سلسله داستان‌های مهاجرت به کانادا – اسپانسرشیپی فرزند – قسمت آخر

قسمت قبلی این مطلب را در اینجا بخوانید

امیرحسین توفیق – ونکوور

پروسهٔ مهاجرت، پروسه‌ای نفس‌گیر و اغلب فرسایشی است. افرادی که وارد پروسهٔ مهاجرت به کانادا شده‌اند، اغلب با مشکلات و موانع احتمالی پیشِ رو آشنایی دارند و فاز انتظار را هم به عینه لمس کرده‌اند. مریم هم از این قاعده مستثنی نبود و از زمانی که پروندهٔ مهاجرت فرزندش را ارسال کرده بود، هر روز منتظر خبری از وزارت مهاجرت کانادا بود و مدام، ایمیل و صندوق پستی خودش را چک می‌کرد.

تقریباً دو ماه گذشته بود و هیچ خبری دریافت نکرده بود. در طول این مدت، بارها و بارها، کد رهگیری یا همان Tracking Number بستهٔ پستی را چک و اطمینان حاصل کرده بود که بسته‌اش به دست دفتر مهاجرت مربوطه رسیده است.

یک روز ظهر که صندوق پستی را چک کرد، بستهٔ پستی بزرگی از طرف وزارت مهاجرت کاناداست. نامه‌ای روی یک‌سری مدارک بود که پس از خواندن پاراگراف اول آن، چشمانش سیاهی رفت و نتوانست خواندنش را به پایان برساند:

«آقای محمود محمدی عزیز، ضمن تشکر از علاقه‌مندی شما برای اسپانسر شدن آقای فرهاد جلالی، به اطلاع شما می‌رساند، متأسفانه شما واجد شرایطِ اسپانسر شدن ایشان نیستید… »

بلافاصله مریم با محمود تماس گرفت، داستان را همان‌طور که گریه می‌کرد، برایش شرح داد و از او خواست که هر چه زودتر به خانه بیاید چون اصلاً حالش خوب نیست. تصور آنکه دیگر نمی‌تواند فرزندش را در کانادا ببیند، او را به شدت آزرده بود.

محمود پس از رسیدن به خانه، نامهٔ دریافتی را به‌طور کامل خواند و به مریم دلداری داد و گفت که اولاً دنیا به آخر نرسیده و ثانیاً بهتر است با متخصصی در آن زمینه مشورت کنند و ببینند راهکاری وجود دارد یا نه.

«پس لطفاً خودت را کنترل کن.»

محمود با چند تن از دوستانش صحبت کرد و پس از گرفتن پیشنهاد آن‌ها، پس از تماس با یک مشاور مهاجرت، از او وقت گرفت تا حضوراً برای راهکار مشاوره بگیرد و دلیل عدم واجد شرایط بودن خودش را جویا شود.

پس از حضور در دفتر مشاور مهاجرت، کل بستهٔ پستی دریافت شده را به او داد و منتظر ماند تا آن را بخواند و نظر بدهد.

«درسته، شما واجد شرایط نیستید. ببینید، اسپانسرشیپی چند نوعه:

۱- اسپانسر شدن برای والدین یا والدینِ والدین

۲- اسپانسر شدن برای فرزند یا فرزندخوانده

۳- اسپانسر شدن برای خواهر و برادر

فرهاد جزو هیچ‌کدوم از این گروه‌ها نیست. البته هر کدوم از موارد و گروه‌های ذکرشده، تابع شرایط خاصی‌اند. فرهاد، فرزند همسر شماست و به‌طور مشخص Step-Child محسوب می‌شه. در قانون برای اسپانسر شدنِ Step-Child موردی تعریف نشده.»

مریم همان‌طور که به آرامی اشک می‌ریخت و همچنان تصور می‌کرد که فرزندش را دیگر نمی‌تواند در کانادا ببیند، توجه مشاور مهاجرت را به خودش جلب کرد و مشاور مهاجرت این‌طور ادامه داد:

«خانم، شما چرا این‌قدر ناراحت و بی‌قرارید. می‌دونم که برای شما راحت نیست ولی اصلاً نگران نباشید، راهکار داره.»

«آخه چی‌کار می‌شه کرد؟ من که نمی‌تونم اسپانسر فرزندم بشم، چون کار ندارم و محمود هم که واجد شرایط نیست.»

«درسته که شما شاغل نیستید و برای اسپانسرشیپی فرزند، داشتن شرایط مالی مناسب و اشتغال شرط لازم و اساسیه، اما شما می‌تونید اسپانسر بشید.»

رنگ صورت مریم به یک‌باره تغییر کرد و چشمانش برق زد و پرسید:

«جدی؟ من می‌تونم؟ آخه چه‌جوری؟»

«بله، شما می‌تونید اسپانسر فرزندتون بشید و در قانون مهاجرت کانادا به‌طور مشخص این مورد تعریف شده. اما در مورد الزام شرایط مالی، همسر شما می‌تونه به‌عنوان Co-Signer فرم‌هایی که الزام مالی رو نشون می‌ده امضا کنه و مدارک و شواهد توانایی مالی خودش رو ارائه بده.»

مریم با خوشحالی‌ای توصیف‌نشدنی، از دفتر مشاور مهاجرت خارج شد و محمود هم از شادی او، خوشحال بود.

آن‌ها به محض رسیدن به خانه، شروع کردند و از ابتدا کلیهٔ فرم‌های مهاجرت را آماده کردند و این بار، مریم به‌عنوان اسپانسر در فرم معرفی شد و محمود به‌عنوان Co-Signer فرم‌ها را امضا کرد و کلیهٔ مدارک مورد نیاز را بر اساس لیست مدارک، ضمیمهٔ پرونده کردند و بسته را با پست سریع به آدرس مشخص‌شده ارسال نمودند.

مریم باز هم وارد فاز انتظار شد و هر چه می‌گذشت، نگرانی گذشته به سراغش می‌آمد. تقریباً دو ماه بعد، ایمیلی دریافت کرد که در آن به فایل نامبر اشاره شده بود و اعلام کرده بودند که مدارک دریافت شده و منتظر مکاتبات بعدی بمانند.

مریم بلافاصله با مشاور مهاجرت تماس گرفت و در مورد ایمیل دریافتی به او گفت.

«بسیار عالی. پس مدارک کامل بوده و وارد پروسه شده.»

«یعنی من رو به‌عنوان اسپانسر قبول کردند؟»

«بله. بنده که عرض کردم شما می‌تونید خودتون اسپانسر بشید.»

مریم با خوشحالی زیاد تشکر کرد و بلافاصله با محمود تماس گرفت و با خوشحالی در مورد ایمیل دریافتی و صحبت با مشاور مهاجرت به او خبر داد.

هفتهٔ بعد، ایمیل دیگری دریافت کرد که در آن اشاره شده بود:

«خانم مریم جهرمی عزیز، ضمن تشکر از تمایل شما به اسپانسر شدن آقای فرهاد جلالی، به اطلاع شما می‌رساند، پس از بررسی کامل پرونده، شما را برای اسپانسر شدن آقای فرهاد جلالی، واجد شرایط شناخته‌ایم و پروندهٔ ایشان برای بررسی، به سفارت کانادا در آنکارا ارسال شده است.»

سه ماه بعد، مریم با یک دسته گل، در فرودگاه به استقبال فرهاد رفت.

پایان

ارسال دیدگاه