سیما غفارزاده – ونکوور بعدازظهر روز یکشنبه، ۲۹ ژانویهٔ ۲۰۲۳، مراسم اعطای مدال شهروندی نمونهٔ بریتیش کلمبیا (The British Columbia Medal of Good Citizenship) در سال ۲۰۲۲ به هفت تن از پانزده برگزیدهٔ دریافت این مدالها که ساکن لوئر مِینلندند، در گالری هنر ونکوور (Vancouver Art Gallery) برگزار شد. این مراسم با حضور لانا پاپهم (Lana Popham)، وزیر گردشگری، هنر، فرهنگ و ورزش، ملانی مارک (Melanie Mark)، نمایندهٔ منطقهٔ ونکوور-ماونت پلزنت در مجلس استان و…
بیشتر بخوانیدزن، زندگی، آزادی
ایران پس از مهسا – روایت شاهدان عینی: ای مؤذن، اذان نگو
بر اساس روایتی از ایران، پیادهسازی: ترانه وحدانی – ونکوور این روزها دم صبح هراسان از خواب بیدار میشوم. نزدیک خانهمان یک مسجد است. صدای اذانش که بلند میشود، دل من هُری میریزد پایین. بهسرعت سراغ موبایلم میروم. اینترنتش را روشن میکنم تا خبرها را چک کنم و ببینم آیا حکم اعدام جوانی دیگر، انسانی دیگر اجرا شده است… بعد با خودم میگویم به این زودی که خبرش اعلام نمیشود. بعدش دیگر نمیتوانم بخوابم. همینطور دقیقهبهدقیقه اخبار را…
بیشتر بخوانیدچند شعر از خالد بایزیدی برای اعدامیان جنبش زن، زندگی، آزادی
خالد بایزیدی (دلیر) – ونکوور ۱ عشق را در پستوی خانهها به دار میآویزند تا دلهای شیفته را از عاشقی باز دارند عشق خونیست در رگ زندگی ۲ شکفته شدند انارها بر سردارها دیگر هیچ دانهٔ اناری بر لب یلدا نمینشیند ۳ سپیدهدم مؤذنها بریدهبریده اذان دادند میدانستند جز گریهٔ مادران صدایی به گوش خدا و بندگان نمیرسد ۴ حیات مرگآفرین شده است برای نوزادان نماز وحشت میخوانند ۵ کلاهی که بر سرمان رفت گشاد…
بیشتر بخوانیدافزایش شمار پذیرش کفالت سیاسی زندانیان در معرض خطر در ایران از سوی نمایندگان پارلمان کانادا
فرنوش عزیزیان – ونکوور همانطور که در شمارهٔ گذشته اشاره شد، ۹ نمایندهٔ پارلمان از حزب لیبرال کفالت سیاسی ۱۹ زندانی ایرانی در معرض خطر را به عهده گرفتهاند. از آن زمان تاکنون تعداد بیشتری از نمایندگان حزب لیبرال و همچنین حزب محافظهکار کانادا کفالت سیاسی تعداد دیگری از زندانیان در معرض خطر ایران را بر عهده گرفتهاند که در این مطلب به اسامی آنها و نیز اسامی زندانیانی که کفالت سیاسیشان پذیرفته شده، اشاره…
بیشتر بخوانیدگرگ ایرانی همهٔ غولها را درید – بهمناسبت قهرمانی هادی چوپان، بهعنوان نخستین ایرانی، در مسابقات مستر المپیا
علیرضا فدایی – ونکوور رشتهٔ پرورش اندام رشتهٔ جالبی است. از قدیمالایام داشتن اندام عضلانی و تراشیده مورد ستایش بشر بوده است و این بهخوبی از مجسمهها و نقاشیهای دوران باستان پیداست. اما این رشته هنوز نتوانسته است جایگاهی همانند ورزشهایی مثل فوتبال یا سایر ورزشهای تیمی را پیدا کند. با اینکه مسابقات پرورش اندام از اواخر قرن نوزدهم وجود داشته است، محبوبیت این رشته به پس از دههٔ چهل میلادی برمیگردد. حضور استیو ریوز و…
بیشتر بخوانیدایران پس از مهسا – روایت شاهدان عینی: یک روز معمولی
بر اساس روایتی از ایران، پیادهسازی: ترانه وحدانی – ونکوور قدم به بیرون میگذارم. هوا طوری است که آدم یاد فیلمهای ترسناک میافتد. از فرط آلودگی چند متر جلوترت را نمیبینی. با خودم میگویم ما چگونه داریم در این هوا نفس میکشیم. چگونه زندهایم. دارند با ما چکار میکنند. چه چیزی را دارند توی این هوا پخش میکنند. حتماً برنامه دارند یک آشویتس دیگر راه بیندازند. فقط اینبار بهجای کورهٔ آدمسوزی ما را با مواد سمی توی هوا…
بیشتر بخوانیدشعرهایی از مهرخ غفاری مهر
مهرخ غفاری مهر – ونکوور زن کوچک بود اما طوفان سهمگین بزرگی را به پس پشتش میراند هرگز نمیپنداشت که زنی از تبار او با پوستی سپید گردنی شکننده پاهایی کوچک و دستانی ظریف چنین ابرهای سیاهی را در زندگی خواهد دید. با اینهمه او زن بود خشمش را و غرورش را با دریا در میان گذاشت گیسوانش را به باد سپرد و با تمام وجود به پیش رویش نگریست آنجا که آسمان روشن میشد و…
بیشتر بخوانیدپگاه صبح آزادی – شعری از آستاره صبح
آستاره صبح – ونکوور نماند ماه، پنهان در پس ابر شود لبریز، ظرف طاقت و صبر چو خورشیدی در این سرمای جانسوز خروش خشم مردم، آتشافروز بسوزانَد بن تزویر و نیرنگ بگیرد عاقبت دامانشان ننگ ز خون پاک یاران، لاله سر زد به قلب و ریشهٔ دشمن تبر زد پگاه روز آزادی عیان است به مسلخبردن اهریمنان است…
بیشتر بخوانیدالوداع شادمانه – شعری از حسن حسام برای پهلوان مجیدرضا رهنورد
الوداع شادمانه۱ برای پهلوان مجیدرضا رهنورد حسن حسام – فرانسه مرگ گفت: هیبت من هر جنبندهای را در چنبرهٔ هراس، مچاله میکند! با نامِ پُرصلابتم آشفته میشوند خلایق! بههوش باش جوان! مجیدرضا گفت: من اما زندگیام؛ سرشار از بهارِنارنج و شکوفهٔ گیلاس تو دروغی دور شو از من! مرگ گفت: اگر با شلاق وُ باتوم وُ آتش تیرِ خلاص طنابِ دار در هم آمیزم؛ پایانِ تو آغاز میشود! چشمانت، تاریک قلبت، بیتپش وَ سرت،…
بیشتر بخوانیداعدامیان پائیز – شعری از سعید جاوید
سعید جاوید – آمریکا در عصر خستهٔ نیمهٔ پائیز، از پشت پنجره، خیره میشوم به آشوب برگ و باد، و مرگ برگها، که فرو میریزند، یک به یک، اعدامیان بیفرجام، (پشت پنجره انگار دشت خاوران) و صبر میکنم، تا آخرین نفر، آخرین برگ، وقت میکُشم، و وقت میکُشدَم، وقت میکُشم، و وقت، میکُشدَم.
بیشتر بخوانید