داستانهایی بر مبنای واقعیت از انسانهایی که تنها به رفتن فکر میکنند آرام روانشاد – ایران گرد و غباری عجیب تهران را گرفته است. انگار که ابرهای سرخ و خاکستری از آسمان به زمین آمده باشند. چشم، چشم را نمیبیند. نفسکشیدن سخت شده است و من حس میکنم گلویم میسوزد. با خودم میگویم نکند این خاک از سمت آبادان آمده باشد تا یادمان نرود آنجا آدمها دارند چه میکشند. حس میکنم گردوخاک با بقایای ساختمان متروپل…
بیشتر بخوانیدزر امیر ابراهیمی
دیدار دوباره، دو دهه بعد (۲) – زلف بر باد؛ زر امیر ابراهیمی، محسن نامجو و باقی قضایا!
مجید سجادی تهرانی – ونکوور سال ۱۳۸۵ نام یکی از سریالهای هر شبهٔ صداوسیما ورای داستان آبکیاش بهدلایلی بر سر زبانها افتاد. آبکیخواندن سریال «نرگس» قضاوتی دور از انصاف نیست، چرا که داستان ملودرام آن بهزحمت مصالح کافی برای یک فیلم بلند داستانی را داشت، چه برسد به سریالی شصت قسمتی. اصطلاح آببستن به سریالهای تلویزیونی صداوسیما بهخصوص سریالهای مناسبتی و هر شبه را از پدرم به عاریت گرفتهام. بابا که در جوانی مشتری پروپاقرص فیلمهای…
بیشتر بخوانید