دکتر امیرحسین توفیق – ونکوور در شمارهٔ گذشته خواندید که ریمبا، تبعهٔ اندونزی و از اقلیت مسیحی ساکن جاکارتا پایتخت این کشور، بهدلیل مذهبش در شهر خودش با مشکلات زیادی مواجه بود. صاحبکاران او که متوجه مسیحیبودنش میشدند، بارها او را از کار اخراجش کرده بودند و حتی همسایههای او در شهر جاکارتا هم تلاش میکردند که او از آن محل برود. شبها که از کار به خانه بازمیگشت، بارها در مسیر کار تا خانه و…
بیشتر بخوانیدپناهندگان
پروژهٔ اجتماعی (۶۴) – دوشنبۀ دلگیر
مژده مواجی – آلمان اولین روز هفته در حالت معمولی چنگی به دل نمیزند. بعد از دو روز تعطیلی آخر هفته، روز کاری شروع میشود و باید یواشیواش وارد هفتۀ جدید شد، مانند گرمشدنِ آهستهآهستهٔ موتور ماشین در زمستان، این اولین روز هفته طور دیگری شروع شد. به سراغ ایمیلهای انباشهشدۀ دوشنبه رفتم. ایمیلهایی که چند روز گذشته به صندوق ایمیل سرازیر شده بودند. مشغول خواندن آنها که شدم، تلفن زنگ زد. اسمش را روی صفحۀ…
بیشتر بخوانیدسلسله داستانهای مهاجرت به کانادا – آیا هیچ زمانی آخرین شانس وجود دارد؟ – قسمت اول
دکتر امیرحسین توفیق – ونکوور «من متقاعد نشدهام که به کشور خود باز میگردید.» «من متقاعد نشدهام که امکان انجام این شغل را دارید.» «من متقاعد نشدهام که الزامات این برنامهٔ مهاجرتی را برآورده کردهاید.» متقاضیانی که برای یکی از برنامههای مهاجرتی موجودِ تحصیلی، گردشگری، کار یا مهاجرتی، اقدام کردهاند و احتمالاً درخواستشان مردود شده است، با یکی از جملات بالا برخورد داشتهاند و این جملات برایشان آشناست. پیش از این در نوشتههای متعددی به این…
بیشتر بخوانیدپروژهٔ اجتماعی (۶۳) – بار دیگر اروپا
مژده مواجی – آلمان علیرغم آشفتگیاش سر وقت به برنامهٔ کوچینگ شغلی رسید. آشفتگیاش را در چشمهای آبیِ نگرانش میشد دید. موهای بلندِ صافِ بلوندش را که روی پُلیور صورتیرنگش ریخته بود، مرتب کرد و روی صندلی نشست. موبایلش را با کمی تردید از توی کیف دستیاش درآورد و روی میز گذاشت. قبل از اینکه کارمان را شروع کنیم، از او پرسیدم: «چه خبر از اوکراین؟ امروز تمام اخبار در این مورد است.» دستهایش را در…
بیشتر بخوانیدپروژهٔ اجتماعی (۶۲) – وحشت از رسوایی
مژده مواجی – آلمان وارد اتاق کارم شد و چترش را که قطرههای باران از آن میچکید، گوشهای گذاشت. احوالپرسی کردیم. پالتوش را که آویزان میکرد، گفت: – چه هوای سرد و بارانیای. از پنجره نگاهی به آسمان یکدست خاکستری و تیره انداختم. – دلم نور خورشید میخواهد و گرما. خندید و با روحیهای خوب کیف دستیاش را باز کرد. دفتر یادداشت و تعداد زیادی کاغذ از کیفش بیرون آورد. با ذوق گفت: – ببینید چقدر…
بیشتر بخوانیدآشنایی با هیئت مهاجرت و پناهندگی کانادا
دکتر امیرحسین توفیق – ونکوور هیئت مهاجرت و پناهندگی کانادا Immigration and Refugee Board (IRB) بزرگترین دادگاه اداری مستقل کانادا و شاخهای از سازمانهای مرتبط با مهاجرت دولت کاناداست. این سازمان مسئول اتخاذ تصمیمات مستدل، کارآمد، عادلانه و مطابق با قانون در مورد مسائل مهاجرت و پناهندگی است. هیئت مهاجرت و پناهندگی کانادا، در میان سایر مسئولیتهایی که دارد، تصمیم میگیرد که چه کسی در میان هزاران مدعی پناهندگیای که سالانه به کانادا میآیند، به حمایت…
بیشتر بخوانیدپروژهٔ اجتماعی (۶۱) – واژهٔ سوزندهٔ اسید
مژده مواجی – آلمان همکارم میگوید: – چه مُراجع کوشایی داری. فعالبودنش انگیزهٔ کاری ما را بالا میبرد. مراجعم صبح زود ساعت هشت، مثل همیشه سرِ وقت به جلسهٔ کوچینگ شغلی آمد. کمتر مراجعی تمایل به حضور در چنین ساعتی دارد. اکثراً ساعت نُه بهبعد را ترجیح میدهند. وارد اتاق که شد، ماسکش را برداشت، کاپشنش را آویزان کرد، دامن پشمیاش را مرتب کرد و روی صندلی روبرویم نشست. از آشپزخانه برای هر دومان قهوه آوردم…
بیشتر بخوانیدمروری بر فرایند خروج متقاضیان مردودشدهٔ پناهندگی در کانادا
دکتر امیرحسین توفیق – ونکوور متقاضیان پناهندگی در جلسهای که با افسر وزارت مهاجرت، پناهندگان و شهروندی کانادا در ابتدای فرایند پناهندگی حضور مییابند، برگهٔ صادرشدهٔ خروج از کانادا را امضا میکنند. در جلسهای که در ابتدای کار تشکیل میشود، به متقاضی پناهندگی یادآوری میشود که دستور خروج صادرشده اگرچه فعال نیست، تحت چهار شرط فعال خواهد شد: ۱- درخواست پناهندگی متقاضی مردود شود ۲- متقاضی درخواست فرجامخواهی کند و دوباره مردود شود ۳- متقاضی داوطلبانه…
بیشتر بخوانیدسلسله داستانهای مهاجرت به کانادا – تناقض در ارائهٔ مدارک و اطلاعات و حواشی آن – قسمت آخر
قسمت قبلی این مطلب را در اینجا بخوانید دکتر امیرحسین توفیق – ونکوور در شمارهٔ پیش خواندید که دختر محمود برای پدرش که شغل دولتی حساسی در ایران داشت، دعوتنامهای بهمنظور گرفتن ویزای توریستی فرستاد و محمود با ترفندی توانست از محل کارش مرخصی بگیرد و برای دیدار از مادر و دخترش که سالها پیش به کانادا مهاجرت کرده بودند، وارد تورنتو شد. محمود که بهدلیل تفاوت دیدگاههایش با مدیران محل کارش به مشکلات زیادی برخورده…
بیشتر بخوانیدپروژهٔ اجتماعی (۶۰) – باورنکردنیها
مژده مواجی – آلمان صبح با شروع کار مثل همیشه وقتی که کامپیوتر را روشن کردم، اول به سراغ خواندن ایمیلهایم رفتم. اولین ایمیل را که خواندم، باورم نشد. چشمهایم را بازتر کردم و دوباره آن را خواندم. جواب ایمیلی بود که روز قبل به ادارۀ کار نوشته بودم. در ایمیل نوشته بودم، مراجعِ افغان، زنی است تشنهٔ یادگیری و نیاز به حمایت دارد تا در جامعۀ جدید، در آلمان، خودش را پیدا کند. یعنی به…
بیشتر بخوانید