دکتر فرشته وزیرینسب – آلمان چشمها در چشمخانه میرقصید دستها را میدید پرندههای گشوده بهسوی آسمان چشمهایم آفتابی بود قلبم پر از پروانه تفنگ دستت اما پر سایه از سوی سایهها هزار دانه انار پاشید بر چشمانم و دهانت پر از مرواریدهای زرد زهرخندی بر لب زد چشمهایم دیگر در چشمخانه نمیگردند ارواحی سرگرداناند در افقی که ماه در آن به محاق میرود. انگشتانت قرمز در هوا میچرخند پاهایت سرخ بر سر کُردی رقص میکوبند…
بیشتر بخوانیدفرشته وزیری نسب
دکتر فرشته وزیرینسب متولد ۱۳۳۸، دارای کارشناسیارشد ادبیات انگلیسی از ایران تا سال ۱۳۸۰ که به آلمان مهاجرت کرد، مدرس ادبیات انگلیسی در دانشگاه بود. وی رسالهٔ دکترای خود را تحت عنوان منطق-محور-زدایی در آثار نمایشی ساموئل بکت، تام استوپارد و کریل چرچیل در دانشگاه گوته فرانکفورت به اتمام رساند وچند ترمی نیز در همان دانشگاه نمایش معاصر بریتانیا را تدریس نمود. دکتر وزیرینسب فعالیت هنری خود را در سال ۱۳۵۷ با بازی در تئاتری از برشت در دانشگاه شیراز آغاز کرد و پس از آن هم در زمینههای بازیگری، نقد تئاتر و ترجمه ادامه داد. وی تاکنون سه نمایشنامه، چند داستان کوتاه و مقاله و تعداد زیادی شعراز آلمانی و انگلیسی ترجمه کرده است. از او همچنین شعر، داستان کوتاه و مقالاتی در مجلههای داخلی چون سینما تئاتر، پایاب، چیستا، کرمان و مجلههای اینترنتی چون تاسیان، پیادهرو، ماهنامهٔ کندو، جنوپری و رادیو زمانه منتشر شده است. از او در سال ۱۳۹۳ مجموعه شعر با لکلکها در باد و گزیدهای از ترجمههایی از چند شاعر مشهور آلمانی بهنام در ستایش دوردست در ایران به چاپ رسیده است. اجرای نمایش وطنی که بنفشه نبود، به نویسندگی و کارگردانی او، در بیستمین جشنواره تئاتر کُلن با استقبال خوبی از سوی تماشاگران و منتقدان روبرو شد و در ژانویهٔ ۲۰۱۵ در جشنوارهٔ تئاتر هایدلبرگ آلمان جایزهٔ کار منتخب را از آن خود کرد. کارگردانی نمایشنامهخوانی پینوکیو میخواهد بمیرد نوشتهٔ داریوش رعیت، که در مارس ۲۰۱۶ در فرانکفورت اجرا شد، از دیگر تجربههای او در زمینهٔ تئاتر است.
سه شعر تازه از فرشته وزیرینسب
فرشته وزیرینسب – آلمان این دَوَران این دَوَران در سرم طعم خاک میدهد طعم انارهای کال و ممنوع باغچه طعم آب خنک حوض در ظهرهای بیخواب تابستان طعم رنگ در باغهای میوهٔ دزدی طعم اشتیاق دستهای تو بر گونههای من طعم گس بوسههای دزدانه، نارس این دَوَران در سرم بوی خاک میدهد بوی گلهای اطلسی در فروپاشی قطرههای آب بوی ریسهای پهنشده بر پشتبامها بوی طرحهایی که پنهان میکشیدی از من بوی گلهای رنگرنگ در باغهای…
بیشتر بخوانیددو شعر جدید از فرشته وزیرینسب
دکتر فرشته وزیرینسب – آلمان ۱ امروز یکشنبه است از آن گاههای بیگاه که هیچ قطاری از روی تنهایی آدمها رد نمیشود. این مسافر بازی آخر یک ساعتی میشود که بر سکوی سکوت منتظر ایستاده و هیچ قطاری نیامده ریلها را نگاه میکند بیلبوردهای تبلیغاتی را نگاه خستهٔ خانهها را و دستهای بیچمدانش را بیحوصله در جیبهای مختلف فرو میکند. چطور میتوان دوباره به آن دو حفرهٔ خالی برگشت؟ به آن گلدانهای خشک به آن…
بیشتر بخوانیدنیلوفرهای خشکیده شعری از فرشته وزیرینسب
دکتر فرشته وزیرینسب – آلمان از من عکس بگیرید از چشمهایم از دستهایم از کودک تبدارم من سوژهٔ خوبی هستم برای اخبار و کودکم که جان میدهد جسمی در یک عکس جسمی مانده در گودالهای آب در برف پشت مرزها نیلوفر هشتپر دارد دُرناها هر پرش را میشناسند و مرزها نامش را نشنیدهاند برای مرزها نیلوفر یک ملت است نسبش از سویی به بابل میرسد از سویی به هند و از هر دو سو به…
بیشتر بخوانیدریاضت – شعری از گونتر گراس
در اوایل دههٔ ۵۰ میلادی آدرنو در مقالهٔ «نقد فرهنگ و جامعه» نوشته بود: «بعد از آشویتس، نوشتن شعر بربریت است». گونتر گراس در دههٔ ۶۰ در شعر زیر میکوشد تا به او پاسخی مناسب بدهد و چگونگیِ زیستن و شعرنوشتن را در عصری توصیف کند که دنیا دیگر در آن سیاه یا سفید نیست، بلکه خاکستری است. گراس در شمارهٔ ۹ روزنامه «تسایت» بهتاریخ ۱۹۹۰ در این مورد میگوید: «از آنجایی که من خود…
بیشتر بخوانیدمزمور نهم – شعری از محمود درویش
محمود درویش (۱۳ مارس ۱۹۴۱ – ۹ اوت ۲۰۰۸) شاعر و نویسندهٔ بهنامِ فلسطینیست که جوایز بسیاری را برای تولیدات ادبیاش از آنِ خود کرده و شاعر ملی فلسطین محسوب میشود. در آثار او، فلسطین استعارهای شد برای ازدستدادنِ عدن، تولد و رستاخیز و اندوه سلبِ مالکیت و جلای وطن. وی بهعنوان تجسم و متفکرِ عرف شعر سیاسی در اسلام توصیف شده است؛ مردِ عملی که عملش همانا شعر اوست (۱). مزمور نهم شعری از:…
بیشتر بخوانیدانگشتر
دکتر فرشته وزیرینسب بهش گفته بودم وقتی میری بیرون درِ پشت این غارغارک رو ببند، قبول نمیکنه. حالا اومدن بیرون دارن همهجا رو زیرورو میکنن. دنبال طلا میگردن حتماً. بهشون گفتم که ندارم. دخترم هم نداره. بعد دختره انگشتاشو نشونم میده، به هر کدومش یه انگشتره، میگه: «به نامزدم گفتم همهٔ این انگشترایی که آوردی کافی نیست، من یک انگشتر زمردِ نگیندرشت میخوام، اونو پیدا کن تا باهات عروسی کنم. حالا اومده دنبالش بگرده.» میگم:…
بیشتر بخوانید