبیات به‌ویژه در شرق کانادا، چهره‌ای شناخته‌شده‌اند. ارتباط ما با دکتر سادات‌شریفی برای نخستین‌بار بیش از یک‌سال پیش برقرار شد و ایشان در شمارهٔ ۱۶۰ رسانهٔ همیاری، در مطلبی تحت عنوان «قند شنیداریِ پارسی در جزیرهٔ لاک‌پشت» به بررسی چند پادکست شنیدنی در کانادا پرداختند که با استقبال خوب مخاطبان مواجه شد.

چندی پیش فرصتی دست داد تا برای نخستین‌بار در ونکوور از نزدیک با ایشان که برای مأموریت کاری به ونکوور آمده بودند و میهمان نشست کافه راوی شده بودند، دیداری داشته باشیم، و پس از آن به‌طور اجمالی با فعالیت‌های دیگرشان در خارج از حوزهٔ ادبیات و به‌ویژه در زمینهٔ کمک به افراد دارای معلولیت آشنا شویم. دکتر سادات‌شریفی که خودشان به‌صورت مادرزادی با معلولیت جسمی زندگی می‌کنند، حالا در نهادی که کارش کمک به افراد دارای معلولیت است، به‌صورت حرفه‌ای فعالیت می‌کنند و می‌کوشند موانع موجود بر سر راه این افراد را برای مشارکت در اجتماع از سر راهشان بردارند.

به‌مناسبت سوم دسامبر، روز جهانی افراد دارای معلولیت، گفت‌وگویی با دکتر سادات‌شریفی داشتیم تا بیشتر با ایشان و فعالیت‌هایشان هم در حوزهٔ ادبیات و هم در زمینهٔ کمک به افراد دارای معلولیت آشنا شویم و همچنین از ایشان دربارهٔ تجربهٔ زیسته‌شان به‌عنوان فردی دارای معلولیت بشنویم که توجه شما را به آن جلب می‌کنیم.

* *‌ * * *

با سلام و سپاس از وقتی که برای این گفت‌وگو گذاشتید، لطفاً برای آن دسته از خوانندگانی که کمتر شما را می‌شناسند، خودتان را معرفی کنید و بفرمایید که چرا به کانادا مهاجرت کردید، چند وقت است به اینجا آمده‌اید و در چه شهرهایی زندگی کرده‌اید؟

با درود و سپاس از فرصتی که برای این گفت‌وگو در اختیار من قرار دادید، من فرشید سادات‌شریفی هستم، متولد تیرماه ۱۳۶۳ برابر با ژوئیهٔ ۱۹۸۴. در شیراز به دنیا آمدم و با یک معلولیت جسمی مادرزادی (CP) زندگی می‌کنم. از سال ۲۰۱۵ در جست‌وجوی زندگیِ کم‌تبعیض‌تر به کانادا آمده‌ام و در شهرهای مونترآل، اتاوا و کیچنر-واترلو زندگی کرده‌ام.

بسیاری از دوستداران ادبیات به‌ویژه در شرق کانادا، با فعالیت‌های ادبی و فرهنگی شما آشنایند. حضور شما در نشست اخیر کافه راوی در ونکوور هم به آشنایی بیشتر علاقه‌مندانِ ادبیات در غرب کانادا با شما و فعالیت‌های ادبی‌تان کمک کرد، هرچند در این گفت‌وگو می‌خواهیم بر فعالیت‌های حرفه‌ای شما دربارهٔ کمک به افراد دارای معلولیت تمرکز کنیم، ولی سپاسگزار می‌شویم کمی هم دربارهٔ فعالیت‌های فرهنگی و ادبی‌تان و مجموعهٔ علمی ادبی سماک برایمان بگویید.

برای سخن‌گفتن از این فعالیت‌ها بهتر است نقبی به تحصیلات و فعالیت‌هایم در شیراز بزنم. من در شیراز از مقطع لیسانس تا پسادکتری ادبیات فارسی را با رتبهٔ ممتاز گذراندم و برندهٔ جوایزی چون مدال طلای المپیاد ادبی و جشنواره‌های پژوهشی مانند خوارزمی و به‌همین ترتیب دانشجوی نمونهٔ دانشگاه شیراز و کل کشور بودم. 

پس از اینکه در این دانشگاه و دیگر مؤسسات آموزش عالی شهر شیراز و بوشهر و تهران تدریس کردم، تقاضایی را برای هیئت‌علمی‌شدن در دانشگاه شیراز فرستادم؛ که روزی مراحل سنگ‌اندازی‌ها و بازی‌های اداری‌اش را می‌توانم به رمان طنز بلندی تبدیل کنم. سرتان را به درد نیاورم، نهایتاً بعد از فرستادن تقاضا به دانشگاه شیراز و چندین دانشگاه دیگر، مشخص شد که من علی‌رغم رزومهٔ خوب و سابقهٔ تدریس با نمرهٔ ارزیابی بسیار بالا، امکانِ به‌اصطلاح «جذب» در این دانشگاه‌ها را ندارم به‌دلیل اینکه گمان می‌کنند استخدام یک فرد با معلولیت جسمی بسیار گران است یا حداقل این امر را بهانه می‌کردند. 

©HayfPhotography عکس از حیفا ابی‌شاهین
عکس از حیفا ابی‌شاهین

طبعاً این برخورد، علی‌رغم انتشار ۱۴ کتاب و بیش از ۲۰۰ مقاله تا آن روز و گرداندن «کافه‌هنر گلستان» که اولین کافه‌کتاب شیراز در نوع خود بود، و بسیاری فعالیت‌های دیگر، برای من بسیار دردناک و افسردگی‌آور بود. 

این‌همه، هم‌زمان شد با مهاجرت خواهر بزرگم به استان کبک کانادا و من به دعوت او در تابستان ۲۰۱۵ به کانادا و به مونترآل آمدم تا تجدید قوا و بازیابیِ روحیه کنم. باتوجه‌به جامعهٔ ایرانی غنی و قدیمی مونترآل، گروه‌های مختلف این شهر برای من سخنرانی‌های ادبی متعددی ترتیب دادند و بعد به‌طور مکرر بیشتر هم شد و در ۱۲ هفتهٔ مدت اقامتم، ۱۴ سخنرانی انجام دادم که پنج تای آن‌ها در دانشگاه مک‌گیل و دربارهٔ ادبیات‌معاصر فارسی بود. 

به‌واسطهٔ این سلسلهٔ پنج‌گانه، با استادی ایران‌شناس در دانشگاه مک‌گیل آشنا شدم به‌نام پروفسور ستراگ مانوکیان که پس از مدتی به من پیشنهاد دادند که به‌عنوان محقق مهمان و دستیار پژوهشی ایشان فرصت کار در مک‌گیل را از دریافت کنم و از بهار ۲۰۱۶ به کانادا برگردم. 

طبعاً باتوجه به اینکه خیلی فضا را باز و آماده دیدم و درست نقطهٔ مقابل ایران بود، این فرصت را پذیرفتم و فرصت مطالعاتی که معمولاً یک یا دو سال است برای من توانست چهار سال به طول بینجامد: از مهٔ ۲۰۱۶ تا مهٔ ۲۰۲۰ من در دانشگاه مک‌گیل کار و پژوهش کردم و حاصل یکی از پژوهش‌های آن دوره در حقیقت کتاب آخر من با نام «کارِ سبک‌باران» است که نگاهی روان‌شناسانه به شعر حافظ دارد.

روی جلد کتاب کارِ سبک‌باران، نوشتهٔ دکتر فرشید سادات‌شریفی
روی جلد کتاب کارِ سبک‌باران، نوشتهٔ دکتر فرشید سادات‌شریفی

این پیشینهٔ آکادمیک چطور به بنیان‌گذاری گروه سَماک پیوند خورد؟

به‌موازات کار دانشگاهی با نهادهای مختلف، در باهمستان ایرانی نیز شروع به همکاری کردم؛ نهادهایی مانند فرهنگ‌سرای سینا؛ مجلهٔ هفته، کتابخانهٔ نوروززمین، انجمن دانشجویان ایرانی مک‌گیل، باشگاه کتاب مونترآل و نهادهای دیگر. 

در این مسیر به‌هرحال خیلی از دوستانی که در برنامه‌های ادبی و میان‌رشته‌ایِ من شرکت می‌کردند، کم‌کم به من پیشنهاد دادند که به‌جای (یا ضمنِ) کارکردن با نهادهای دیگر، مجموعهٔ فرهنگیِ خودم را هم راه‌اندازی کنم. پس از یک دورهٔ آزمایشی و غیررسمی از سپتامبر ۲۰۱۷ تا آوریل ۲۰۱۹، سرانجام در این زمان با همراهی خواهرم و جمعی از حامیان، پروژهٔ «سَماک» ابتدا در قالب یک گروه علمی‌آموزشی و سپس در قالب یک مؤسسهٔ بزرگ‌تر و ثبت‌شده در کبک و فدرال کانادا شکل گرفت. 

و «سماک»، خود چندمعنی دارد:

– ستارهٔ درخشنده (کنایه از پیداکردنِ راهمان در سرزمین تازه و راه‌های ناآشنای پس از مهاجرت) و نیز بسیاری معناهایِ سرواژه‌ای مثلِ: س: ساده، سودمند، سرگرم‌کننده؛ م: میان‌رشته‌ای، مهارتی؛ ا: ادبی، آموزشی، اطلاع‌رسان؛ ک: کاربردی، کتاب‌دوست، کارگاهی و از دلِ همین سرواژه‌های یک شعار هم درآمد: سَماک، سلامِ ماست به ادبیاتِ کاربردی.

از این نگاه، هدف سماک نشان‌دادن کاربردهای مفید و رهایی‌بخشِ ادب و فرهنگ در زندگی روزمره است تا ادبیات را از یک امر تزئینی و موزه‌ای به پدیده‌ای کاربردی و اثربخش تبدیل کند.

به‌عنوان زیرمجموعهٔ این پروژه، ما دو پادکست ادبی «مجلهٔ شنیداری سَماک» و «مولاناخوانی» را راه‌اندازی کردیم؛ در کنارِ برنامه‌های متعدد فرهنگی و بینارشته‌ای و کلاس‌ها و کارگاه‌های ادبیات زبان‌شناسی، داستان، و روان‌شناسی، و به‌همین ترتیب انتشار کتاب و جلسات کتاب‌خوانی و فعالیت‌هایی ازاین‌دست. 

گروه سماک

شما پیشینه‌ای غنی در حوزهٔ ادبیات دارید، برای همین شاید بد نباشد پیش از اینکه دربارهٔ فعالیت‌های خودتان در زمینهٔ کمک به افراد دارای معلولیت صحبت کنیم، کمی به بحث واژه‌گزینی در این حوزه بپردازیم. ظاهراً بحث دربارهٔ استفاده از واژه‌ای مناسب برای توصیف افراد دارای معلولیت، هم در ایران و هم در خارج از ایران، بسیار داغ است و شاید هنوز اجماعی کامل روی گزینش بهترین واژه از بین واژه‌های متداول شکل نگرفته باشد. در فارسی واژه‌هایی مانند «دارای معلولیت»، «کم‌توان»، «فرد دارای ناتوانی» و «فردِ با توانایی متفاوت» به‌جای واژهٔ معلول توصیه شده است. سازمان ملل متحد هم در راهنمایی که منتشر کرده واژه‌ٔ انگلیسی «person with disability» را توصیه کرده است و پیشنهاد کرده از واژه‌هایی مانند «disabled person»،‏ «handicapped»، ‏«person with special needs»، ‏«handicapped»، ‏«person living with a disability» و ‏‏«differently abled» استفاده نشود. همین بحث دربارهٔ معادلی مناسب برای واژه‌ای مانند «accessibility» نیز هست که عده‌ای آن را به «دسترس‌پذیری» و عده‌ای دیگر به «دسترسی» ترجمه کرده‌اند. به‌نظر شما کدام‌یک از این واژه‌ها در هر دو زبان فارسی و انگلیسی گزینه‌های مناسب‌تری‌اند و چرا؟ 

با تشکر ویژه از شما برای مطرح‌کردن چنین سؤال مهمی در مورد قدرت کلمات، به‌ویژه باتوجه به بحث‌های جاری در مورد موضوع در زبان فارسی، مهم‌ترین نکته استفادهٔ آگاهانه از زبانی است که دارای احترام و فراگیری همهٔ افراد باشد. از این نگاه دستورالعمل‌های سازمان ملل متحد چارچوب مفیدی برای این امر فراهم می‌کند و ما باید تلاش کنیم تا واژگان مرتبط با معلولیت را «انگ»‌زدایی کنیم و به‌جای نگرانی از واژهٔ معلولیت از اصطلاحات و ترکیباتی استفاده کنیم که واقعیت تجربیات افراد را بدون پزشکی‌سازی یا محدودکردن فراهم کند. از این دید، مثلاً توان‌خواه و توان‌یاب واژه‌های خوبی نیستند؛ زیرا اولاً معلولیت را صرفاً به امر پزشکی تقلیل می‌دهند و ثانیاً فرد معلول را مساوی مشکل و ناتوانی‌اش می‌بینند.

نتیجتاً به‌جای handicapped و disabled که حالت انگِ ماندگار دارند، بهتر است a person with disabilities به کار رود که نشان می‌دهد این فرد علاوه بر تمام ویژگی‌هایش (استعداد و شخصیت و هویت و دارایی و…) مشکلات و محدودیت‌هایی هم دارد.

کلماتی مثل different ability و diversability هم همین مشکلِ بددانستن و انگ‌زدن به واژهٔ معلولیت را در خود دارند. به‌طور خلاصه و بر اساس میثاق جهانی افراد دارای معلولیت، بهتر است در نامیدن آن‌ها نکات زیر را رعایت کنیم: 

۱. از فرد معلول یا ترجیحاً دارای معلولیت استفاده کنیم یا اگر معلولیتِ خاص آن فرد را می‌دانیم، دقیق‌تر اشاره کنیم: فردِ دارای محدودیت حرکتی. 

۲. اگر نمی‌دانیم فردی را چگونه خطاب کنیم، از خودش بپرسیم و اگر پیشنهادی داد، بپذیریم. چون این انتخاب هر فرد است که بخواهد چگونه به معلولیتش اشاره شود. 

۳. از انگ‌زدن به واژگان معلولیت و disability و مثلاً خطاب‌کردن افراد نابینا با روشن‌دل یا diversability به‌جای disability بپرهیزیم. چون هم مورد توافق جوامع افراد دارای معلولیت نیست و هم به‌عنوان یک اصلاح حقوقی و اجتماعی در اسناد مربوطه پذیرفته نشده است.

لطفاً دربارهٔ خدمات و فعالیت‌های «Untapped Accessibility» برایمان بگویید. ظاهراً این نهاد بنگاهی اجتماعی (social enterprise) است. هرچند ما پیش‌ازاین دربارهٔ بنگاه‌های اجتماعی در نشریه صحبت کرده‌ایم، ولی شاید بد نباشد شما هم در این زمینه توضیحاتی بفرمایید. نقش و مسئولیت شما در این نهاد چیست و در چه زمینه‌ای کار می‌کنید؟

سابقهٔ کار من در حیطهٔ دسترس‌پذیری که نهایتاً به همکاریِ فعلی با مجموعهٔ Untapped Accessibility منجر شد، با همه‌گیری کرونا در پیوند است. با به‌پایان‌رسیدن دوران کاری من در مک‌گیل در اثرِ آغاز پاندمی کرونا، و همین‌طور اینکه هم‌زمان شد با ازدواجم، من به اتاوا رفتم و در آنجا فعالیت‌های سماک به‌طور آنلاین ادامه و بسیار هم گسترش پیدا کرد، و الان هم همچنان در شهر کیچنر-واترلو به‌صورت حضوری، نیمه‌حضوری و برخط ادامه دارد. 

اما در گام بعدتر و در جست‌وجوی یک فضای تازه‌تر و تجربه‌های نو، من مایل بودم که علاوه بر این کارهای پژوهشی و دانشگاهی و فرهنگی، کار در بازار کاری غیرآکادمیک کانادا را هم تجربه کنم. 

دکتر فرشید سادات‌شریفی در کنار همکارانش در Untapped Accessibility‏.jpeg- حیفا ابی‌شاهین
دکتر فرشید سادات‌شریفی در کنار همکارانش در Untapped Accessibility‏ – عکس از حیفا ابی‌شاهین

باتوجه‌به اینکه در ایران همواره تبعیض‌های ناشی از معلولیت و مشکلِ دسترسی‌پذیری را تجربه کرده بودم، بر حسب علاقه و کنجکاوی در دورهٔ شهربندانِ کووید، دوره‌های برخطی در زمینهٔ دسترس‌پذیری (accessibility) را گذراندم و به‌تدریج وارد کار در این حیطه شدم. ابتدا و در واترلو، با مجموعهٔ Accessibrand شروع به همکاری کردم که در حقیقت با حضور افراد دارای معلولیت محصولات مختلف را دسترس‌پذیر می‌کند، که کار ارزشمند و منحصربه‌فردی است، چون معلولیت افراد را به‌جای محدودیت، به یک تجربهٔ زیستهٔ ارزشمند و قابل‌اعتنا تبدیل می‌کند که می‌تواند جهان را دسترس‌پذیرتر کند. من در این استارتاپ پیشرو به‌مدت حدود دو سال نقش مدیر پروژه را داشتم و دوره‌های متعدد دسترس‌پذیری و مدیریت پروژه را هم گذراندم. 

ورود به این کار و زیستن در استان‌های مختلف کانادا سبب شد که من با نگاه‌های متفاوتِ دولت‌های استانی به مقولهٔ دسترس‌پذیری هرچه بیشتر آشنا شوم. می‌توانم بگویم که این مقوله در کبک بیشتر پزشکی‌محور، در انتاریو بیشتر معطوف به کسب‌وکار، اما در بریتیش‌کلمبیا بسیار جامعه‌محور است که بهترین و جامع‌ترین رویکرد است.

از دیگر سو، تجربه‌ای سیزده‌ساله در پیاده‌کردن قوانین مربوطه در انتاریو وجود دارد، درحالی‌که در بریتیش‌کلمبیا تنها سه سال است که شروع شده است. به‌همین دلیل، مجموعهٔ Untapped Accessibility در ونکوور به‌دنبال افرادی با تجربهٔ پیشینی می‌گشت که به تیمشان بپیوندند و من نیز از ماه مهٔ امسال در این مجموعه مشغول شده‌ام.

مجموعهٔ ما به صاحبان مشاغل مختلف و به‌ویژه نهادهای دولتی و عمومی کمک می‌کند که بتوانند راهبرد دسترس‌پذیری (Accessibility Plan) مناسب ارگان خود را متناسب با BC Accessibity Act تدوین و اجرا کنند و اطمینان یابند که افراد هرچه بیشتر و متنوع‌تری بتوانند با کمترین موانع از خدمات دولتی و عمومی استفاده کنند. 

بنابراین، من در جایگاه مدیر پروژه، به‌طور روزمره بر پروژه‌ها و خدماتی ازاین‌دست نظارت دارم:

«راهبرد دسترس‌پذیری» (Accessibility Plan)؛ کوچینگ شمول معلولیت (Disability Inclusion) که به تسهیل استخدام و اشتغال معلولان می‌پردازد، آموزش‌های موردبه‌مورد (نفربه‌نفر و ویژه برای نیازهای هر سازمان) و نیز شیوهٔ طراحی و اجرای مکانیزم‌های نظردهی و بهبود (Feedback Mechanism) که راه را برای بهبود جامعه ازطریق بازخوردهای افراد معلول هموار می‌کند.

دربارهٔ بنگاه‌های اجتماعی باید بگویم، ارگان‌ها و مجموعه‌ها و شرکت‌هایی‌اند که در حقیقت در اقدامات خود، اعم از استخدام، سیاست‌گذاری اشتغال و حتی فعالیت‌های اقتصادی، علاوه بر سود و صرفه، جنبۀ اجتماعی و اثرات فرهنگی و زیست‌محیطی کار و فعالیت خود را به طور سازمان‌یافته رصد می‌کنند و علاوه بر سود، به تمام این تصویر بزرگ و تمام عواملی که عرض کردم، به‌طور کامل اشراف دارند و در انتخاب‌هایشان تأثیر مستقیم دارد. به‌این معنا، مجموعهٔ Untapped Accessibility هم در حقیقت نه‌تنها مشاور و کمک‌رسان نهادهایی است که می‌خواهند دسترس‌پذیرتر و همه‌شمول‌تر باشند، بلکه در تمام سیاست‌های خود در اشتغال‌زایی، استفاده از معلولان توانمند و در اهداف و چشم‌انداز بلندمدت نیز تمام این نکات ظریف و اثرگذاری درازمدت اجتماعی آن را مد نظر دارد.

عکس از وریا حواری‌نسب
عکس از وریا حواری‌نسب

گمان می‌کنم شما در تهیهٔ پادکست‌هایی در زمینهٔ دسترس‌پذیری مشارکت دارید، در یکی از این پادکست‌ها به این جمله اشاره شده بود: «Accessibility is the solution, but the disability is the opportunity!‎». معنای واقعی این جمله چیست؟

با درود بر دقت نظر شما در گوش‌دادن پادکست انگلیسی (Why Access Matters) که من تهیه‌کنندهٔ آن بودم! 

این جمله را دوست و الگوی من، دیوید دِیم (David Dame)، در مصاحبه‌اش با پادکست ما مطرح کرد. او علی‌رغم داشتن سی‌پیِ شدید مدیر ارشد دسترس‌پذیری در کل شرکت مایکروسافت است و این جمله را به‌عنوان یکی از رهبران شمول معلولیت در دنیا بر زبان آورد. مراد او این است که اگر در دسترس‌پذیری ما به رفع موانع و مشکلات فکر می‌کنیم، اما معلولیت افراد یک مشکل نیست بلکه فرصتی است برای متفاوت‌نگاه‌کردن به موقعیت‌ها و بهبودبخشیدنِ جامعه به‌نحوی‌که نه فقط برای معلولان بلکه برای همه بهتر است. 

برای اینکه این نگاه را کمی برای شما ملموس‌تر کنم، نمونه‌ای می‌آورم: به این مثال، در اصطلاح curb cut effect می‌گویند. الان تقریباً در همه جای کانادا و در قسمت‌هایی که پیاده‌رو به خیابان وصل می‌شود، شما شیب اندکی را می‌بینید که رفته‌رفته هم سطحِ خیابان می‌شود. نام این شکل از برش و شیب curb cut است. شاید در نگاه اول به نظر بیاید که این فقط برای افراد دارای معلولیت بر روی ویلچر یا اسکوتر طراحی شده، اما در حقیقت، این طراحی نه فقط برای ویلچر و اسکوتر، بلکه برای طیف وسیعی از افراد و موقعیت‌ها سودمند است، مثلاً زمانی که سطح پیاده‌رو لغزنده باشد یا برای والدی که کالسکهٔ فرزند خود را هدایت می‌کند یا برای فردی که کیسه‌های سنگین خرید را در دست دارد یا در زمانی که فردی از یک محدودیت موقت مثل شکستگی پا رنج می‌برد، یا عزیز سالمندی که مشکل حفظ تعادل دارد. این طراحی برای همهٔ این‌ها قابل‌استفاده و یاری‌رسان است. 

در نتیجه آنچه دیوید می‌گوید این است که نگاه‌کردن از دید افراد دارای معلولیت فرصت بی‌نظیری برای برابرترکردن جامعه ایجاد می‌کند که همه از آن نفع می‌برند. در همین راستا، جملۀ مهمی به انگلیسی هست که می‌گوید:

Accessibility is essential for some of us but beneficial for all of us.‎ 

دسترس‌پذیرکردن جامعه برای عده‌ای ضروری ولی برای همهٔ جامعه مفید و سودمند است.

به‌نظر شما مهم‌ترین مشکل بر سر راه افراد دارای معلولیت برای حضور بیشتر آن‌ها در محیط‌های کاری، علمی و آموزشی چیست؟ 

به‌باور من موانع نگرشی یا attitudinal barriers مهم‌ترین مانع حضور فعال و موفق افراد اقلیت ازجمله افراد دارای معلولیت در جامعهٔ کاناداست. 

به‌این معنا که هم فرد دارای معلولیت از توانایی‌های خود و امکانات محیط و قوانین حمایتی کم‌اطلاع است، هم معمولاً خانواده‌ها از این موارد اطلاع ندارند و هم به‌ویژه کارفرماها از استخدام چنین افرادی کمتر استقبال می‌کنند که البته این یکی رو به بهترشدن است، چون در کانادا مجموعه‌ای از پیشرفته‌ترین قوانین برای حمایت از فرصت‌های برابر وجود دارد و کافی است که افراد با جست‌وجوی مناسب و تماس با مشاوران مناسب، مسیر متناسب با فردیت و توانایی‌ها و علایق خود را پیدا کنند. 

چه خدمات و امکاناتی در کانادا برای کمک به افراد دارای معلولیت به‌منظور حضور هرچه بیشتر و آسان‌تر آنان در اجتماع و محیط‌های کاری و آموزشی، وجود دارد؟

در مسیر کاریابی همه می‌دانیم که هم آژانس‌های استانی و هم فدرال متعددی وجود دارند که کمک می‌کنند، اما نکتهٔ مهمی که اغلب مردم اطلاع ندارند آن است که بعضی از این آژانس‌ها مختص افراد دارای معلولیت‌اند، مثل OpenDoor Group در بریتیش‌کلمبیا و CCRW در سرتاسر کانادا.

در زمینهٔ آموزش هم در هر کدام از دانشگاه‌ها و مراکز آموزش عالی، دفتر مربوط به دانشجویان دارای معلولیت وجود دارد و به‌نظر من اولین جایی است که چنین افرادی باید مراجعه کنند و تشکیل پرونده بدهند. این دفاتر با کارمندان آموزش‌دیده‌ای که دارند، براساس موقعیت هر فرد امکانات متناسب و رایزنی‌های لازم را برای تسهیل تحصیلات باکیفیت افراد دارای معلولیت انجام می‌دهند.

عکس از وریا حواری‌نسب
عکس از وریا حواری‌نسب

در کانادا اگر در مکان‌های عمومیِ دولتی یا خصوصی مانع یا شکافی در خدمات دسترس‌پذیری وجود داشته باشد، آیا قانونی برای ملزم‌کردن دولت یا مالک آن مکان خصوصی به برطرف‌کردن این شکاف‌ها یا موانع وجود دارد؟ و اگر پاسختان مثبت است چطور باید این کار را کرد؟

بله، بر اساس Accessible Canada Act و قوانین استانی، چنین کمبودها و موانعی قابل‌پیگیری است، اما باز هم این پرسش شما بسیار ظریف و پیچیده است و بسیار بستگی به مورد خاصش دارد. اگر کسب‌وکاری خصوصی باشد، مثلاً وقتی ورودی کافی‌شاپی دسترس‌پذیر نیست، شما حق دارید درخواست کنید بیرون از مغازه سفارش شما را بگیرند، دستگاه کارت‌خوان را برای شما بیاورند تا بپردازید و جز آن. اما اگر در بخش دولتی، آژانس‌های زیرمجموعهٔ دولت یا به‌اصطلاح Crown Agency و خدمات عمومی مانند مدارس و کتابخانه‌هاست، شما این حق را دارید که راه جایگزین و دسترسی جایگزین را طلب کنید و ایشان موظف‌اند بسته به مورد مشخصی از واکنش لحظه‌ای و آنی، تا دو ماه (حسب مورد) به درخواست شما جواب بدهند و در حقیقت راه مناسب‌سازی‌شده (یا accommodation) را در اختیار شما بگذارند و اگر تخلف کنند، به‌راحتی امکان پیگیری و شکایت وجود دارد. اولین گام هم پیداکردن feedback form است، و در صورت جواب‌نگرفتن، قدم دوم، ارسال ایمیل است و سپس پیگیری تلفنیِ همان ایمیل تا نشان دهد شما جدی و پیگیرید. سپس اگر جواب ندادند، رفتن به قسمت complaint escalation (فرستادن شکایت به مدیران بلندمرتبه) است که باید تمام سوابق پیگیری خود را مستند کنید و بنویسید، و اگر مشکل را حل نکنند، قضیه را رسانه‌ای می‌کنید. معمولاً در این مرحله یا پس از رسانه‌ای‌شدن مشکل را حل می‌کنند، و در معدود مواردی که حل نمی‌شود ان‌جی‌اوها و وکلایی هستند که به‌رایگان از طرف شما مورد را به دادگاه می‌برند. کمااینکه الان مشکلات حمل ویلچر معلولان در پروازهای ایرکانادا رسانه‌ای شده و این مجموعه را با مشکلات و فشار مواجه کرده و از ۲۰۲۵ باید تمام شیوه‌نامهٔ مرتبط با مسافران دارای معلولیت را تغییر دهند. نمونهٔ دیگر شرکت خدمات ریلی کانادا (Via Rail) است که در سال ۲۰۱۳ با شکایت و محکومیت سنگینی روبه‌رو شد و امروز بسیار بسیار بیش از سایر خطوط برای معلولان مناسب‌سازی شده است که نشان می‌دهد اگر حق خود را با صبر و سماجت پیگیری کنیم، به‌نفع همگان خواهد بود.

به‌عنوان فردی دارای معلولیت که تجربهٔ زندگی و تحصیل در بالاترین رده‌های دانشگاهی را هم در ایران و هم در کانادا داشته‌اید، تفاوت‌های جامعه و محیط علمی و آموزشی در این دو کشور را برای افراد دارای معلولیت چطور می‌بینید؟

در مقایسهٔ محیط‌های آموزشی ایران و کانادا، مهم‌ترین و البته تأسف‌بارترین تفاوتی که می‌توانم اشاره کنم، این است که در ایران اصولاً به‌جز کارهای داوطلبانه‌ای که خود دانشجویان برای کمک انجام می‌دادند، هیچ امکانات خاصی فراهم نبود. من علی‌رغم انتشار ده‌ها کتاب و مقاله، هیچ‌گاه نتوانستم از کتابخانهٔ مرکزی دانشگاه شیراز استفاده کنم، اما برعکس، وقتی که به مک‌گیل آمدم، تمام امکانات لازم نه‌فقط برای آموزش و پژوهش، بلکه برای فعالیت‌های روزمره و حتی رفت‌وآمد از محل زندگی به دانشگاه و حتی مناسب‌سازی ساختمان محل سکونتم انجام شد. طبعاً بعضی از آن‌ها به‌فوریت صورت گرفت و برخی چندین ماه طول کشید، اما همه انجام شد و در تمام مراحل بسیار همراه و سپاسگزار و عذرخواه بودند. درست به‌خلاف ایران که اگر هم کمکی می‌شد، از طرف افراد بود، اما سیستمِ حاکم در ایران به‌صورت «همینی‌ست، که هست» با همهٔ مشکلات برخورد کرده و می‌کند و جلوی فعالان را هم می‌گیرد. 

توصیهٔ شما به افراد دارای معلولیت برای حضور فعال‌تر در اجتماع چیست؟

خودم را در جایگاهی نمی‌بینم که به کسی توصیه‌ای بکنم، فقط چند تلاش و یادآوری روزمره را که خودم برای خودم تکرار می‌کنم اینجا می‌نویسم شاید برای دیگران هم مناسب باشد:

اول: این وضعیتی که ما به‌عنوان افراد دارای معلولیت با آن زندگی می‌کنیم، هرلحظه در اثر تصادف یا افزایش سن یا هر چیز دیگر ممکن است برای هر فردِ به‌ظاهر سالمی هم اتفاق بیفتد، در نتیجه نباید بگذاریم که این تفاوت ما را از دیگران جدا و ایزوله کند؛ 

دوم: درست است که زیستن با معلولیت رنج‌ها و حتی مخارج مضاعف خود را دارد، ولی در کشوری مثل کانادا با امکاناتی که می‌شود به دست آورد و همین‌طور مثلاً قوانین مثل معافیت‌های مالیاتیِ افراد دارای معلولیت، ما باید تا می‌توانیم از امکانات موجود آگاه باشیم و از آن‌ها در جهت زندگی سالم‌تر و جذب در جامعه و ایفای نقش خلاق و مولد استفاده کنیم؛

سوم: از شکایت و پیگیری در برابر مشکلاتی که می‌بینیم نترسیم. اینجا مشکلات هست، اما امکان و ارادهٔ تغییر هم هست؛ 

در درجهٔ بعد: مراقبت‌های روحی و پزشکی و سبک زندگی را جدی بگیریم که هم زندگی خودمان را سالم‌تر می‌کند و هم اطرافیان را؛

و در نهایت: باتوجه‌به این آگاهی‌ای که نسبت به تساوی‌خواهی برای معلولان و اقلیت‌ها ایجاد شده، ما نه‌تنها باید از این فرصت برای ارتقای زندگی شخصی استفاده کنیم، بلکه باید به دیگران هم آگاهی و توانایی دهیم. آگاه‌سازی و توانمندسازی هر یک نفر، به‌نفع همۀ ما و کل اجتماع است.

عکس از وریا حواری‌نسب
عکس از وریا حواری‌نسب

اگر صحبت دیگری با خوانندگان ما دارید، لطفاً بفرمایید.

لطفاً در پایان این گفت‌وگو سپاس من را از این فرصت بپذیرید. همچنین خوانندگان عزیز را درود می‌فرستم بابت وقتی که صرف خواندن این مطلب کردند. اگر هر کدام از خوانندگان پیشنهاد پرسش یا انتقادی نسبت به مطالب این گفت‌وگو داشتند یا علاقه‌مند بودند که با کارهای سماک و دوره‌های آن بیشتر مرتبط شوند یا دارای معلولیت‌اند و احیاناً پرسشی در این زمینه دارند، باعث خوشحالی و دلگرمی است که با من تماس بگیرند و در حد و اندازهٔ وقت اندک و توان ناچیزی که دارم، در خدمتشان باشم.

با سپاس دوباره از وقتی که برای این گفت‌وگو گذاشتید.

ارسال دیدگاه