مجید سجادی تهرانی – ونکوور دوشنبه ۱۶ مارس، ۲۶ اسفند، اولین روز از تعطیلات بهارهٔ مدارس و چند روز مانده به عید نوروز وقتی صبح بهسمت ایستگاه ترن هوایی میرفتم، نمیدانستم برای مدتی نامعلوم آخرین روزی خواهد بود که با قطار سر کار میروم و شرح اتفاقات نه چندان مهم و خاطرات و افکار پراکندهٔ آن مسیرِ کوتاه تبدیل به آخرین یادداشت مجموعهٔ «ونکوور از ترن هوایی» خواهد شد. اگر همهچیز طبق روال معمول پیش میرفت،…
بیشتر بخوانیدمجید سجادی تهرانی
ونکوور از داخل ترن هوایی (۱۹) – تغییرات در راهاند
مجید سجادی تهرانی – ونکوور پاییز دوباره به تمامی اینجاست. با بومرنگی از رنگهای گرم پاییزی و البته روزهای بارانیِ انگار بیانتها. حتماً برگهای گوهای درختان کاتنوود (صنوبر) در پارک استراتکونا (اگر دوست دارید بیشتر در مورد این پارک بدانید، نگاهی به این یادداشت قدیمی بیاندازید) طلایی شدهاند و کمی بعدتر زمین و محوطهٔ چمن را پوشاندهاند. اما، ما دیگر آنجا نیستیم که شاهد طنازی آنها باشیم. از سپتامبر به محل جدیدی در برنابی و نزدیک…
بیشتر بخوانیدونکوور از داخل ترن هوایی (۱۸) – عادت نوشیدن چای
مجید سجادی تهرانی – ونکوور پروسهٔ رسمیِ نوشتن برای من معمولاً با پیدا کردن عنوان شروع میشود. یعنی اول ایدهای هست و حتی مصالحی، اما تا وقتی عنوان نداشته باشم، سخت دست به نوشتن میبرم. بسیاری از نوشتههای ناتمامم به این دلیل ساده ناتمام ماندهاند که هنوز عنوانی ندارند. برای این یادداشت اما بیش از اندازه عنوان داشتم. اولین و دمدستیترین آن «یک ماه با پدرم» بود. پدرم از اوایل ماه ژوئن تا اوایل ژوئیه درست…
بیشتر بخوانیدونکوور از داخل ترن هوایی (۱۷) – مردی در گذر زمان
مجید سجادی تهرانی – ونکوور ماه قبل گالری هنر ونکوور۱ از طرح نهایی ساختمان جدیدش که قرار است در زمینی به مساحت ۳۰۰ هزار فوت مربع در تقاطع خیابانهای کمبی و وستجورجیا و در نزدیکی آمفیتئاتر ملکه الیزابت۲ ساخته شود، پردهبرداری کرد. طرحی مدرن و کاربردی که در معماری آن از چوب و شیشه بهعنوان مصالح اصلی استفاده شده است. بهنظر میرسد کمکم داریم به موعد خداحافظی گالری هنر از ساختمان نئوکلاسیکش که بیش از صد…
بیشتر بخوانیدونکوور از داخل ترن هوایی (۱۶) – نسیم همدلی
مجید سجادی تهرانی – ونکوور سینماتک۱، ونسیتی۲ و ریو۳ سه سینمای مستقل شهر ونکوورند و من معمولاً اگر وقتی برای فیلم دیدن در سینما پیش بیاید به یکی از اینها میروم، اما در این میان سینماتک با آن نمای آجری و تابلوی نئون و تکدرخت وسط میدانچهٔ روبرویش چیز دیگری است. احتمالاً برای من که عمری را در تهران در سینماتک موزهٔ هنرهای معاصر به عشرت فیلمبینی و بیخبری گذراندهام، بهترین انتخاب است برای گذراندن یک…
بیشتر بخوانیدونکوور از داخل ترن هوایی (۱۵) – استراتکونا، بهشت سگها
مجید سجادی تهرانی – ونکوور در پارک استراتکونا صبح برفی زیبایی است. از آن روزهایی که هیچ رهگذری نمیتواند سردرگریبان یا سردرگوشی از کنار پارک بگذرد، و چند لحظهای به تماشای منظره نایستد. و گاهی میبینی که رهگذران بر تردید خود غلبه میکنند و با کفشها و لباسهایی نه چندان مناسب به محوطهٔ برفی میزنند و در آن راه میروند و برفها را لمس میکنند و شادیهای دوران کودکی را دوباره تجربه میکنند. پشت پنجرهٔ…
بیشتر بخوانیدونکوور از داخل ترن هوایی (۱۴) – ناگهان، چهل و هفت سال بعد، ونکوور
مجید سجادی تهرانی – ونکوور پانزدهمین دورهٔ جشنوارهٔ بینالمللی «پوش» (PuSh INTERNATIONAL PERFORMING ARTS FESTIVAL)، مهمترین جشنوارهٔ هنرهای نمایشی ونکوور، که از هفده ژانویه تا سوم فوریه ۲۰۱۹ در سالنهای مختلف شهر برگزار میشود، امسال سورپرایز ویژهای برای ایرانیهای دوستدار هنرهای نمایشی دارد. برداشتی متفاوت و فیزیکال از نمایشنامهٔ «ناگهان هذا حبیبالله، مات فی حبالله، هذا قتیلالله، مات بسیفالله» (عنوان انگلیسی این نمایش Suddenly Slaughter است) عباس نعلبندیان به زبان انگلیسی. کاری از گروه نمایشی بایتینگ…
بیشتر بخوانیدونکوور از داخل ترن هوایی (۱۳) – سهتار و کالاماری سوخاری
مجید سجادی تهرانی – ونکوور ۱ در جزیرهٔ گرنویل عصر دوشنبهٔ خلوتی بود. اواخر بهار بود و هنوز همهجا غرق گل، و کسانی که در این اولین روز هفته بیرون زده بودند، به قصد ورزش کردن آمده بودند. گروهی مرد و زن پابهسنگذاشته در زمین تنیسِ کامیونیتی سنترِ فالس کریک در حال نرمش و حرکات کششی بودند. بچهها در پارک، بازی میکردند و گروهی با دوچرخه یا پیاده مسیر کنار دریا را میپیمودند. سهشنبه قرار بود…
بیشتر بخوانیدونکوور از داخل ترن هوایی (۱۲) – خلبازی
مجید سجادی تهرانی – ونکوور الیزابت، روزی که قرار بود از کار اخراج شود، برای همه صبحانه درست کرد. دوست نداشت کسی اسمش را مخفف صدا کند. اسمش الیزابت بود، نه لیز یا لیزا یا الیزا یا ایزابل یا هر چیز دیگری، فقط الیزابت. صبح آخرین چهارشنبهٔ ماه بود. جلسهٔ ماهانهٔ دپارتمان ساعت ۷ صبح و به صرف صبحانه برگزار میشد و قرار بود در آن بهجز آنکه رانندهها و بچههای انبار طبق معمول اجازه پیدا…
بیشتر بخوانیدونکوور از داخل ترن هوایی (۱۱) – من را به قایقم روی رودخانه برگردان
مجید سجادی تهرانی – ونکوور ۱ ساعت از هشت شب گذشته بود. یکی از روزهای اکتبر سراسر بارانی سال پیش بود. روزهایی که انگار حالا که به آنها نیاز داریم و چشم انتظارشان هستیم تا شاید بیایند و آتش جنگلها را خاموش کنند، با ما قهر کردهاند و هر روز خورشیدِ سرخ چون چشم خشمگین آسمان از فراز این دود ضخیم با خیرهسری به ما چشم دوخته است. بگذریم. آن روز باران تازه بند آماده بود…
بیشتر بخوانید